موضوع(ها):
نمایشنامه فارسی - قرن 14
این کتاب شامل دو نمایشنامهی کوتاه است، نمایشنامهی نخست "میخواستم اسب باشم" بازخوانی و برگرفته از رمان "خاطرات یک دختر جوان" نوشتهی "آن فرانک" است. نمایشنامهی دوم "نجواهای شبانه" نام دارد. در نمایشنامهی نخست، چند شخصیت که زندانی نازیها هستند و در بیرون، کورههای آدمسوزی برپاست، با یکدیگر بر سر مسالهی زندگی، مذهب، خدا، هیتلر و قدرت برتر سخن میگویند و در این میان، دغدغهها، آرزوها، ناراحتیها، ترسها و رنجهای خود را مطرح میسازند. یکی از شخصیتها که "خانم دان" نام دارد میگوید: "میخواستم اسب باشم، اما قورباغهای شدم با دستهای خالدار... قصهی قورباغهای بود که به هر حیوونی میرسید میخواست مثل همون حیوون باشه. شاید منم دلم میخواسته مرد باشم... توی مرد بودن یه چیزی هست که ما زنها هیچ وقت صاحبش نیشیم. مردها همیشه میتونن با درد و رنجهاشون کنار بیان...".
ارسال دیدگاه