موضوع(ها):
افسانههای عامه
شعر عامه
موضوع(ها):
افسانههای عامه
شعر عامه
«قصة دروازة بخت» داستان دو دختری است که هر دو از نظر صورت و سیرت با هم متفاوت بودند؛ یکی زیبا اما بیکاره و بیهنر و خودخواه و دیگری زشت و سیاسوخته آما کاری و هنرمند و مهربان. مادر علاقة فراوانی به دختر زیبا داشت و دختر زشت را برای ریسیدن دوک کنار چاه میفرستاد، یک روز دوک دختر به درون چاه افتاد و مادر او را وادار کرد که دوک را بیاورد. ناچارا دختر با سر خود را به چاه انداخت، اما با باغی پرگل و درخت و سبزه روبهرو شد، او در راه هر موجودی را میدید با مهربانی کمک میکرد، تا این که به پیرزن بیماری رسید. دختر از او مراقبت کرد تا کاملا حالش خوب شد. پیرزن به خاطر مهربانی دختر بعد از شنیدن قصة زندگی وی، او را به در بخت برد و به در گفت که او را خوشگل و بیهمتا کند و دوک زرین به او بدهد. در باز شد و هر دو وارد شدند و آرزوهای دختر برآورده شد، دختر به خانه رسید و ماجرا را برای مادر و خواهرش گفت. مادر به عمد دختر زیبا را به چاه انداخت و همان موجودات قبلی بر سر راه دختر از او کمک خواستند، اما دختر با بیاعتنایی و خودخواهی رفتار کرد و نتیجة کاملا برعکس گرفت و به یک دختر زشت تبدیل گردید.
ارسال دیدگاه