«یکی از همین روزها» یکی از داستانهای کمتر دیده شده گابریل گارسیا مارک است. داستان روایت دندانسازی است که بین وظیفه و احساساتش مردد مانده است. از طرفی دلش نمیخواد رنج شهردار تموم شود، اما از طرف دیگر وقتی درد او را میبیند انسانیت بر احساسش غلبه میکند. شاید لاشخورهای اول داستان نمادی از آدمهای دیگری مثل شهردار که همه جا هستند و عنکبوت روی سقف نمادی از تکثیر شدن این آدمها باشد. به هرحال داستان در حجمی بسیار کوتاه، سعی میکنه برش جالبی رو نشون دهد.
زمان حدودی خواندن داستان : 1 دقیقه
نویسنده : گابریل گارسیا مارکز
ارسال دیدگاه