در روستای «کلاته نان» هر کس کار کند، میتواند نانی بخورد و شکمش را سیر کند. از همین رو، هیچ آدم تنبلی در آن وجود ندارد. پیرزن و پسرش نیز هم در کار مزرعه و هم در کار خانه به هم کمک میکنند تا این که یک روز به خاطر بیماری پیرزن، مجبور میشوند یکی از گاوهایشان را بکشند. پس از حوادثی آنها گاو پرخور و تنبل حاکم را که تصور نمیشد حتی یک قدم بردارد، به کار وا میدارند و اندکی بعد، حاکم دختر چاق و تنبلش را نیز به خانه پیرزن روستایی میآورد تا او هم از تنپروری دست بردارد. عاقبت دخترک برای این که گرسنه نماند، ناگزیر تن به کار میدهد، حتی خود حاکم که برای دیدن دخترش به «کلاته نان» و خانه پیرزن میآید، مشغول آسیاب کردن بلغور میشود زیرا در آن خانه کسی بدون کار کردن نمیتواند چیزی بخورد. این داستان کوتاه برای گروه سنی ج تالیف و با طرحهای رنگی همراه شده است.
افسانهها و قصهها - ادبیات کودکان و نوجوانان
داستانهای کودکان و نوجوانان
۳۲ صفحه - خشتی (شومیز)
ارسال دیدگاه