رمان حاضر، سرگذشت دردناک زني است که زندگي زناشويي کامش را برنميآورد و سرانجام پس از وسوسههاي بسيار به عشقي رمزآلود تن ميدهد. وي به کودکي که حاصل اين عشق اوست بيش از فرزند مشروع خود مهر ميورزد. دخترش که از راز مادرش آگاه است، آن کودک را به رودخانه مياندازد و خود با خشم از دامنآلوده مادرش به آغوش جواني، که خود نيز مثل دختر دستش به خون آغشته است، ميافتد و تا آخر عمر با هم به شادي زندگي ميکنند. در انتهاي داستان حوادث هيجانانگيزي روي ميدهد و زن ناپاک از شدت درد و رنج ميميرد.
ارسال دیدگاه