سرنوشت ناصر ایرانی نمونه تراژیک نویسنده شدن در ایران است
مراسم یادبود ناصر ایرانی با حضور نصرالله پورجوادی، قاسمعلی فراست، رامین کریمیان، محمدجواد مظفر و مهدی یزدانیخرم و خانواده او عصر دیروز پنجشنبه، دوم آبانماه، در فرهنگسرای سرو برگزار شد.
در ابتدای مراسم پسر این نویسنده، علی ایرانی درباره پدر گفت: مرگ پدرم پایان یک دوره بیماری بود، پایان انزوای خودخواسته یک نویسنده که در میهن خود به وضع تبعید دچار شده بود؛ پایان شورش مرد مستقلی که تن به سانسور و ریا نداد، پایان وسواس هنرمند کمال گرایی که در بیماری و انزوا بدون هیچ چشمداشتی با سر سختی آثاری را بارها و بارها بازنویسی کرد که هیچ امیدی به چاپشان نداشت. یکسال پیش ما جسد سرد ناصر ایرانی را تحویل دانشگاه تهران دادیم و در این یکسال دانشجویان آمدهاند و رفتهاند و بسیاریشان نمیدانند که دانشگاهشان آخرین مقصد مردی است که عمرش را وقف ادبیات کرده بود. همین دانشجویان در کتابفروشیها و بین قفسهها قدم زدند و جای خالی کتابهای همدانشگاهی ابدیشان را حس نکردند.
وی همچنین درباره کتابهای ناصر ایرانی اظهار کرد: تا این لحظه ما موفق شدهایم که برای چاپ «اعترافات گرگ تنها» و «مجموعهای از داستانهای کوتاه» او با نشر چشمه قرارداد ببندیم. بنابراین خبر خوشمان این است که به زودی پس از بیست سال داستانی از ناصر ایرانی منتشر میشود. سال 1378 کتاب «سختون» در 10هزار نسخه منتشر شد و پس از آن ناصر ایرانی مورد غضب واقع شده و تا مدتها نه تنها از چاپ مجدد آثار خودش بلکه از چاپ آثار تالیفی و ترجمه مادرم نیز جلوگیری شد.
او در ادامه افزود: در این دوران طلسم ممنوعیت آثار ناصر ایرانی با سه کتاب شکسته شد «هنر رمان» که اثری درباره ماهیت و صناعت رمان است و از نشر نو منتشر شده است، «پاداش کلوخانداز» که منتخبی از ترجمههای داستانهای کوتاه کشورهای مختلف است و ترجمه نمایشنامه «جان گابریل بورکمن» اثر هنریک ایبسن که از سوی نشر نی منتشر شد. اما در این بیست سال هیچ داستانی از او منتشر نشد. ناصر ایرانی بیش و پیش از هرچیزی داستاننویس بود.
علی ایرانی درباره کتاب «اعترافات گرگ تنها» بیانکرد: این اثر خاطرات پدرم است، این کتاب ساختار روایی بدیعی دارد و علاوه بر مهمترین و جالبترین تجربههای زیسته نویسنده هرازچندگاهی گذری میزند به تاریخ ایران و فلسفه رمان. جلد اول این کتاب مجوز انتشار بی قید و شرط گرفت و مقرر شد تا حدود 130 صفحه از جلد دوم آن حذف شود و چون چنین کاری شرط امانتداری نبود فعلا چاپ جلد دوم کتاب را به آینده نامشخصی حواله دادیم. ادبیات در انبار نمیپوسد؛ اگر ادبیات ارزش داشته باشد سالها پس از آنکه تحریم، سانسور و مشکلات معیشتی به خاطرات تلخ گذشتگان پیوستند و سالها پس از آنکه کینهها و کلیشهها فراموش شدند میتواند تازه باشد و خوانندگان تازهای بیابد.
مهدی یزدانیخرم از دیگر مهمانان اولین سالگرد ناصر ایرانی پشت تریبون قرار گرفت و ضمن بیان این که سرنوشت ناصر ایرانی نمونه تراژیک نویسنده شدن در ایران است اظهار کرد: زمانی که خبر فوت ناصر ایرانی را شنیدم یاد دهه 60 افتادم. ما نسلی بودیم که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کتابخوان شدیم و با کتابهای ایرانی آن زمان آشنا شدیم. همیشه فکر میکردم که چرا این نویسنده گم شد! زیرا در سالهای دهه شصت و هفتاد نام او مطرح بود، سالها بود از ناصر ایرانی خبری نبود و گویی هر جریان سیاسی از او طلبی داشت.
این نویسنده درباره کتاب «اعترافات گرگ تنها» گفت: این اثر جدای از بحث اتوبیوگرافی روایتی از تاریخ ایران است و حضور نویسنده در بطن بسیاری از جریانهای سیاسی و اجتماعی روایت را خواندنی کرده است.
وی افزود: زمانی که متوجه شدم پیکر ناصر ایرانی به دانشگاه تهران اهدا شد فکر کردم این عمل میتواند دهن کجی و پوزخندی به تمام کینهورزیهایی باشد که از طریق جناح و جریانهای مختلف علیه او انجام شده بود. این کار حرکتی آوانگارد و در امتداد آثارش بود و خود را به یک متن جدید تبدیل کرد که مدام در سالن تشریح دانشگاه تهران بازخوانی میشود.
نویسنده کتاب «خون خورده» بیان کرد: همیشه ایدئولوژیها در هر شکلی از نویسندگان طلب داشتند، گاهی جریانهای فکری اعم از چپ و راست میخواستند نویسنده در اردوی آنها باشد و ما از خاطرات ابراهیم گلستان، صادق هدایت و صادق چوبک میخوانیم و تا به امروز گلایه نویسندگان از این مصادرهها را میبینید که احزاب یا دولتها انجام دادند و فکر میکنم آنچه ناصر ایرانی از سر گذراند مایه نگارش یک ناداستان شود.
نصرالله پورجوادی با اشاره به این که ناصر ایرانی شخصیتی چند وجهی داشت و هرکس با یک وجه او آشنا میشد، اظهار کرد: ناصر ایرانی شخصیتی چند وجهی داشت و هرکس از یک جنبه شخصیت او آشنا میشد، من نیز با او همکار بودم و شناخت من از همین جنبه بود. بنده او را قبل از انقلاب میشناختم زمانی که در آگاه ناشر بود و بعد از انقلاب هم آشنایی و دوستی ما ادامه پیدا کرد. ایرانی از نظر معلومات واقعا فرد خاصی بود و انگلیسی خوب میخواند و زمانی مسئول گروه پزشکی ما بود، همه ما ایرانی را به عنوان یک نویسنده میشناسیم ولی او در حوزه نشر هم فعال و به کارش آگاه بود. او در نشر دانش نیز فعالیت میکرد و در ویرایش مطالب کمک میکرد. گاهی کتابهایی که به دستمان میرسید به او میدادیم و ایرانی خلاصه میکرد و گاهی مقاله نیز به او سفارش میدادیم و مجموعه مقالات او نیز چاپ شد.
وی همچنین بیان کرد: از نظر اخلاقی نیز خصوصیات خاصی داشت. به کار خود مطمئن و سختگیر بود و کسی نمیتوانست در مقالههای او دست ببرد و گاهی با من کنار میآمد. او نه تنها در مسائل نشر بلکه در زندگی نیز مشاور من بود و مانند برادر بزرگتر نظراتش را میپذیرفتم. بارها میخواستم کاری را انجام دهم و او به من گفت نکن و من آن عمل را رها کردم، در مسائل سیاسی شخصی تیزبین بود و هر شب اخبار را گوش میکرد و همیشه احساس میکردم به روز است. او پیش از انقلاب فعال سیاسی بود و میگفت انقلاب باید رخ میداد و برای این حرفش دلیلی داشت و مقالهای در این زمینه نوشت به نام «انقلابی که ناگذران بود». پس از چهل سال هر وقت کمی شک میکنم یاد حرف ایرانی میافتم که میگفت این انقلاب باید میشد.
در پایان این مراسم قاسمعلی فراست با بیان این که تعریف من از نویسنده در جوامع دموکراسی مآب و مردمی این است که نویسندهها به چند دسته تقسیم میشوند اظهار کرد: در جوامع دموکراتیک نویسنده هرطور که بخواهد مینویسد که موافقان و مخالفانی نیز دارد، در جوامع جهان سومی کمی فرق دارد و به گمانم نویسندگان در این جوامع چند دسته هستند و اولین گروه کسانی هستند که با حکومتها میسازند، به یک یا دو کشور هم مربوط نمیشود، حسنی که این دسته دارند این است که تکلیفمان با آنها مشخص است؛ در کشور مانیز وجود دارند کسانی که نامشان میآید میگوییم که کتاب مرا او معرفی نکند.
وی افزود: گروهی دیگر موافق هستند اما به گونهای دیگر و منافقانه موافقت میکنند. گروه اول را به دلایلی ترجیح میدهم. گروه اول با عملکرد حکومتها مخالف نیستند و اساسا ساز مخالف میزنند. گروه بعدی کسانی هستند که با دلیل مخالفت میکنند و رویکردشان عالمانه است و تحلیل میکنند. این گروه کسانی هستند که نسبت به آن موضوعی که با آن مخالفند سکوت میکنند. عدهای دیگر کسانی هستند که احساس مسئولیت کرده و این احساس را بروز هم میدهند و در آثارشان هم میبینیم، ناصر ایرانی جزو آن دسته از نویسندگانی است که اگر مخالفت یا موافقت میکند آگاهانه، از سر درد و بدون هیچ چشمداشتی است، و مخالفت و موافقتش از سر تعهد است.
این نویسنده همچنین بیان کرد: اگر کسی از من بپرسد گمشده روزگار ما چیست من میگویم نداشتن صداقت در افراد و این که انسانها دیگر خودشان نیستند و ظاهر و باطنشان متفاوت است. نمیشود کسی مارکسیست باشد و با ناصر ایرانی همخو و همخانه نشود از او خوشش نیاید زیرا انسانی دورو نیست و خودش است.
در پایان قاسمعلی فراست گفت: در هنگام خواندن «اعترافات گرگ تنها» از صدر تا پایین کتاب با فردی روبهرو هستیم که خودِ خودش است، اعترافاتی میکند که علاقه ما به ناصر ایرانی بیشتر میشود. یکی از خلاهای داستان ایرانی این است که ما نویسندگان خود را سانسور میکنیم، ایرانی در این کتاب از خودش حکایات را تعریف و علایق زندگیاش را بیپرده مطرح میکند.
ارسال دیدگاه