این داستان، فریادی است از خشم نسبت به آنچه که به سر بشر آمده؛ درعینحال از عشق مادر شدن میگوید. داستان از زاویه دید اول شخص و در قالب نامهای از راوی داستان که یک زن جوان و گویا خود نویسنده است، روایت میشود. سخن گفتن با جنینی که در رحم خود باردار است و آگاه کردن فرزند نازادهاش از مصیبتهای دنیا و بیرحمی آن هدف راوی داستان است. بحث اصلی داستان سقط جنین است اما بهطورکلی تمام دیدگاههای موجود درباره زنان را توجیه میکند.
ارسال دیدگاه
darya
لازم نیست صددرصد با عقاید نویسنده موافق باشیم تا یه کتاب رو دوست داشته باشیم.
1399-01-06صددرصد نه ولی زیاد باهاش موافق بودم اوریانا فالاچی توی این کتاب احساسات قشنگی رو از مادر شدن به تصویر کشیده و خیلی خوب تبعیض های جنسیتی رو نقد کرده...
و فکر می کنم چیزی که میشه بیشتر از هرچیزی از این کتاب دریافت کرد، امید به زندگی و تلاش برای گرفتن حقوقمونه.
darya
هزاران سال است که انسانها به امید "فردای بهتر" زاد و ولد میکنند. به این که فرزندانشان "فردای بهتری" نسبت به خودشان داشته باشند و این "فردای بهتر" در داشتن خانهای گرم و نرم خلاصه میشود. البته که اگر از سرما بلرزی، داشتن یک خانهی گرم خیلی دوست داشتنی و مفید است؛ اما به طور قطع عامل خوشبختی تو نیست و از حقوق تو دفاع نخواهد کرد و تو همچنان باید دروغها و تزویرها و سنگدلیها را تحمل کنی. حال به نظر تو درست است که تو بهخاطر جنگ و بمباران و یا شلیک گلولهی یک فرماندهای که بهخاطر فشار فقر و گرسنگی سهم غذایش را دزدیدهای کشته شوی؟!
1399-03-22۶۵
darya
زمستان فصل ثروتمندان است. اگر پول داشته باشی، سرما برایت یک بازی و تفنن است که بتوانی پالتو پوست گرم و گران قیمتی بخری و خودت را برای بازی اسکی آماده کنی...
1399-03-22و برعکس اگر پولی نداشته باشی، آن سرما فقط زجر است و عذاب و دیدن منظرهی زیبای برف برایت تنفربرانگیز میشود.
۵۷
darya
در این دنیا کلمهی آزادی زیاد به گوشت خواهد خورد. این کلمه هم همانند عشق تمام ارزشش را از دست داده است. انسانهایی را میبینی که بهخاطر آزادی تا سرحد مرگ پیش میروند و من امیدوارم تو یکی از همین انسانهایی شوی که به دنبال آزادی جانش را میدهد. گرچه الان که در رحم من هستی، با وجود فضای تنگی که داری و تاریکیای که پشت سر میگذاری، معنای آزادی را بیشتر از این دنیا درک میکنی؛ چون تنهایی، چون نیازی نیست دل کسی را به دست آوری یا از کسی عذرخواهی کنی... نه کسی تو را آزار میدهد و نه از تو انتظاری دارد، چون در تنهایی به سر میبری و از دنیای اسارت و محدودیت چیزی نمیدانی.
1399-03-22۴۷
darya
واقعیت این است که هنوز نمیدانم معنای واقعی عشق چیست. به نظر من عشق فقط یک فریب است برای سرگرم کردن روح ناآرام انسان.
1399-03-22۲۵
darya
"زن بارداری که فرش جارو میزند...
1399-01-06نمیدانم چگونه با این مسئله کنار بیایم. همهی آدمها تلاش کردند تغییری در این زمینه بدهند، اما تنها تغییری که حاصل شد این بود که فرد جارو کننده را تغییر دادند!... در هرجای این دنیا که به دنیا بیایی و در هر قانونی که زندگی کنی، همیشه کسی خواهد بود که فرش دیگری را جارو بزند یا همیشه دختر بچه ای هست که به خاطر هوس شکلات مورد تحقیر قرار بگیرد. هیچ نظام حکومتیای را پیدا نخواهی کرد که بتواند قلب انسانها را تغییر دهد و سنگدلی را از قلب آنها دور کند. هرکس به تو گفت که با بقیه فرق میکند، به او بگو که دروغ میگوید و از او بپرس که آیا در کشورش غذای فقیر و غنی با هم متفاوت نیست؟!"