پیرمرد و دریا اثر شهیر «ارنست همینگوی» است و آن را میتوان هنرمندانهترین اثر او نامید. پیرمرد و دریا شرح تلاش و ممارست پیرمردی است که بعد از هشتاد و چهار روز ماهی بزرگی را صید میکند و میخواهد آن را به ساحل برساند و در این راه به جدال به دریا و کوسههای مهاجم میپردازد. اما نکتهی اصلی روایت هنرمندانه همینگوی است که با جزئیات تمام و کلمه به کلمه خواننده را همراه میکند تا شاهد ساختن انسانی والا و توانمند از ماهیگیری ساده باشد. در واقع در این کتاب ما شاهد مبارزهی دیرین انسان و طبیعت در هیئت داستانی شکوهمند هستیم. مبارزهای که دست آخر با پیروزی انسان، موجودی برخواسته از طبیعت و فراطبیعت، به پایان میرسد.
ارسال دیدگاه
golbahar_bookish
ای کاش خواب دیده بودم و این ماهی را نگرفته بودم و حالا تو تختخواب روی روزنامه ها تنها خوابیده بودم.
1399-01-06golbahar_bookish
با خود گفت دست هایم زور خوب می شوند. خونشان را خوب شستم و آب شور خوبشان می کند. آب سیاه قلب خلیج بهترین داروی زخم است. تنها کاری که باید بکنم این است که مغزم را روشن نگه دارم.
1399-01-06golbahar_bookish
با خود گفت باید دردش را همان جایی که هست نگه دارم. درد من مهم نیست. اختیارش دست خودم است. اما درد او ممکن است دیوانه اش کند.
1399-01-06golbahar_bookish
حالا وقتش نیست که ببینی چه نداری. ببین با آنچه داری چکار می توانی بکنی.
1399-01-06golbahar_bookish
با زندگی باید ساخت. چاره ای جز این نیست.
1399-01-06golbahar_bookish
اگر آدم چیز خوبی را بر زبان بیاورد آن چیز ممکن است روی ندهد.
1399-01-06golbahar_bookish
اکنون اندیشه هایش را بارها به صدای بلند می گفت، چون کسی نبود که از شنیدنشان ناراحت شود.
1399-01-06golbahar_bookish
هر روز روزِ تازه ای است. بهتر آن است که بخت یاری کند، ولی تو کارت را میزان کن. آن وقت اگر بخت یاری کرد آماده ای.
1399-01-06golbahar_bookish
صیادِ خوب زیاد هست، بعضی هاشون هم بزرگن. ولی تو فقط خودتی.
1399-01-06golbahar_bookish
شاید کشتن ماهی گناه بود به گمانم گناه بود حتی اگر برای اینکه کشته باشمش تا خودم زنده بمانم و شکم عده ای دیگر سیر کنم.
1399-01-05golbahar_bookish
ماهی بزرگ از نظرمن همون ارزوهای بزرگی اند که میخواهیم با به دست اوردنشون خودمان را به خود و دیگران ثابت کنیم.
1398-12-28پیرمرد برای رسیدن به ماهی بزرگ خیلی دور رفت.دور شنا کرد...از پسرک که نماد عشق است دور شد تا با ماهی بزرگی برگردد تا خودش را به مردم و خود نیز ثابت کند که او میتواند.
ماهی را صید کرد اما کوسه های لاشخور ان را در مسیر برگشت خوردند.دستاوردهایی که با سختی برای رقم میزنیم توسط لاشخورها نابود میشوند و به جر حسرت و درد و زخم هایی در دل و بدن برای ما باقی نمی ماند. ان وقت است که از همه ی اینها به عشق پناه میبریم.و ارزو میکنیم ای کاش دور نرفته بودیم.
بهای بلندپروازی گران است به قیمت جان و سلامتی و از دست دادن ارامشی که در کنار عزیزانمان داریم ,تمام میشود.
golbahar_bookish
پیرمرد:نه.بدبیارم.دیگر بخت از من برگشته.
1398-12-28پسرک:گور بابای بخت,خودم بختت میشوم.
golbahar_bookish
ولی انسان برای شکست افریده نشده.انسان ممکن است نابود شود اما شکست نمیخورد.
1398-12-28golbahar_bookish
فکر کرد تو ماهی را فقط برای زنده ماندن خودت و فروختن به مردم نکشتی.اورا به خاطر غرورت و به خاطر اینکه ماهیگیر هستی کشتی.
1398-12-28golbahar_bookish
من اول کتاب رو خیلی دوست داشتم که میگفت پیرمرد به پسرک ماهیگیری یاد داده و پسرک به او مهر می ورزید....حس میکنم خیلی مفهوم مهمی داره همین جمله.
1398-12-28چالش #کتاب_ناتمام
golbahar_bookish
فکر کرد نومیدی حماقت است.به علاوه از نظرمن گناه است و فکر کرد به گناه فکر نکن.هنوز فکر خیلی چیزها باید بکنی تا نوبت به گناه برسد تازه هیچ چیز ازش سر در نمی اورم.
1398-12-28golbahar_bookish
فکر کرد اما من باید فکر کنم چون این تنها چیزی است که برایم مانده.
1398-12-28Evanjeline
پیرمرد (ســانـتــیــاگــو):خــُب بـهـتـره بـه چــیـزایـی کـه نـدارم فـکـر نـکـنـم. بـه جـاش بـه چـیـزهـایــی کـه دارم فـکـر مـی کـنـم...
1398-11-27مـن یـه عـالـمـه امـیـد دارم...بـهـتـره بـه امـیـدم فـکـر کـنـم.!