نشست نقد و بررسی دومین کتاب فرهاد جم
«من نویسنده نیستم. هیچ وقت هم ادعای نویسندگی نکردم و ندارم، اما همیشه دوست داشتم که بنویسم. سال 69 که وارد دانشگاه شدم، سر کلاس جمال میرصادقی، داستاننویسی میخواندم. نوشتن را از آنجا آغاز کردم و دو کار از کلاسهای میرصادقی برای من ماند؛ یکی داستان کوتاه «ساعت نه» است که در مجموعه داستان «مرد همهچیزدان» به چاپ رسید؛ یکی هم اساس و بنمایه «خورشید گوشه چهارم» شد؛ که آن موقع حدود هشت صفحه آچار بود.» اینها جملههای آغازین فرهاد جم، بازیگر، کارگردان و نویسنده در نشست نقد و بررسی دومین کتاب خود با عنوان «خورشید گوشه چهارم» بود.
«خورشید گوشه چهارم» بازمانده نوشتههایم از کلاس جمال میرصادقی است
او در ادامه این نشست که با همکاری خانه کتاب و نشر اختران و با سخنرانی احسان رضایی، افشینداورپناه، علی سعید و اجرای فرشید فهیم برگزار شد؛ عنوان کرد: سال 92 به صرافت این افتادم که مجموعه آن داستانها را در مجموعه داستان «مرد همهچیزدان» جمعآوری کنم. بعد به سراغ آن چند صفحه باقیمانده از کلاسهای میرصادقی رفتم و طی سالهای 96 و 97 پس از چند دور بازنویسی رمان «خورشید گوشه چهارم» حاصل شد، که امروز به خاطر نقد و بررسی آن جمع شدهایم.
جم در ادامه از نگارش رمان جدید خود خبر داد و گفت: در حال حاضر رمان بلندتری به اسم «بچه جوادیه» را مینویسم، که اگر اتفاق خاصی نیفتد، تا بهار امسال منتشر خواهد شد.
احسان رضایی، نویسنده، منتقد و مجری برنامه کتابباز به عنوان اولین منتقد نشست صحبتهای خود را با اشاره به اعتراضاتی که در فضای مجازی و بعضا رسانهای نسبت به ورود سلبریتیها به دنیای نویسندگی و شعر وجود دارد، شروع کرد و گفت: من معتقدم که ورود هنرمندان حوزههای مختلف مثل بازیگری به دنیای نویسندگی، ضرری ندارد، بلکه سود هم میرساند و کمک میکند. البته در گفتوگوهایی که با نویسندهها داریم، هیچ وقت این مسئله برای خود نویسندگان موضوعیتی نداشته است، ولی متاسفانه یک فضای چپ، بهخصوص در فضای مجازی ایجاد شده، نقد سلبریتیها و چهرهها خیلی رایج و مد شده است؛ در حالی که این روش درستی در برخورد با یک اثر ادبی و هنری نیست؛ چون ما باید یک اثر را با عنوان خود آن، بدون در نظر گرفتن اینکه چه کسی نویسنده یا پدیدآورنده آن است، ببینیم و درباره آن حرف بزنیم.
رضایی در ادامه ضمن تاکید بر اینکه درسنت ادبی و تاریخ ادبیات ما، بسیاری از شاعران و نویسندگان ما از حرفهای دیگر وارد ادبیات شدهاند، گفت: معروفترین و مشخصترین نمونه فردوسی بزرگ است که اصلا کارش نوشتن نبود، تا چهلسالگی زندگی دیگری داشت و دهقان و ملاک بود، اما هنگامی که دوستش، دقیقی شاعر، پس از سرودن هزار بیت از شاهنامه کشته شد، خودش را موظف دید که کار او را ادامه دهد و سی سال ادامه عمرش را برای سرایش شاهنامه گذاشت. در همان زمان هم شاعرانی چون عنصری، فرخی و دیگران در دربار محمود غزنوی بودند، که همین حرف را به فردوسی میزدند و او را سرزنش میکردند که چرا از یک حرفه دیگر وارد شعر و شاعری شده است. اما حالا و پس از گذشت 1000 سال، فقط شعر فردوسی همهجا رواج دارد، و شعر آن سه استاد که فردوسی را سرزنش میکردند، جز در دانشکدههای ادبیات رواجی ندارد و درباره آنها حرفی زده نمیشود.
وی ضمن اشاره به خیام و مولانا به عنوان شاعران بزرگ دیگر که از حوزههای دیگر وارد حوزه ادبیات شدهاند، اظهار کرد: چقدر خوب که این بزرگان وارد این حوزه شدند و فکر میکنم اگر این اتفاقها بیفتد که جامعه ادبی ما با جامعه هنریمان همراهی و نشستهای بیشتری داشته باشند، با یکدیگر گفتوگو و مشورت کنند، اتفاقهای خوبتری میافتد.
رضایی در ادامه درباره کتاب «خورشید گوشه چهارم» گفت: این رمان تقریبا در بازه زمانی یک غروب تا صبح اتفاق میافتد و راوی و شخصیت اصلی رمان در این بازه زمانی، مدام به گذشته خودش برمیگردد و در این مرور گذشته، خود راوی و خواننده به کشف و درک بیشتری از گذشته این شخصیت میرسیم. داستان یک کم دیر شروع میشود، اما هرچه رو به آخر میرویم، داستان شتاب بیشتری میگیرد و هیجانیتر میشود. در چند صفحه آخر به اوج خود میرسد و بار دراماتیک آن از همه جا بیشتر میشود. بنابراین از این جهت فکر میکنم رمان بسیار خوبی است؛ هرچند که دیر شروع میشود. نثر رمان هم نثر روانی است و جملات زیادی دارد که این قابلیت را دارند که در دفترچهای یادداشت کنیم و برای دیگران بخوانیم.
وی ضمن اشاره به انتشار تازه کتاب، نقد اصلی آن را مناسب زمان دیگری و بعد از توزیع کامل و خوانش آن توسط مخاطبان دانست و در ادامه گفت: در این رمان مفهوم تردید بشر امروزی و شهری دیده میشود و در بحث درونمایه، میتوان درباره تردید در این رمان بحث کرد، چرا که تردید، بهخصوص از بعد از کارهای داستایفسکی، یکی از عناصر اصلی داستاننویسها بود.
رضایی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: با اینکه راوی و نویسنده رمان «خورشید گوشه چهارم» مرد است، اما رمان به نوعی رمان زنانهای است. چون خلق کردن شخصیت زن باورپذیر، سختترین کاری است که یک نویسنده با آن دستوپنجه نرم میکند؛ که در این رمان به نظر میرسد چندتا از شخصیتهای زن، به شدت باورپذیر هستند؛ از طرفی اگر کتاب را تا آخر بخوانید، به مفهومی به نام مفهوم قربانی شدن زن در جامعه دوستانه ایران برمیخوریم، که به خاطر مفهوم آبرو، آن هم حفظ آبروی مردها، زنها قربانی میشوند؛ یعنی آبروی یک مرد بر تحمل سختیها و شداید یک زن، ارجح است. بنابراین به این دلیل میگویم رمان زنانهای است، که در آن علاوه بر خلق شخصیت زن باورپذیر، به مصائب و مشکلات اجتماعی زنها هم نگاه شده است.
این نویسنده و منتقد در ادامه صحبتهای خود اشارهای هم نسبت تالیف و ترجمه در بازار کتاب امروز داشت و گفت: این نسبت موضوعی است که حتی بعضی از سیاستگذارهای فرهنگی را هم به فکر در این باره واداشته است که چرا کتاب ترجمه، به خصوص در بخش کودک و نوجوان اینقدر زیاد است و باید درباره آن چارهاندیشی شود. در بخش کودک، که علاوه بر هزینه تالیف، هزینه تصویرسازی و کاغذ هم هست، میتوان به ناشر حق داد به سراغ کار ترجمه برود، چون برخی از این هزینهها در نسخه اصلی کتاب پرداخت شده است. اما در مورد کار بزرگسال، بهخصوص حوزه ادبیات و کار رمان، ناشرها در ترجمه، بهترین و پرفروشترین کارها را انتخاب و ترجمه میکنند. در حالی که کار تالیفی به هندوانه دربسته میماند. ما باید ابتدا کار را بخوانیم تا ببینیم خوب است یا خیر؟ اینجا یک مسئولیت اجتماعی برگردن تک تک ما است، که آثار نویسندگان داخلی را بخوانیم و به او بازخورد و جهت بدهیم و با خرید آثار خوب یک نویسنده، او را تشویق به نوشتن کارهای بهتری با آن شکل کنیم.
او ادامه داد: این منتقدها نیستند که تکلیف نویسنده را مشخص میکنند، بلکه این خوانندهها در طول زمان هستند که به بازار کتاب جهت میدهند. به عنوان نمونه در کشور ژاپن که مردم بیش از هر جای دیگر دنیا با دنیای دیجیتال انس دارند و کتابخوانهای الکترونیک بیش از هر کشور دیگری به فروش میرسد؛ وقتی که رمان جدید هاروکی موراکامی چاپ میشود، مردم برای خرید نسخه کاغذی آن صف میبندند و آن صف هم بهگونهای است که معمولا یک هفته کتابفروشیهای ژاپن، شبانهروز تعطیل نمیشود. مثلا کتاب «سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش» او در هفته اول انتشار، 9 میلیون نسخه در ژاپن فروخت.
در صورتی که میتوانستند در خانه بمانند و کتاب را از سایتهای ارائه دهنده کتاب، دانلود کنند؛ آنها اینطوری از نویسنده کشورشان حمایت میکنند و کاری میکنند که موراکامی نویسنده جهانی شود. آیا ما اینطوری از نویسندههای خود حمایت میکنیم؟ سادهترین کار ما این است که هر وقت کتابفروشی رفتیم، یک داستان ایرانی هم بخریم. اگر این را برای خود به عنوان یک وظیفه و مسئولیت مدنی، اجتماعی و شهروندی تعریف کنیم، مطمئنا با این کار به ارتقای رمان ایرانی کمک میکنیم. چون تا وقتی که این رمانها خوانده نشوند و خوب و بد آنها معلوم نشود، رشد نمیکنند.
افشینداورپناه، مردمشناس و منتقد نیز ضمن اشاره به رونق گرفتن آثار ترجمه بهویژه در حوزه رمان و داستان در سالهای اخیر در بازار نشر و کتاب ایران، گفت: البته نهضتهای ترجمه در جهان باعث رونقگرفتن حوزههای تمدنی شده؛ که این وجه مثبت آن است و گریزی هم ازاین نیست که ما از تجربه دیگران در حوزه هنر، داستاننویسی، ادبیات و... استفاده کنیم؛ اما وجه کمی ناراحتکننده آن این بود که تکلیف کار خوب داخلی چه میشود. بر همین اساس وقتی حوزه تالیفات داخلی داغ میشود و بازار آن رونق میگیرد، بسیار خوشحال میشوم. چون اساسا نویسندهها باید در این حوزه بنویسند، کارشان نقد شود و همین باعث شود که نویسندههای بهتری شوند. بنابراین به نظر من اینکه حتی افرادی از حوزههای دیگر دست به قلم ببرند و کتاب بنویسند، امر خجستهای است.
او ادامه داد: نوشتن در ذات خود، پیش از هر چیز ذوق ادبی و نوشتاری میخواهد و هر کسی این ذوق را دارد، بقیه اصول و فنون نویسندگی را میتواند با مطالعه و تمرین یاد بگیرد. بنابراین من هم از قضا، جزو کسانی هستم که موافق ورود افراد مختلف به این حوزهها هستم. در صورتی که ما در حال حاضر با یک مواجهه منطقی و ادیبانه با نوشتن این گروهها مواجه نیستیم. تصور میکنم از دیدگاه جامعهشناسی، جامعه ما به دلایل مختلف خشم و خشونت نهفتهای دارد، که در طول تاریخ روی هم جمع و تلنبار شده است، بنابراین از هر فرصتی استفاده میکند که آن خشم و خشونت را بروز دهد، چرا که خیلی وقتها جامعه با بروز خشونت به تعادل میرسد.
داورپناه ضمن بیان اینکه جبههگیری در مقابل ورود فردی از حوزهای به حوزه دیگر همواره در دنیا هم وجود داشته، عنوان کرد: در مواجهه با چنین موقعیتهای، باید مرگ مولف را داشته باشیم، یعنی خارج از اینکه مولف یک اثر چه کسی است، کار را بررسی و نقد کنیم. نمونه حاضر افراد موفق در این زمینه محمود دولتآبادی است که کارش ابتدا تئاتر بود، بعد وارد سینما شد و بعدا به طور متمرکز وارد حوزه ادبیات شد و الان به جایی رسیده که هیچ کتابفروشی نیست که کارهای او را نداشته باشد. همین دولتآبادی هم یک شبه دولتآبادی نشد و اوایل شروع کارش بارها نقد، حتی نقد صلبی میشد، که اصلا نباید بنویسد. بنابراین این درگیری در دورههای مختلف این درگیری بوده و الان هم هست و به نظرم کسانی مثل فرهاد جم هم میدانند این واکنشها طبیعی است و به کار خود ادامه خواهند داد.
این منتقد ادبی در ادامه به کتاب «خورشید گوشه چهارم» پرداخت و ضمن اشاره به وجوه گوناگون نگاه به اثر گفت: توجه من به وجه محتوایی اثر است. اگر شما یکنفس این کتاب را بخوانید، یک فضای اگزیستانسیالیستی برای شما ایجاد میشود که شما را با خود به داستان میبرد. هر چه به اواسط و پایان داستان نزدیک میشوید، احساسات متناقض خشم، افسوس و این قبیل احساسات هم در شما نمودار میشود.
داورپناه ضمن اشاره به «تنهایی» به عنوان آنچه که بیش از همه از نگاه اگزیستانسیالیستی در این اثر نمود داشت، بیان کرد: به گفته فرانسیس بیکن، فقط دو موجود هستند که از تنهایی لذت میبرند، یکی خداوند و دیگری موجودات ددمنش. مفهوم این جمله این است که تنهایی از یک وجه میتواند خداگونه باشد، به این معنا که میتواند موجب ارتقای معنوی فرد شود ولی وجه دیگر تنهایی این است که میتواند فرد را به دیو و ضد فرهنگ تبدیل شود. بعدها روانشناسی تنهایی را به عنوان یک محصول و پدیده کاملا انسانی مشروعیت داد. اما بخشی از تلاش روانشناسی این است که به انسانها یاد دهد که چطور تنهایی خود را مدیریت کنند که از قِبَل آن، یک تنهایی خداگونه، سازنده و مثبت حاصل شود. در نگاه اگزیستانسیالیستهای معاصر هم ترس از چهار عنصر پوچی، آزادی، مرگ و تنهایی، دلواپسی اصلی بشر امروز است که او را به اظطراب و وحشت سمت و سو میدهد. که در این رمان این ترس از تنهایی به خوبی نمایان است و نویسنده تا پایان داستان سعی میکند دلایل این ترس از تنهایی را در گذشته زندگی شخصیت اصلی پیدا کند.
وی در ادامه تاکید بر تنهایی در این رمان را از وجوه اهمیت اثر دانست و گفت: نویسنده سراغ یکی از موضوعاتی رفته که از مسائل مهم جامه امروز ایران است. از نکات خوب این رمان هم این است که نویسنده در پایان رمان تعیین تکلیف نمیکند که بعدش چه اتفاقی میافتد و مخاطب خودش باید تصمیم بگیرد که شخصیت اصلی داستان بعد از مرور بیوگرافیهای مختلف از سه نسل خودش، چطور میخواهد با واقعیت زندگیاش روبهرو شود.
داورپناه در بخش دیگر سخنان خود اظهار کرد: حتی اگر به «خورشید گوشه چهارم» نگاه انتقادی نداشته باشیم، در این کتاب روایت زندگی سه نسل گفته میشود و اگر از نظر تاریخی نگاه کنیم، بخشی از روایت جامعه ایران در سه دوره هم هست. یعنی از این نگاه، بخشی از مسایل و روایتهایی که گفته میشود، روایتهایی است که لااقل بخشی از جامعه ما با آن درگیر بودند و به این شکل در این داستان انعکاس یافته است. از نکاتی که در اثر به چشم میخورد، اطناب و توصیفات فراوان است که البته توصیفات شیرینی است، ولی شاید اگر کتاب ویراستهای بعدی داشته باشد، جا دارد که کمی موجزتر باشد.
علی سعید نویسنده و مدرس داستاننویسی آخرین منتقد این نشست بود که در مقدمه بحث خود گفت: ما وقتی که یک کتاب را میخوانیم یا یک فیلم میبینیم، دوست داریم در پنج یا ده دقیقه اول یک کشیده در گوش ما بخواباند و ما را جذب کند؛ و این نشان دهنده داستان است. اما در کتاب «خورشید گوشه چهارم» تا صفحه 25 من فقط توصیف خواندم. توصیفاتی که اتفاقا نوستالژیک و بسیار لذتبخش است و عمومیت دارد. بنابراین این قسمت از ادبیات نویسنده در این کتاب خاص، بیشتر مایل به سمت نوستالژی همهپسند است.
او ادامه داد: از صفحه 25 تا 75 کتاب اتفاقات مختلفی افتاده است و خیلی پراکنده است. یعنی شخصیتهایی وارد داستان میشوند، گاهی دنبال نمیشوند و جاهایی مسدود میشوند، به طوری که نمیدانیم چرا به داستان وارد شده و چرا میروند، اما دلنشیناند. داستان از صفحه 90 به بعد اوج میگیرد، یعنی داستانیت داستان در میآید. زاویه دید داستان، من راوی یا اول شخص است. به نظر میرسد نویسنده برای اینکه درونیات شخصیت داستان را در خلوت و تنهاییهایش نشان دهد، صلاح دانسته سراغ دانای کل نرود؛ به همین دلیل استفاده از من راوی در بسیاری از جاها روی لبه تیغ راه رفتن است؛ یعنی احساس میشود که داستان به طرف خاطرهنویسی، حدیث نفس گفتن و یک مقدار فخر فروشی میرود که اصلا قابلیت ادبیات من راوی این است.
سعید در ادامه ضمن بیان اینکه شخصیت داستان «خورشید گوشه چهارم» به شدت به گذشتهاش وابستگی دارد، افزود: شخصیت داستان با مادربزرگش رابطه خوبی دارد نه مادر خودش، که این نکته جذابی برای من در این داستان بود؛ به همین دلیل هم نوستالژی بازیهایی هم که دارد، معمولا مال دوران مادربزرگهای ما است و ادبیات کتاب، ادبیات مادرِ مادر است. رمان در بسیاری جاها، خیلی مطول شده و خیلی جاها به آن لطف شده است؛ مثل صفحاتی که درباره دانایی و دانستن است.
«خورشید گوشه چهارم» جزو رمانهای کلاسیک است
این مدرس داستاننویسی ضمن اشاره به گفته داورپناه که فضای داستان را یک فضای اگزیستانسیالیستی خوانده بود، گفت: معتقدم این نوع رمان، به خاطر توصیفاتی که دارد، جزو رمانهای کلاسیک است. البته سعی شده نگاه سوررئال و سیال در زمان به مکان داشته باشد و در بعضی جاها هم موفق شده، اما در کلیت داستان یک اثر کلاسیک است. در رمان تعداد دیالوگها به اندازه انگشتان دست است و بیشتر تعریف و توصیف است. البته در توصیف نقاط قوت و مثبت فراوانی دارد. انتخاب اسم کاراکترها را هم خیلی دوست داشتم و احساس میکنم اسم کاراکترها صمیمیت ایجاد میکند. البته فکر میکنم اگر شخصیت راوی اسم مردانهتر یا همگانیتری داشت، میتوانست حس همذاتپنداری بیشتری به مخاطب بدهد.
سعید در پایان عنوان کرد: ما ایرانیها داستان تاریخی دوست داریم و گواه آن اقبال از فیلمهای تاریخی است. در کتاب «خورشید گوشه چهارم» به شدت تاریخ سیال است و اتفاقا نقطه قوت و جذابیت داستان هم همین است؛ از تاریخ خیلی به موقع و به اندازه در داستان استفاده شده و توصیه میکنم که حتما این کتاب را بخوانید.
این نشست که با حضور سعید اعرابیاردهالی، مدیر نشر اختران، ناشر کتاب، خانواده فرهاد جم و جمعی از هنرمندان برگزار شد، با امضای کتاب توسط نویسنده به پایان رسید.
ارسال دیدگاه