«نیک بلان» کارآگاه است. زنی عجیب، که خود را بانوی مرگ مینامد، با او تماس میگیرد و میخواهد «سلین» را که در سال ۱۹۶۱ مرده، و او فکر میکرد زنده است، پیدا کند. به نظر آن زن، سلین در کتابفروشی «رد» رفت و آمد دارد و نیک باید به آنجا برود و تحقیقات خود را آغاز کند. «جان بارتون» که معرف بانوی مرگ به نیک است، خود نیز با او تماس میگیرد و از او میخواهد فردی به نام گنجشک قرمز را برایش بیابد و قول میدهد تا آخر عمر نیک، ماهیانه صددلار به او بپردازد، نیک تحقیقاتش را شروع میکند و این آغاز ماجراست. «عامهپسند» آخرین رمان «چارلز بوکفسکی» ـ شاعر و نویسنده آمریکایی است که در سال ۱۹۹۴ منتشر شد. نویسنده چند ماه پس از انتشار کتاب درگذشت.
ارسال دیدگاه
mryshahr
عامه پسند از آن دسته کتابهایی بود که با خواندن بخشهایی از آن در صفحات فیسبوک به لیست کتابهایی که باید بخوانم اضافه شد. این بخش لعنتیاش چند وقت است که به دیوار روبرویم پونز شده:
1398-07-10من با استعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقتها به دستهام نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دستهام چه کار کردهاند؟ یک جایم را خاراندهاند، چک نوشتهاند، بند کفش بستهاند، سیفون کشیدهاند و غیره. دستهایم را حرام کردهام. همینطور ذهنم را.
عامهپسند از آن دسته کتابهای مریضی بود که دوستشان داشتم. از آنهایی که میخوانی و جنونهای ادواری و خود قهرمان پنداریهای کاراکتر اصلیاش را میفهمی. که خودت را جای او میگذاری، و با خودت فکر میکنی چقدر من هم از این قبیل فکرهای نابهنگام فلسفی در لحظه لحظهی عادی و یا شاید پوچ زندگیام دارم. آدم همیشه از آشنا شدن با آدمهای شبیه خودش احساس آرامش و خوشحالی میکند. احساس تنها نبودن در دنیا حتی!
تاریخ مطالعه: جمعه ۱۹ مهر ۹۲
Nazligram
عامه پسند داستان زندگی کارآگاهی به اسم نیکی بلانه که برخلاف انتظار چندان زیرک و باهوش نیست.کارآگاهی که اگه این ویژگیها رو نداشت، بعید بود تو رمان بوکفسکی جایی داشته باشه.بلان همون اول داستان به سفارش «بانوی مرگ» به دنبال شخصی به نام «سلین» میگرده. سلین نویسنده فرانسویه که چند سال پیش مرده اما بانوی مرگ اصرار داره که بلان اونو پیدا کنه.در این میان، بانوی مرگ، با شخصیتپردازی بسیار قوی به خواننده معرفی میشه که تو تمام داستان بلان را میپاد. وقتی سروکلهی بانوی مرگ پیدا میشه، بلان فکر میکنه داره میمیره، شاید همون دیدگاهی که بوکفسکی از مرگ داشته، در قالب شخصیت بلان نشون داده شده.
1398-12-11بلان همزمان مسئول رسیدگی به چند پرونده دیگه هم هست. مثلاً دنبال کشف یه پرونده خیانت زنوشوهریه. یا اینکه دنبال چیزی با اسم مستعار گنجشک قرمزه و ادامه ماجرا... بوکفسکی ،تو زندگی و نوشته هاش زشته،بددهنه،عاشق نوشیدن الکله،کارهای مسخره زیادی انجام میده،از آدما بدش میاد و خیلی چیزای دیگه.به نظرمن تقریبا هم سبک#بوف_کور #صادق_هدایت ه.
میشه گفت آدمها تو برخورد با نوشته های بوکفسکی
دو دسته ان ،افرادی که عاشق نوشته های اونن و افرادی که به هیچ وجه با نوشته هاش نمیتونن ارتباط برقرار کنن.
از کل این کتاب بوی مرگ رو میشه احساس کرد.من از دسته دوم هستم که اصلا از کتاب خوشم نیومد،کتابیه مشتمل از کلی پرت و پلا که یک جا جمع شده،به نظر من نویسنده تو حالت عادی این کتابو ننوشته چون پر از خزعبلات و بیهوده گوییه.تنها نقطه مثبت کتاب،جملات کوتاه و قابل تاملشه که به تنهایی خیلی زیبا و تاثیر گذار هستن.موقع شروع کردنش کلی هیجان داشتم چون کلی تعریفشو شنیده بودم اما متاسفانه به معنای واقعی مزخرف بود و در مورد ترجمه ش هم باید بگم ترجمه ای که من خوندم اصلاجالب نبود،پر از سانسور بود اما#پیمان_خاکسار نوشته های بوکفسکی رو به خوبی ترجمه میکنه.
awwwrezoo
یکی از چیزهایی که آدمها را دیوانه میکند همین انتظار کشیدن است. مردم تمام عمرشان انتظار میکشیدند. انتظار میکشیدند که زندگی کنند، انتظار میکشیدند که بمیرند. توی صف انتظار میکشیدند تا کاغذ توالت بخرند. توی صف برای پول منتظر میماندند و اگر پولی در کار نبود سراغ صفهای درازتر میرفتند. صبر میکردی که خوابت ببرد و بعد هم صبر میکردی تا بیدار شوی. انتظار میکشیدی که ازدواج کنی و بعد هم منتظر طلاق گرفتن میشدی. منتظر باران میشدی و بعد هم صبر میکردی تا بند بیاید. منتظر غذا خوردن میشدی و وقتی سیر میشدی باز هم صبر میکردی تا نوبت دوباره خوردن برسد. توی مطب روانپزشک با بقیهٔ روانیها انتظار میکشیدی و نمیدانستی آیا تو هم جزء آنها هستی یا نه
1398-08-04