ورونیکا دختری جوان و زیبا است و با خانوادهای زندگی میکند که دوستش دارند. او از درک زندگی عاجز میماند و تصمیم به خودکشی میگیرد. اما داستان زندگی او در مسیری قرار میگیرد که او دید تازهای به زندگی پیدا میکند و درمییابد همسان بودن و تکراری بودن روزهای زندگیاش گناه خود اوست. او سپس از شخصیتهای متفاوتی که در وجودش است و او میتواند آنها را بپروراند، آگاه میشود. درمییابد که هر روز از زندگی، موهبتی است بسان یک معجزه که باید با تمام وجود از هر لحظه لذت ببرد.
ارسال دیدگاه