نشست نقد و بررسی دو ترجمه از کتاب «سالومه» اثر اسکار وایلد
عصر دیروز هجدهم آبان ماه، چهاردهمین نشست از سلسله نشستهای زیر چتر نقد دو ترجمه از کتاب «سالومه» اثر اسکار وایلد با قلم عبدالله کوثری و ابوالحسن تهامی نقد وبررسی شد. در این نشست، ابوالحسن تهامی مترجم و گوینده، عباس مهرپویا دکترای مطالعات ترجمه و پژوهشگر و محمدرضا اربابی رئیس انجمن صنفی مترجمان تهران حضور داشتند.
در ابتدای نشست محمدرضا اربابی درباره نمایشنامه «سالومه» اظهار کرد: این نمایشنامه اثر معروفی از اسکاروایلد ایرلندی است که بسیار مورد توجه قرار گرفته است و بارزترین و شاید جدیترین ترجمهای که از این اثر شد، ترجمه عبدالله کوثری است. البته طی این سالها ترجمههای دیگری از این کتاب ارائه شده و سال ۹۷ یک مجموعه که شامل پنج نمایشنامه که یکی از آنها «سالومه» است با ترجمه ابوالحسن تهامی منتشر شده است.
وی در ادامه بیان کرد: اخیرا جملهای خواندم مبنی بر این که بهترین نقد ترجمه، ترجمه مجدد یک اثر است. منظور این جمله این است که گر تو بهتر میزنی بستان بزن. جالب این است که عباس مهرپویا به واسطه این نقد «سالومه» را دوباه ترجمه کرد.
عباس مهرپویا درباره دلیل ترجمه دوباره این اثر اظهار کرد: به نظرم آمد اگر بخواهم با رادمردی در مورد این دو اثر نقدی ارائه کنم باید «سالومه» را از نو ترجمه کنم تا چم و خم کار دستم بیاید و پس از آن با نگرههایی که در ذهن دارم این کار را بررسی کنم.
او درباره این اثر اسکار وایلد گفت: نویسنده ابتدا «سالومه» را در سال 1891 به فرانسه نوشته و دو سال پس از آن منتشر شد. لرد الفرد داگلاس نیز اثر را به انگلیسی ترجمه کرد. ویژگی خوب ترجمه انگلیسی این اثر این است که تحت نظر اسکار وایلد بود پس این ترجمه به همان اندازه دارای روایی است که اثر اصلی است.
وی درباره نویسنده «سالومه» بیان کرد: اسکار وایلد زاده ایرلند و بزرگ شده انگلستان و مسیحی بوده و به دلیل این دو رگه بودن جغرافیایی، یکجور بیگانگی زبانشناختی ادبی و فرهنگی برمیانگیخته و دیگران را به این راه گرایش میداد و شاهد همین امر در آثار او نیز هستیم.
مترجم کتاب «اطلس ژئوتوریسم قشم» همچنین گفت: «سالومه» نشانگر آن فرهوشی ناتمام اسکاروایلد است، و برخی معتقدند او این اثر را کپی برداری کرده است، و برخی میگویند به غیر از واژه «یوحنا» الگوبرداری دیگری نشده است. یکی از ادیبان درباره «سالومه» اسکار وایلد میگوید که نتنها یک چند و چونی موسیقایی در این اثر وجود دارد که چند و چونی نگارشی و تصویری یا دیداری نیز موجود است.
آثاری ماندگار میشوند که کسی نتواند زبان آنها را باز آفرینی کند
این مترجم اظهار کرد: ارسطو در زمان خود ایدهای را مطرح میکند به عنوان یگانگی کنش، کار یا نمایش. میگوید آنقدر بخشهای یک نمایش به
هم پیوسته است که نمیتوانیم یک بخش را جا به جا کنیم یا یک بخشی را برداریم، البته من هم میگویم نمیتوانیم یک بخشی را بیفزاییم، همانی که هست باید اجرا شود.
وی در ادامه افزود: در نمایشنامه، هر کسی باید جای خودش صحبت کند؛ یعنی شاه باید در جایگاه شاه سخن بگوید و شهربانو نیز مانند خودش. هرنقشی در نمایش باید زبان خودش را داشته باشد و ما نمیتوانیم آنها را با یکدیگر بیامیزیم.
مهرپویا در توضیح نگرههای ترجمه بیان کرد: والتر بنیامین میگوید هیچ نویسندهای برای خواننده، هیچ سینماگری برای بیننده و هیچ آهنگسازی برای شنونده نمیآفریند. چیزی که مخاطب را در نظر بگیرد از همان ابتدا از هنر جدا شده است. زیرا تحت شرایط نوشته شده است. وقتی من میخواهم هنر بیافرینم باید درونیات خود را بیرون بریزم؛ در نقاشی تا حدودی به این موضوع رسیدهاند اما در ترجمه به این امر نرسیدهایم و به دنبال فروش بیشتر هستیم.
وی در ادامه گفت: کار مترجم این است که خواننده زبان انجام را به نویسنده زبان آغاز نزدیک کند؛ منظور همان زبان مبدا و مقصد است. و از طرف دیگر باید مراقب باشد آن اندیشه و حساسیت ناب نویسنده را بتواند بیان کند و باید همه اینها را با زبان خود بگوید.
این منتقد درباره ترجمه اظهار کرد: کار ترجمه هستی خود را وامدار کار اصلی است اما نکتهای در این میان وجود دارد که وقتی متولد شد دیگر هست و زندگی خود را ادامه میدهد اگر توانسته باشد آن هستی را بدون کم و کاستی در فرم و معنا برساند خوب است. همچنین اگر زبانی را هزار نفر بتوانند باز آفرینی کنند آن زبان ماندگار نیست. اگر دقت کنید متوجه میشوید آثاری ماندگار شدند که کسی نتوانسته زبان آنها را باز آفرینی کند و کسی میتواند این فعل را انجام دهد که به دمی تازه در آن زبان برسد. تنها کارهایی شایستگی ماندن دارند که این ویژگی را داشته باشند.
وی افزود: کار دیگر نویسنده و مترجم این است که توانایی اندیشیدن و پرداختن داشته باشد و بتواند کار را صورتگری کند و از نو بیافریند. لازمه این امر این است که زبان بخواند و تاریخ بداند و پیرامتن بخواند.
مترجم کتاب «زمزمههای بی پایان» ضمن بیان نظری از شلایر ماخر گفت: ماخر معتقد است ما در کار ترجمه دو راه داریم، یک این که خواننده را به سوی نویسنده ببریم و راه دوم این است که به خواننده بگوییم شما آسوده باش من نویسنده را نزد تو میآورم. کدام راه درست؟ آیا خواننده باید خود را در تراز نویسنده قرار دهد یا نویسنده را در تراز خواننده ببریم؟ راه نخست درست است.
مهرپویا درباره ترجمه عبدالله کوثری از کتاب «سالومه» اظهار کرد: رگههایی از ادبیات در ترجمه کوثری دیده میشود و این مترجم در سراسر ترجمه خود تلاش کرده است تا کار را بومی کند؛ یعنی کار را به سمت خواننده نزدیک کرده است. او بومیسازی را از طریق دستکاری در متن انجام داده است. نکتهای که در این ترجمه دیده نمیشود نبود پانویس است به قول ناباکوف یک ترجمه خوب ترجمهای است که پانویسهای فراوان داشته باشد به گونهای که متن مانند آسمانخراش خود را از میان پانویسها بیرون بکشد.
این مترجم در ادامه نمونههایی از ترجمه دو اثر مطرح و آنها را بررسی کرد.
در ادامه نشست محمدرضا اربابی با اشاره به این که علت برگزاری نشستهای زیر چتر نقد بررسی ترجمههای مکرر است گفت: قطعا ترجمه جدید باید چیزی به ترجمه قبلی اضافه کند.
وی درباره مترجم اول گفت: کوثری را یکی از مترجمان زبردست در استفاده از زبان فارسی میشناسند؛ یعنی جزو معدود مترجمانی است که زبان فارسی همانند موم در دستانش است، این تسلط در بسیاری از آثارش دیده میشود اما در این ترجمه خاص طبق نقدی که انجام شد چنین است که در قسمتیهایی بومیسازی افراطی را شاهد هستیم و قسمتهایی نیز شاهد به هم خوردن تعادل نقشی از منظر نحوی هستیم که بر بار عاطفی و معنایی اثر تاثیر گذاشته است.
ابوالحسن تهامی در پایان نشست اظهار کرد: هنوز هم ترجمه کوثری را نخواندهام. من بیشتر کارهای اسکار وایلد را ترجمه کردم؛ مانند اثری که شامل سیزده داستان کوتاه بود به نام «ماهیگیر و روحش»؛ همچنین تمام نمایشنامههای اسکار وایلد را نیز ترجمه کردم که ناشر همه آن را دوست نداشت چون تعداد صفحاتش خیلی زیاد میشد. اکنون نیز درحال ترجمه تمام اشعار او هستم. در نتیجه این که چرا این اثر ترجمه کردم زیرا در ردیف کارهای دیگرش بود.
وی در پایان گفت: از آنجا که من خودم از تئاتر میآیم و در تئاتر پرورش پیدا کردم به نمایشنامه بسیار علاقه دارم. اگر این نمایشنامهها را مطالعه کرده باشید متوجه میشوید همانطور که آقای مهرپویا در صحبتهایشان گفتند که هرکسی را سر جای خود قرار دهیم، من در این کار چنین کردم یعنی گویش پادشاه با گویش سرباز متفاوت است.
ارسال دیدگاه