«آرتور شوپنهاور» فیلسوف آلمانی و یکی از برجستهترین فیلسوفان اروپا است که فلسفههایش نفوذ زیادی در حوزههای اخلاق، هنر، ادبیات معاصر و روانشناسی جدید داشته است. اندیشههایش تأثیر زیادی بر قلم فیلسوفان و نویسندگانی مثل آلبرت انیشتین، زیگموند فروید، فریدیش نیچه، مارسل پروست، ژان پل سارتر، لئو تولستوی و دیگر نویسندگان بزرگ گذاشته است.
در آثار شوپنهاور در مقایسه با دیگر کتابهای فلسفی بسیار راحتتر میتوان ارتباط نزدیکی با نویسنده احساس کرد و همین موضوع، درک نوشتههایش را سادهتر و خواندنش را لذتبخشتر کرده است شوپنهاور را بیشتر با فلسفهی تاریکش میشناسیم. او معتقد است در این دنیا همیشه شر بر خیر پیروز است و انسان تابهحال در طول تاریخ نتوانسته به خوی حیوانی خود چیره شود. پس هرچه در تاریخ بوده جنگ و فساد و تاریکی بوده است. و به همین روال نیز تا بینهایت ادامه دارد. ولی او در این کتاب از فلسفهای میگوید که ما را به سمت سعادت سوق میدهد. اما نه آن سعادتی که ما میشناسیم. بلکه سعادت را طور دیگری برای ما بازگو میکند. او در این کتاب به آموزههای زیادی دربارهی زندگی و ارتباط ما با دیگران و حتی ارتباط ما با خودمان میپردازد و مابین حرفهایش از سخنهای دیگر فیلسوفان هم وام گرفته است تا موضوع روشنتر شود.
شوپنهاور در این کتاب سرنوشت بشر را درسه فصل به نامهای: آنچه هستیم، آنچه داریم و آنچه مینماییم شرح میدهد. و کمکم به ما میرساند که سعادتی که برای خودمان تعریف کردهایم، اشتباه است. از دید او کل سعادت در بخش اول، یعنی آنچه هستیم خلاصه میشود. ذات و منیت ما در ذهنیتمان رخنه کرده و باقی هرچه هست عوامل بیرونی است که تأثیرشان روی ما به واکنش ذهنیمان بستگی دارد؛ چون جهان را همانطور میبینیم که میخواهیم. پس چه شرایط بیرونی بد باشد چه خوب، ریشه تمام خوشی و ناخوشی یا سعادت و بدبختی ما به ذهنیتمان برمیگردد. برای همین کسی که از درون به قدر کافی پُر باشد، هیچ انتظاری از بیرون ندارد.
این کتاب با ترجمهی محمد مبشری توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
سودابه امیری
۲۸۰ صفحه - رقعی (شومیز) - چاپ ۵ - ۱۶۵۰ نسخه ISBN: ۹۷۸-۹۶۴-۴۴۸-۴۰۷-۰
تاریخ نشر:۹۳/۱۱/۲۹ قیمت :۱۴۰۰۰۰ ریال
ارسال دیدگاه
seahorse
از خوندن این کتاب خیلی لذت بردم. با اینکه کتابی فلسفیه، ولی مثل کتاب های خودیاری و روانشناسی درباره ی چطور زندگی کردن به آدم پند میده و برای راهکارهایی که ارائه میده، از پدیده های طبیعی و بدیهی مثال میاره که خیلی جالبه! البته تقریبا در تمام کتاب، بدبینی معروفش نسبت به تمام دنیا رو می تونین ببینین که خببه نظرم اونقدرام بیراه نیست!
1398-11-27seahorse
برای زندگی کردن در میان آدمیان، باید برای همه، با هر خصوصیتی که دارند، هرقدر هم نابهنجار باشد، حق وجود قایل باشیم و فقط میتوانیم بکوشیم که از خصوصیاتشان برحسب نوع و کیفیتی که دارند استفاده کنیم. اما نه میتوانیم امیدی به تغییرشان ببندیم، نه چنان که هستند محکومشان کنیم.
1399-01-30seahorse
...هرکس که تنهایی را دوست نمیدارد، دوستدار آزادی هم نیست. زیرا فقط در تنهایی آزادیم. اجبار، ملازم جداییناپذیر هر جمع است. هر جمعی از افراد خود میخواهد که از فردیت خود صرف نظر کنند و هرچه فردیت انسان با ارزشتر باشد، چشم پوشی از آن بخاطر جمع دشوارتر است.
1399-01-30seahorse
وقایع زندگی ما به تصاویر درون کالایدوسکوپ میمانند که با هر چرخش، چیز دیگری را نشان میدهد، اما در اصل یک چیز در برابر چشمِ ماست.
1399-01-30PacificOcean
مبتذل ترین نوع غرور، غرور ملی است، زیرا که به ملیت خود افتخار می کند در خود کیفیت با ارزشی برای افتخار ندارد، و گرنه به چیزی توسل نمی شد که با هزاران هزار نفر در آن مشترک است.
1398-12-18PacificOcean
شوپنهاور در این کتاب در مورد زندگی، در مورد ارتباط با دیگران و حتی ارتباط با خودمان می پردازد. این کتاب در 6 فصل دسته بندی شده است: 1)تقسیم بندی موضوع 2)درباره آنچه هستیم 3)درباره آنچه داریم 4)درباره آنچه می نماییم 5)اندرزها و اصول راهنمای عمل 6)درباره تفوت های سنین گوناگون
1398-12-18شوپنهاور بر خلاف فیسوفان بزرگ همعصر خود، نماینده ی فکری جبهه اجتماعی خاصی نبوده، به اصالت فرد اعتقاد داشته و به جنبش های اجتماعی عصر خود بی اعتنا بوده است. شوپنهاور امکان سعادت انسان را به صراحت نفی می کند و به اعتقاد او این دنیا محنتکده ای است که در آن شر بر خیر غلبه دارد.
شوپنهاور سرنوشت بشر را در 3 فصل: 1)آنچه هستیم 2)آنچه داریم 3)آنچه می نماییم شرح می دهد. بر اساس کتاب هر چه در جهان است دارای دو وجه عینی(واقعیت) و وجه ذهنی است و در واقع سعادت در ذهن معنی می گیرد.با توجه به گفته ی شوپنهاور در کتاب چیزی که در جهان واقعیت دارد رنج است و وی رسیدن به سعادت را در رهایی و فرار از رنج ها می داند. شوپنهاور انسان سعادتمند را کسی می داند که همواره از رنج ها دوری می کند. در بیشتر کتاب البته با اینکه شوپنهاور با کنار گذاشتن عقاید و اصل فلسفه خود این کتاب را نوشته ولی باز در قسمت هایی از کتاب می توان اشاره ی وی به اصالت فردی یا فردیت گرایی را احساس کرد.به طوریکه در کتاب هم اشاره شده سعادت در ذات انسان هاست و به همین دلیل هم شوپنهاور امکان رسیدن به سعادت را نفی می کند. او معتقد است که زندگی ما حاصل سلسله اتفاقات و به نوعی سرنوشت از پیش تعیین شده در کنار تمصمیمات ماست که هر دو بر یگدیگر تأثی می گذارند. و نمونه ی این اندیشه ی ایشان را می توان در این جمله از کتاب دریافت که می گوید:«زندگی مانند بازی شطرنج است: ما نقشه ای می ریزیم، اما اجرای آن مشروط به حرکت هایی است که رقیب به دلخواه می کند. این رقیب در زندگی، سرنوشت است.»
نکته ای دیگر که می توان از فلسفه ی شوپنهاور درک کرد، معاشرت است که به شدت با آن مشکل دارد. و هر که را که انزوا طلب تر باشد انسان کامل تری می داند. فقط در تنهایی است که انسان با اصل روبرو است. در بخش آخر کتاب نیز در مورد تفاوت های بین کودکی،جوانی و پیری را بیان می کند. شوپنهاور اعتقاد دارد که ما در دورن کودکی و جوانی با جنبه ی نمود(ظاهری)جهان روبرو می شویم و با ورود به دوران سالمندی بیشتر با جنبه ی «بودن»یعنی واقعیت و حقیقت جهان که سراسر تاریک و سیاهی است روبرو می شویم.بنظرم می توان فصل آخر کتاب را در این متن خلاصه کرد: «تفاوت اساسی میان جوانی و پیری این است که در جوانی زندگی را پیش رو داریم و در پیری مرگ را، یعنی جوان گذشته ای کوتاه و آینده ای بلند دارد و پیر برعکس»
در مورد متن کتاب هم بخواهم بگم کتاب بسیار نثر روانی داره و فاقد واژه های پیچیده ای که در اکثر کتب فلسفی میتوان شاهدش بود.چون شوپنهاور می گوید فلسفه نباید با جملات پیچیده آمیخته گردد، زیرا که همه مردم باید به فلسفه آگاهی داشته باشند. و نثر ساده و روان را می تمایزی بین شوپنهاور و نویسندگان آلمانی دانست که بیشتر نثری پیچیده دارند.
برای درک فلسفه شوپنهاور می تونید کتاب اصلی وی بنام جهان چون اراده و نمایش رو مطالعه کنید.
seahorse
اگر در گفتگویی که بر حسب تصادف شنونده ی آنیم، مهملاتی گفته شود که ما خشمگین می کند باید پیش خود مجسم کنیم که ناظر صحنه ای خنده آور میان دو دیوانه هستیم.
1398-11-27seahorse
در جوانی مشاهده غالب است و در پیری، تفکر، از این رو جوانی دوران شعر است و پیری زمان فلسفه.
1398-11-27