موضوع(ها):
داستانهای فارسی - قرن ۱۴
۱۶۰ صفحه
«مراد» و «قاسم» دو مرد شرور هستند که با فریبدادن زنان آنها را سوار ماشین میکنند و به محل دور افتادهای میبرند و آنها را به قتل میرسانند. شبی «لیلا» و «مژده» که دو مسافر هستند، در مسیری از هم جدا میشوند. لیلا سوار ماشین قاسم میشود. قاسم در بین راه دربارة خفاش شب صحبت میکند. او لیلا را به جای دورافتادهای میبرد و به داخل خانهای متروکه میراند. او را به صندلی میبندد و به سراغ کار خود میرود. قاسم به علّت کدورتی که از زن قبلی و شوهرش دارد آنها را به قتل میرساند و همراه مراد به جای دوری میبرد که جسدشان را آتش بزنند. لیلا از فرصت به دست آمده استفاده میکند و خود را نجات میدهد. مراد و قاسم بعد از آتشزدن اجساد، به سراغ لیلا میآیند و با صندلی خالی مواجه میشوند.
ارسال دیدگاه