فیلتر کتاب

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران کتاب

هوا را از من بگیر، خنده ات را نه

ادبیات

مترجم :

کتاب هوا را از من بگیر خنده‌ات را نه، مجموعه‌ای از اشعار عاشقانه‌ی پابلو نرودا، دیپلمات، سناتور و شاعر نوگرای شیلیایی و برنده‌ی نوبل ادبیات است که اولین‌بار در سال 1963 منتشر شد. وی نام مستعار خود را از یان نرودا شاعر اهل چک انتخاب کرده بود. بدون شک او یکی از برجسته‌ترین چهره‌های ادبیات جهان است. هر چند او سراسر زندگی خود را در مبارزه‌ی سیاسی، بازداشت و تبعید گذراند ولی خلاقیت هنری و بیان شاعرانه‌اش بی‌تردید در عرصه‌ی تحول ساختار شعر اسپانیایی، به‌ویژه کاستیانا، تأثیر به سزای داشت.
در قسمتی از متن کتاب آمده است:« چه دل‌نگرانی وقتی که با منی و من پیروزتر و سرفرازتر از دیگر مردان! زیرا نمی‌دانی که در من است پیروزی هزاران چهره‌ای که نمی‌توانی ببینی، هزاران پا و قلبی که با من راه سپرده‌اند. نمی‌دانی که این من نیستم "من"ی وجود ندارد؛ من تنها نقشی‌ام از آنان که با من می‌روند! که من قوی‌ترم زیرا در خود نه زندگی کوچک خود، بل تمامی آن زندگی‌ها را دارم و همچنان پیش می‌روم زیرا هزاران چشم دارم با سنگینی صخره‌ای فرود می‌آیم، زیرا هزاران دست دارم و صدای من در ساحل تمامی سرزمین‌هاست، زیرا صدای آن‌هایی را دارم که نتوانستند سخن بگویند، نتوانستند آواز بخوانند و امروز با دهانی نغمه سر می‌دهند که تو را می‌بوسد.»
«پستچی»، «من هستم»، «خاطرات من»، «ما بسیاریم»، «اشعار تکمیلی»، «اقامت بر روی زمین»، «سرودهای همگانی»، «بیست سرود عاشقانه» و «یک غم آوا»، «آوای جهانی»، «تاریک و روشنا» و «یادبودهای جزیره‌ی سیاه» از آثار نرودا هستند که بخشی از آن‌ها در ایران ترجمه و منتشر شده‌اند.
مجموعه‌ی شعر حاضر، گزیده‌ی شعری به یاد ماندنی است که احمد پوری آن را ترجمه و نشر چشمه آن را چاپ کرده است.

فروغ فرهی



پابلو نرودا
پابلو نرودا «پابلو نرودا»، متولد ۱۲ ژوئیه ۱۹۰۴ در شیلی، سناتور و شاعر نوگرای شیلیایی بود. وی در ۲۳ سپتامبر ۱۹۷۳ در سن ۶۹ سالگی در سانتیاگو، شیلی، به دلیل سرطان پروستات درگذشت.

قسمتی از کتاب

هوا را از من بگیر، خنده‌ات را نه!
نان را از من بگیر، اگر می‌خواهی
هوا را از من بگیر، اما
خنده‌ات را نه

گل سرخ را از من بگیر
سوسنی را که می‌کاری
آبی را که به ناگاه
در شادی تو سرریز می‌کند

موجی ناگهانی از نقره را
که در تو می‌زاید
از پس نبردی سخت باز می‌گردم
با چشمانی خسته

که دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی
اما خنده‌ات که رها می‌شود
و پروازکنان در آسمان مرا می‌جوید

تمامی درهای زندگی را
به رویم می‌گشاید
عشق من، خنده تو
در تاریکترین لحظه‌ها می‌شکند

و اگر دیدی، به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاری است
بخند، زیرا خنده تو
برای دستان من
شمشیری است آخته

خنده تو، در پاییز
در کناره دریا
موج کف‌آلوده‌اش را
باید برافروزد،

و در بهاران، عشق من
خنده ات را می‌خواهم
چون گلی که در انتظارش بودم

بخند بر شب
بر روز، بر ماه
بخند بر پیچاپیچ خیابان‌های جزیره،
بر این پسر بچه کمرو
که دوستت دارد

اما آنگاه که چشم می‌گشایم و می‌بندم،
آنگاه که پاهایم می‌روند و باز می‌گردند

نان را، هوا را
روشنی را، بهار را
از من بگیر
اما خنده‌ات را هرگز!
تا چشم از دنیا نبندم

کتاب های مشابه