شخصیت اصلی داستان، فردی است با نام "آقاخان" که قبل از انقلاب،مغازهی نفت فروشی داشته، اما زمان انقلاب به کاسبی روی میآورد. او هر چه پیش میآمد میخرید و میفروخت. اول یک خانه خرید، بعد باغ. باغی که پولدارها مفتی میفروختند و میرفتند. و سپس یک مغازهی بزرگ در بازار خرید و صاحب همه چیز شد. با این تغییرات در زندگی، "آقاخان" کم کم شروع میکند به ایراد گرفتن از همسرش، او که فکر میکند زن دهاتی به دردش نمیخورد، تصمیم میگیرد او را طلاق دهد چون میداند که همسرش از همه چیز خبر دارد. او دلش میخواهد زنی داشته باشد که فکر کند "آقاخان" از بچگی پولدار بوده است.
موضوع(ها):
داستانهای فارسی - قرن 14
۲۵۶ صفحه - رقعی (شومیز) -
ارسال دیدگاه