نشست بررسی جایگاه و کارنامه ادبی توکارچوک
پس از اعلام اسامی برندگان نوبل امسال و سال گذشته، بسیاری از ایرانیان علاقهمند به ادبیات که با نام برنده نوبل 2018 آشنا هم نبودند، به دنبال این بودند که رد و نشانی از این نویسنده لهستانی پیدا کنند اما هیچ کتابی از او به فارسی ترجمه نشده بود، به تازگی رمان «گریزها»ی او با ترجمه فریبا ارجمند منتشر شده و شب گذشته نشست بررسی جایگاه و کارنامه ادبی توکارچوک و رونمایی از ترجمه فارسی رمان «گریزها» با حضور مترجم اثر، آنا مارچینوفسکا، علیرضا دولتشاهی و علیاصغر محمدخانی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
در ابتدای این نشست علی اصغر محمدخانی با اشاره به این که در بین کشورهای اروپای شرقی، ایران و لهستان بیشترین روابط فرهنگی را دارند و در دانشگاه کراکف و ورشو بخش فارسی داریم اظهار کرد: ردپای ما ایرانیان در ادبیات و سینمای لهستان با نامهای مشهوری گره خورده که بیشتر مردم میشناسند و از جمله آن میتوان به کریستف کیشلوفسکی، آندری وایدا و رومن پولانسکی در سینما و ویسواوا شیمبورسکا و چسلاو میلوش در ادبیات اشاره کرد.
وی همچنین بیان کرد: امسال اولگا توکارچوک، نویسنده، شاعر، فیلمنامهنویس و روانشناس لهستانی، برنده جایزه نوبل ادبی 2018 شد. ولی متاسفانه کتابی از او به فارسی ترجمه نشده است و کتاب «گریزها» اولین اثر اوست که به فارسی ترجمه شد. این رمان برگزیده جایزه نیک، مهمترین جایزه ادبی لهستان نیز شده است. همچنین توکارچوک به عنوان نخستین نویسنده لهستانی جایزه من بوکر را برای همین رمان از آنِ خود کرد.
محمدخانی ضمن بیان این که در آثار توکارچوک رگههایی از سوررئالیسم و رئالیسم جادویی را میبینیم گفت: او نگاهی متفکرانه و زبانی شاعرانه دارد و در آثارش طنز نیز دیده میشود. در رمان «گریزها» شاهد توصیفاتی درخشان هستیم و سفرهای آفاقی و انفسی را در کنار هم میبینیم. توکارچوک به گفته خودش یادگرفته است که در قطار، هتل، اتاق انتظار، روی میز هواپیما، وقت ناهار، در دستشویی، کافه، ماشین، روی تکه کاغذ، آن یکی دستش، کارت پستال و حاشیه کتابها مینویسد و یادداشت بر میدارد. یعنی همیشه در حال نوشتن است.
علیرضا دولتشاهی از دیگر سخنرانان نشست با اشاره به این که باید بحث را از این جا آغاز کنیم که وزن ادبیات داستانی لهستان در فضای فرهنگی ایران چیست، گفت: این درست است که اصلیترین گونه بیانی در تاریخ ادبیات ایران شعر و کلام منظوم بود. شاید از همین روست که رویکرد ترجمه ادبی از زبانهای دیگر بیشترین سهم را در ترجمه شعر دارد. فراموش نکنیم که ایرانیها بیشتر شعر لهستان را میشناسند و از دوره قاجار به بعد بیشتر با شعر این کشور آشنا هستیم تا با نثر آن.
وی افزود: چسلاو میلوش در جملهای درباره ادبیات لهستان میگوید ذات ادبیات این کشور بیشتر گرایش به شعر و تئاتر دارد تا به داستان. شاید این نقطه اشتراک و نزدیکی بین ذات فرهنگ فارسی با لهستانی باشد.
این تاریخپژوه ضمن اشاره به این که شناخت ما از داستاننویسی در چک بیشتر از داستاننویسی در لهستان است، اظهار کرد: در زبان فارسی ما از پرآوازهترین نام در سپهر فرهنگ لهستان یعنی آدام میسکیه ویچ شعر داریم تا به آخرین پدیده آن که ویسواوا شیمبورسکا. امروز من نمیتوانم آمار دقیقی از نسبت ترجمه شعر و داستان لهستانی ارائه دهم، و هیچکس دیگر هم نمیتواند.
وی در ادامه گفت: قدیمیترین اثری که از یک داستاننویس لهستانی در ایران منتشر شده مربوط به کتاب «هوسهای امپراتور» ترجمه حسن شهبازی از برنده جایزه نوبل سال ۱۹۰۵، هنریک سنکیهویچ است. این اثر بارها در طول تاریخ ایران منتشر شده است. تاریخ انتشار این کتاب را با تاریخ ترجمه اولین شعر لهستانی در ایران مقایسه کنیم، غزل پنجم از «غزلهای کریمه» آدام میسکیهویج با ترجمه میرزا جعفر توپچیباشی که درواقع نخستین ترجمه از متن لهستانی به زبان فارسی است. نکته حائز اهمیت آن است که در بخشی از چاپ اول «غزلهای کریمه» در ۱۸۲۶ در مسکو این ترجمه فارسی به عنوان پیوست وجود دارد. میخواهم بگویم درواقع ما در زمینه داستان لهستانی چیزی نمیدانیم.
او ضمن اشاره به این که دو گفتمان حاکم در آغاز سده بیستویکم را میتوان در ادبیات داستانی لهستان متصور شد اظهار کرد: یکی از آنها گفتمانی است که ریشه در سنت اخلاقگرا و تاریخی لهستان دارد؛ شاید بتوان برای نمونه این گفتمان از نویسندهای که از او به عنوان وجدان ادبیات لهستان یاد میشود، استفان ژرومسکی، نام برد. گفتمان دوم نیز گفتمانی است که از این سنت اخلاقگرا خسته است و بیشتر به خود انسان فکر میکند و نگاهش به ادبیات جهان است به ویژه مارسل پروست و جیمز جویس. این گفتمان بیسی پست مدرن دارد و نمونه آن اولگا توکارچوک است که شیوه روایت را میشکند.
آنا مارچینوفسکا با اشاره به این که اولگا توکارچوک در یک شهر کوچک در غرب لهستان در 1962 به دنیا آمد اظهار کرد: پدر او معلم رقص بود و در کتاب «گریزها» میتوان ردپایی از او هم دید. خانواده توکارچوک به یک شهر در نزدیکی جمهوری چک نقل مکان کردند و اولگا در سال 2000 به قول شهردار بابت جستوجوی مداوم فردی هویت یک انسان و توصیف ناتوانی وی در بازی با جهان نشان شهروند افتخاری این شهر را گرفت. وی در طول این سالها افتخارات زیادی از این نوع گرفت زیرا در شهرهای بسیاری زندگی کرده است.
آنا مارچینوفسکا همچنین بیان کرد: در مورد توکارچوک گفته میشود که متخصص عبور از خودش است. از کودکی شعر میگفت، داستان مینوشت و اولین ایده رمانهایش را مینوشت. وقتی تحصیلاتش را در رشته روانشناسی در دانشگاه ورشو آغاز کرد از علاقهاش به نویسندگی خجالت میکشید. او این رشته را خواند زیرا فکر میکرد نویسنده شدن برایش غیر ممکن است.
این مترجم لهستانی همچنین بیان کرد: در سال 1996رمان او با نام «پرویک و زمانهای دیگر» به چاپ رسید که معتبرترین جایزه ادبی لهستان به نام نیک را برای توکارچوک به ارمغان آورد و پس از آن نیز کتابهای «خانه روزانه، خانه شبانه»، «گریزها» و کتابهای «یعقوب» این جایزه را دریافت کردند. این نشان میدهد که لهستانیها به ارزش این نویسنده واقف هستند.
وی در ادامه بیان کرد: میتوان گفت رمان «گریزها» برای توکارچوک در سطوح مختلف پیشگامانه بود. این کتاب که حدود ده سال بعد از انتشار به انگلیسی ترجمه شد جایزه منبوکر را اخذ کرد، در حالی که جامعه انگلیسی زبان تحت تاثیر فوقالعاده این اثر بود لهستانیها به کتاب «یعقوب» روی آوردند که یک رمان تاریخی است و جامعه لهستان را تکان داد. صاحبنظران میگفتند جالب است، در کشوری که 60 درصد شهروندانش حتی یک کتاب نمیخوانند فروش 170000نسخه از این کتاب فضایی خاص بود خصوصا این که رمانی بیش از 900 صفحه داستان پیچیده تاریخی است.
او ضمن بیان این که توکارچوک لحنی از تاملات عمیق حتی معنوی درباره انسان مدرن را وارد ادبیات کرده است اظهار کرد: حتی وقتی توکارچوک رمان تاریخی مینویسد درواقع درباره خودمان، از تجربه ناپایدار مذهبی، ملی، جنسیتی و عبور از مرزهای آن مینویسد؛ اما توصیف او جامعهشناختی نیست بلکه توصیف معنوی است چون نشان میدهد چه اتفاقاتی در درون عمیق یک فرد رخ میدهد.
مترجم کتاب «زندگیام همه چیز من است» همچنین بیان کرد: در ادبیات این نویسنده درس فروتنی، تعامل و احترام به حضور دیگران با وجود تفاوت در اشکال مختلف وجود دارد. برای کسانی که هنوز با ادبیات توکارچوک آشنا نیستند خواندن کتاب «گریزها» توصیه میشود باید توجه کرد که این کتاب درباره سفر نیست بلکه درباره پدیده سفر، یعنی مطالعه روانشناختی پدیده سفر است. این اثر با افسانهای بودنش و تشبیه سفر به زندگی درواقع فرهنگ معاصر آن به خصوص فرهنگ غربی را بیان میکند.
وی افزود: یکی از اصلیترین سوالهایی که در رویارویی با نثر این نویسنده میتوان مطرح کرد این است که مسافر هنگام دیدن تصویر خود چه میبیند؟ آیا خودش را میبیند یا شخص دیگر؟ زیرا توکارچوک در کارش از روانشناسی پرهیز نمیکرد. او برای نوشتن رمان «گریزها» تمام مدت در سفر بود اما نه برای این که خاطراتش را بنویسد بلکه برایش فرصتی بود برای مشاهده کردن و روایت ساختن.
آنا مارچینوفسکا در پایان گفت: یکی از مهمترین ویژگیهای آثار توکارچوک انسانمحوری است و در اکثر کتابهایش زن محور است؛ ولی گفتن این که او نویسنده فمینیستی است درست نیست اما شخصیتهای اصلی داستانش زنها هستند.
فریبا ارجمند ضمن بیان این که به طور اتفاقی با کتاب «گریزها» آشنا شده و ابتدا فایل صوتی آن را شنیده است اظهار کرد: به دلیل این که در ترجمه کردن یک اثر بسیار حساس هستم و زمان طولانی را صرف آن میکنم اصولا سراغ کتابهایی که جایزه دریافت کردهاند نمیروم زیرا میدانم مترجمان بسیاری مشغول ترجمه اثر جایزه گرفته هستند. ولی خوشبختانه زمانی که توکارچوک جایزه نوبل را دریافت کرد من تقریبا ترجمه «گریزها» را تمام کردم و چهار هفته پس از آن نیز آماده بود.
وی در ادامه افزود: طبعا کتاب را خیلی دوست داشتم، به نظر من ترجمه یک کتاب از نوشتن آن سختتر است؛ رماننویس به خلاقیتاش متکی است و قطعا مترجم آن خلاقیت را ندارد زیرا اگر داشت خود نویسنده میشد اما در عین حال هیچ حق انتخابی ندارد و باید سعی کند آنچه نویسنده گفته است را به زبان مادری برگرداند. البته این ترجمه به طور خاص سختتر بود زیرا از زبان اصلی ترجمه نمیکردم و باید به ترجمه مترجم انگلیسی اعتماد میکردم. زمانی که توکارچوک جایزه بوکر را برای این کتاب گرفت، جایزه بین خودش و مترجم به طور مساوی تقسیم شد.
مترجم کتاب «غیب شدن ازمی لنکوس» بیان کرد: نکته دیگر درباره این کتاب این است که برخی از جملات کتاب بدین شکل است که به صورت نکته نوشته شده و حتی جمله کامل نیست و برگردان این جملات به فارسی از این جهت دشوار است که فعل ندارد و خواندن آن سخت میشود.
فریبا ارجمند در پایان گفت: رمان ساختار خاصی دارد و خود توکارچوک به آن رمان کهکشانی میگوید. این اثر 160 بخش دارد که برخی تنها دو جمله است و بعضی دیگر به چند صفحه میرسد؛ برخی کاملا تخیلی و بعضی گزارش تاریخی است. نخی که همه اینها را به یکدیگر وصل میکند و رمان کهکشانی را میسازد همان پدیده سفر است، چه سفر در زمان باشد چه سفر به درون انسان. یکسری نیز سفر خود نویسنده است. ولی سفرنامه به معنای کلاسیک آن نیست.
در این نشست همچنین فیلم کوتاه گفتوگو با اولگا توکارچوک به نمایش درآمد.
ارسال دیدگاه