موضوع(ها):
داستانهای انگلیسی - قرن 20م.
این داستان نیمه کوتاه شرح جزء به جزء یک مهمانی است که در شب کریسمس در دوبلین ایرلند ترتیب یافته است. جیمز جویس در این اثر، علاوه بر توصیف فضای بیرونی مجلس، حالات گوناگون روانی و اندرون شخصیتها را بر میکاورد و به درون و روان زن و شوهری در این مجلس نقب میزند. در این مهمانی، "گابریل" که مردی تحصیل کرده، مدرس و مقالهنویس ستون ادبی مطبوعات است زنی خوش تیپ به نام "گرتا" دارد. مهمانی به نام آقای "دارسی"، پس از صرف شام و سخنرانی گابریل، ترانهای میخواند که لحنی اندوهبار دارد، به نحوی که خانم گرتا را به شدت متاثر میکند. از طرفی، گابریل کنجکاوانه میخواهد علت شیفته شدن زنش به آن ترانه را دریابد. آوازی که خوانده میشود گرتا را به یاد جوان دلدادهاش میاندازد که در همان اوان جوانی درگذشته است. گابریل پس از آن که راز رمانتیک همسرش را کشف میکند، احساس حسادت نموده خشمگین میشود و میخواهد بیاعتنایی نشان دهد که نمیتواند، اما سرانجام از آن همه حسادت، خشم، بدبینی، اضطراب و بیاعتنایی ظاهری هیچ باقی نمیماند. او مهربانانه به زنش که خوابیده مینگرد و احساس مهربانی و دلسوزی بر او غلبه میکند.
ارسال دیدگاه
Mostafaarshad
مردگان» آخرین و طولانیترین داستان «دوبلینیها» (۱۹۱۴) است که با داشتن ۱۵۹۵۲ کلمه در حد رمان کوتاه هم بهشمار میرود. این داستان به مضامین عشق و شکست و مرگ و ماهیت هویت میپردازد. تی. اس. الیوت «مردگان» را «یکی از بزرگترین داستانهای کوتاهی که تاکنون نوشته شده» توصیف کرده است.
1399-04-20«روح گِیبْرییل به حیطهای نزدیک شده بود که خیل عظیم مردگان در آن ساکناند. پیدا و ناپیدای آنها را احساس میکرد اما از آن سر درنمیآورد. هویت خودش داشت در عالمی بینامونشان و ناملموس محو میشد. عالم ملموس، عالمی که این مردگان زمانی در آن پرورش یافته و زندگی کرده بودند، داشت محو میشد و تحلیل میرفت
Mostafaarshad
داستان کوتاه مردگان اثر جیمز جویس، به بحث درباره اخلاقیات، ناکامی، سیاست، مذهب و انفعال می پردازد. این داستان که جزو مجموعه داستان های کوتاه او به نام دوبلینی ها است، به صورت سوم شخص و توسط یک راوی نامشخص روایت می شود. در همان اوایل داستان جویس یکی از مضمون های اصلی داستان، یعنی ناکامی را مطرح می کند. این مساله زمانی مشخص می شود که گابریل هنگام صحبت با لیلی از او درباره تصمیمش برای ازدواج صحبت می کند. از طریق واکنشی که لیلی نشان می دهد، گابریل متوجه می شود که سوال بیجایی پرسیده است. در مکالمه های میان لیلی و گابریل نوعی حس ناکامی دیده می شود، بیننده به این باور می رسد شاید گابریل موفق نمی شود خود را به شکل موجهی به لیلی معرفی کند. مضمون ناکامی یک بار دیگر مطرح می شود، جایی که گابریل در وضعیتی سرخورده، مکالمه خود با لیلی را مرور می کند. او به این باور می رسد کل این صحبت ها اشتباه بودند، یک اشتباه محض. گابریل در جایی دیگر هنگام صحبت با خانم آیورز به هیچ وجه متوجه صحبت های او نمی شود. جویس یک بار دیگر در انتهای داستان به سراغ مضمون ناکامی می رود. در پایان خواننده متوجه می شود برای گابریل، پذیرش این مساله که گرتا پیش از او عاشق شخص دیگری بوده، کار بسیار سختی است.
1399-04-20صحبت های میان گابریل و خانم آیورز یک کارکرد دیگر هم دارد. جویس از طریق این صحنه یکی دیگر از مضمون های خود را برای خواننده آشکار می کند، مضمون سیاست. خانم آیورز یک ملی گرا است، و به نظر می رسد گابریل دیدگاه متفاوتی دارد. گابریل هم چنین یک ستون هفتگی در روزنامه دیلی اکسپرس دارد. این نشریه در زمانی که دوبلینی ها نوشته می شد کاملا محافظه کار بود و تمایل به اتحادیه گرایی داشت. تفاوت نگرش سیاسی این دو نفر زمانی مشخص می شود که خانم آیورز گابریل را «انگلیسی داخلی» می نامد. در جایی دیگر خانم آیورز به گابریل پیشنهاد می دهد با هم سفری به جزایر آران (در ایرلند) داشته باشند، گابریل پیشنهاد او را رد می کند و می گوید که می خواهد کل قاره اروپا را بگردد. زبان ایرلندی برای خانم آیورز اهمیت زیادی دارد. اما گابریل توجهی به این موضوع نمی کند و می گوید: “ایرلندی زبان من نیست.”
در این داستان، کلیسای کاتولیک هم مورد انتقاد جویس قرار می گیرد. این مساله زمانی مشخص می شود که خانم کیت در حال بحث با مری جین است. کیت پاپ را مورد انتقاد قرار می دهد، چرا که زنانی را که سال ها همچون برده در گروه کر کلیسا فعالیت کرده اند را کنار گذاشته و چند بچه تازه وارد را جای آن ها گذاشته است. نکته مهم این است که علی رغم انتقاد های خانم کیت به این مساله، او هم چنان به کلیسا وفادار است و از این نظر پاپ را بی تقصیر می داند، اما معتقد است او موضع درستی ندارد. به نظر می رسد جویس در جای دیگری از داستان هم دوباره به سراغ انتقاد از کلیسا می رود. جایی که آقای براون متوجه می شود بعضی از راهب ها در تابوت می خوابند. به نظر می رسد جویس از تابوت به عنوان نمادی برای انفعال استفاده کرده است. این راهب ها هرقدر هم با تقوا باشند، با این عمل در نوعی انفعال فرو رفته اند. شاید حتی جویس یک بار دیگر به سراغ مضمون ناکامی رفته و می خواهد بگوید کلیسای کاتولیک، مردم ایرلند را از خود ناامید کرده است.
ایده یا مضمون ارتباط هم در داستان به وضوح دیده می شود. گابریل در سخنرانی خود به عمه های خود اشاره کرده و آن ها را منقلب می کند. هم چنین خانم آیورز خود را مرتبط با جنبش ایرلندی ها می داند، خواننده در طول داستان با بررسی شخصیت آیورز متوجه می شود که ادعاهای او درست به نظر می رسد. در اواخر داستان، به نظر می رسد گابریل برای اولین بار در تمام زندگیش، توانسته است با ایرلندی ها ارتباط برقرار کند. زمانی که در تخت دراز می کشد، خواننده می داند که برف در تمام ایرلند در حال باریدن است. برف هم چنین یک کارکرد دیگر هم دارد و نماد انفعال است، گویی همه چیز و همه کس در این سرما منجمد شده است. احتمالا مهم ترین نشانه ارتباط در داستان مربوط به جایی است که گرتا به یاد مایکل فیوری می افتد. گابریل مطمئن می شود گرتا در دوران جوانی بسیار شیفته مایکل بوده است. این مساله باعث ناامیدی او می شود. این که گرتا پیش از ازدواج با او می توانسته با شخص دیگری ارتباط برقرار کند (یا عاشق او شود)، چیزی نیست که باب میل گابریل باشد.
مرگ را هم می توان یکی از مضمون های داستان در نظر گرفت. آشکارترین اشاره به این مضمون، همان عنوان داستان است. دیگر ارجاع جویس به این مضمون مربوط به زمانی است که گابریل در تخت دراز کشیده است. او به مایکل فیوری فکر می کند، بعد به عمه جولیای در حال مرگ، و در نهایت به فکر مرگ خودش می افتد. در داستان اشاره های زیادی به مرگ و میر می شود. والدین گابریل و هم چنین پدربزرگ مورکان از دنیا رفته اند. داستانی که گابریل درباره پدربزرگ مورکان روایت می کند برای جویس از یک جنبه دیگر هم مهم است. نویسنده از طریق این ماجرا یک بار دیگر مساله انفعال را مطرح می کند. خواننده متوجه می شود که جانی، اسب پدربزرگ به طور مرتب به دور مجسمه پادشاه ویلیام چرخ می زده است. این نوع حرکت تکراری هم نشان دهنده نوعی انفعال است. این ماجرا هم چنین از این جهت مهم است که جویس به پادشاه ویلیام اشاره می کند. ویلیام کسی بود که ایرلندی ها را در نبرد بوین شکست داد. شاید جویس با این خاطره می خواهد بگوید که ایرلندی ها همیشه یک ملت شکست خورده باقی می مانند.
با در نظر گرفتن موقعیت زمانی و مکانی داستان، می توان به میزان انفعال شخصیت ها پی برد. مهمانی مورکان یک رویداد هرساله است (تکرار)، و هر سال هم همان افراد همیشگی دعوت می شوند. هم چنین مالینز شخصیتی است که هر سال هنگام ورود به این مهمانی مست می کند. شخصیت های داخل مهمانی هرسال، والس می رقصند. همیشه یک موسیقی پخش می شود و همیشه گابریل در این مهمانی سخنرانی می کند. هر سال وظیفه تقسیم غاز سرخ شده بر عهده گابریل است، خانم دیلی ژامبون را تقسیم می کند و گرتا هم پودینگ ها را در اختیار مهمانان می گذارد. در تمام این ها یک تکرار دیده می شود. خواننده از طریق این تکرار ها پی به منظور جویس می برد. جویس، همان طور که از عنوان اثر پیداست، می خواهد بگوید ایرلند هم در انفعال به سر می برد و در حال مرگ است.