الیاس بیست و سه ساله، یکی از پیامبران قوم یهود است، به او الهام میشود که به قصر برود و به پادشاه اعلام کند که نه سال خشکسالی به وجود خواهد آمد و تا زمانی که به پرستش خدایان فنیقی مشغول باشند، خشکسالی ادامه خواهد یافت. تمام پیامبران به جرم یکتاپرستی محکوم به مرگ میشوند. الیاس از خانهاش در جلعاد میگریزد و با بیوهای جوان و پسرش به شهر زیبای اکبر پناه میبرد. در حالی که او میکوشد خود را در دنیای پر از ظلم و بیداد حفظ کند، مجبور میشود میان عشق و وظیفهشناسیاش یکی را برگزیند.
موضوع(ها):
داستانهای برزیلی - قرن ۲۰م.
ارسال دیدگاه