«رضا»، دکتری است که از طرف معشوقش زخم خورده، برای همین تصمیم میگیرد قید همه چیز را بزند و راهی روستایی دوردست بهنام «تاتار». رضا پس از رسیدن به روستا متوجه میشود که تاتار دو دهکده است؛ «تاتار خندان» و «تاتار گريان» و محل زندگی رضا روستای تاتار خندان است، داستان زندگی رضا با روستاییها، اختشدنش با روستا، مرام و مسلک مردم آبادی و... در ادامه این داستان بازگو میشود. این داستان با الهام از ایام زندان «دكتر ساعدي» به سال ۱۳۵۳ و سلولهای اسارت اوین نوشته شده است که همچون آیینه، فقر و بدبختی مستولی بر جامعه آن روزگار را باز میتاباند.
ارسال دیدگاه