«ولادیمیر میگوید» رمانی است به قلم فریبا کلهر، نویسنده معاصر ایرانی. راوی کتاب پسربچهای است که همراه مادرش در کانادا زندگی میکند و در شیوه سنتی زندگی آنها، مادر مجبور به ساختن گردنبندهای خاصی برای امرارمعاش است. قصه یک خانواده سهنفری که به کانادا مهاجرت میکنند و با مشکلات مالی و خانوادگی روبهرو میشوند و تا آنجا پیش میروند که زندگی خانوادگیشان از هم میپاشد، اما پدر خانواده تسلیم نمیشود و تمام نیروهای فکری اندیشمندان را به کار میگیرد تا روی پا بایستد و همهچیز را دوباره بازسازی میکند. «ولادیمیر» عقل کل این رمان است. حرفهای او فشرده افکار تمام اندیشمندان، بزرگان و فیلسوفان دنیاست.
داستانهای فارسی - قرن ۱۴
۱۳۶ صفحه - رقعی (شومیز)
ارسال دیدگاه
darya
یه کتاب دلنشینه. برای سرگرمی. زودم تموم میشه. یه حسی مثل بیسکوییت تو چای زدن و خوردن. منظورم اینه که لذت میبرید ازش ولی انتظار نداشته باشید چیز خیلی خاصی بهتون یاد بده. همین.
1399-01-14از خانم فریبا کلهر یکم انتظار بیشتری داشتم (بخاطر خوندن کتاب فوقالعادهی سنجاقکی نشسته بر کف استخر)؛ ولی خب از خوندن این کتاب هم لذت بردم.
داستان خانوادهایه که به کانادا میرن برای زندگی و اتفاقاتی که اونجا براشون میفته و داستان از زبون دختر خونواده یعنی ساینا خوشگله روایت میشه. ولادیمیر توی کتاب نمایندهی بزرگانیه که سخنان مهمی گفتند. این سخنها از زبون ولادیمیر نقل میشه توی کتاب.
امیدوارم اگه میخونید دوسش بدارید.