این مجموعه حاوی نوشتههایی است از «جبران خلیل جبران» که این گونه آغاز میشود. «بیا محبوب من تا زیر باران قدم بزنیم! برفها آب شدند و زندگی از خواب بیدار شد و به سوی درهها و تپهها رفت. با من بیا تا در کشتزارهای دور دست دنبال جای پای بهار برویم و از تپهها صعود کنیم و وزش باد در میان سبزهزارها را بنگریم....».
موضوع(ها):
شعر منثور آمریکایی - قرن 20 - ترجمه شده به فارسی
شعر منثور فارسی - قرن 14 - ترجمه شده از آمریکایی
ارسال دیدگاه
jafari_maryam76
دیدم که فقیران بیچاره می کارند و ثروتمندان قدرتمند درو می کنند و می خورند و ظلم و بیداد در گوشه ای ایستاده و مردم آن را قانون می نامند.
1398-12-28jafari_maryam76
به آن جام شادی هدیه داد و فرمود : هرگز نمیتوانی از این جام بنوشی مگر اینکه گذشته را به دست فراموشی بسپاری و به آینده بیتوجه باشی.
1398-12-28jafari_maryam76
ابتذال را دیدم که با پای هیبت و گروه همراهان در حرکت است و مردم آن را آزادی می نامند، دین را دیدم که در میان کتابها دفن شده است و توهم و خیال جای آن را گرفته.
1398-12-28jafari_maryam76
حقیقت زندگی، زندگی است، زندگی آن چیزی نیست که در رحم مادر شروع میشود و در گور به پایان میرسد و این سالها جز لحظاتی از یک زندگی ابدی نیست زندگی در این دنیا با همه آنچه در خود دارد رویایی از بیداری است که ما از آن بیداری وحشت داریم ، رویایی است که هر آنچه در آن ببینیم و انجام دهیم تا زمانی که خدا هست از بین نمیرود.
1398-12-28jafari_maryam76
من هرگز غم های درونم را با شادی های مردم عوض نمیکنم و هیچگاه اجازه نمیدهم اشک هایی که افسردگی از تمام وجودم جاری می سازد تغییر کرده و به لبخند تبدیل شوند. و آرزو می کنم زندگی ام ترکیبی باشد از اشک و لبخند.
1398-12-28jafari_maryam76
زن مانند دین است که اگر نادان ها تحریفش نکنند و مانند ماه است اگر ابرها رویش را نپوشانند و مانند نسیم است تا وقتی که نفس های فاسد آن را آلوده نکنند.
1398-12-28jafari_maryam76
کتاب اشک و لبخند مجموعه اشعار نویسنده و شاعر سرشناس لبنانی جبران خلیل جبران است، این کتاب حدود ۶۰ متن کوتاه از این نویسنده است که همه این قطعات سرشار از احساس و امید و آمیزهای از اشک و لبخند است.
1398-12-28هشت سال پیش این کتاب را خریدم اما به علت این که نتوانستم با کتاب ارتباط زیادی برقرار کنم نیمه رهایش کردم، اما دوباره بعد از چند سال به سراغش آمدم ولی این بار زمان مناسبتری برای خواندن با فهم این کتاب بود( به نظرم خواندن هر کتابی زمان خاص خودش را دارد و باید برای خواندن کتابها صبور بود)
با خواندن کتاب خواننده پی به شخصیت خاص نویسنده میبرد، در سرتاسر کتاب نویسنده به دنبال وصف مفهوم انسانیت است، واژه ای که به تعبیر خودش انسان ها گمش کرده اند و هرچه او فرزندانش را صدا میزند آنها نمیشوند چون گوش هایشان از ترانههای تعصب پر شده و چون صیقل شمشیرها برق چشمانشان را ربوده، آنها اشکهایش را نمیبینند.
در تمام متن ها نویسنده معشوقه خود را خطاب قرار می دهد و در هر قطعه راوی ها عوض می شوند، گاهی خود نویسنده راوی است و گاهی رود، انسانیت، موج، گل، زیبایی، باران و مرگ و ...
متن ها توصیفات و تشبیهات فراوانی دارند و از دل همین وصف ها خواننده متوجه چیستی راوی میشود. در تمام متن ها نویسنده از درد فقر، اختلاف طبقاتی،ظلم، جهل و بیداری میگوید و بر لزوم محبت و مهر و انسانیت و برابری تأکید میکند و همه ی انسانها را خواهر و برادر هم و همه کشورها را یک کشور و زمین را وطن خود میداند ، نگاه انسانی و به دور از تعصبات فرهنگی و دینی اش خواننده را به این فکر می اندازد که چه می شد اگر دنیا بدون مرزهای سرزمینی بود و انسان ها در کنار هم همچون خواهران و برادران واقعی در وطن واقعی شان، زمین در صلح بودند و همدیگر را به خاطر تفاوت هایشان جدا از هم نمی کردند.
کتاب به زبانهای مختلفی در دنیا ترجمه شده اما این بدان معنا نیست که کتاب همه پسندی باشد، ریتم کتاب آهسته است، اگر به دنبال داستان هستید این کتاب مناسبتان نیست، این کتاب دلنوشته ها و اشعار این نویسنده لبنانی است و خواندنش نیاز به حوصله و عشق به ادبیات دارد. کتاب توصیفات زیادی دارد که گاهی خسته کننده می شود برای همین باید آن را چون کتاب شعر آهسته خواند.
مریم جعفری
#کتاب_ناتمام
jafari_maryam76
حرکت کن که توقف مساوی با ترس است و نگاه کردن به دیار گذشته، نادانی.
1398-12-20