گاهی ممکن است با خودتان فکر کنید، در این دنیا تنها هستید و غصه بخورید که سادهترین و پیشپا افتادهترین مسائل انسانی، شده پیچیدهترین دغدغههای زندگیتان! درونتان جنگ است و کسی از ظاهرتان به درون پرآشوبتان پی نمیبرد! اما ناگهان با خواندن یک کتاب میبینید نه فقط شما که تمام همجنسهایتان در هر نقطهای از این دنیا با دغدغهها، ترسها و تردیدهای مشابهی دست به گریباناند. والریا و کشمکشهایش آمد تا به من یادآوری کند که تنها نیستم! زنی که جامعه از او میخواهد همیشه قوی، راسخ، کامل و در یک کلام اَبَر انسان باشد! هرچند والریا تنها زن این رمان نیست! آلبا دسس پدس در کتاب دفترچه ممنوع از زنانی میگوید که بار زندگی را به دوش میکشند (والریا)؛ زنانی که دختر خانهاند اما برای مستقل شدن باید بیشتر از پسر خانواده تلاش کنند و جواب پس بدهند (میرلا)؛ زنانی که به تفکر مردسالارانه دامن میزنند (مادر والریا) و حتی زنانی که تمام زندگیشان خودشانند و زندگی را از عشقی به عشق دیگر و لذتی به لذت دیگر درمینوردند (کلارا)! در آن سوی ماجرا مردان هم هستند، مردی که جنگ، مرارتهای زندگی و آرزوهای برباد رفته، مفهوم عشق را در نظرش دگرگون کرده (میشل) پسر خانوادهای که زندگی و جامعه از او میخواهد به کلیشهایترین مفهوم ممکن، مرد باشد (ریکادو)! و مردی که عشق را در خانه پیدا نمیکند (گوییدو)! مردانی که هر کدام به گوشهای از جان والریا چنگ انداختهاند! حتی جامعه هم از والریا میخواهد مسیر زندگیاش را طبق ارزشهای نخنما و کبره بسته در تاریخ طی کند. والریا هم کم نمیگذارد و با وجود تردیدهایی که آتش درونش را شعلهورتر میکند قصد دارد که این راه را بیخطا و پاکیزه (به زعم جامعه) پشت سر بگذارد! و عجیب نیست که برخلاف میل باطنیاش مدام به گوییدو میگوید: «نه ممکن نیست!» در حالی که خودش هم نمیداند که چرا واقعاً ممکن نیست؟! اما میرلا پذیرفته که باید تغییر کرد و با اطمینان میگوید: «همین حالاست که من میخواهم از قید و بند خودم را خلاص کنم!» و همین اطمینان راه میرلا را از مادرش جدا میکند! آلبا دسس پدس از دغدغهی زنان میگوید بیآنکه آه و ناله کند، بیآنکه مردستیز شود و بیآنکه شعار بدهد. درست است که این کتاب از زنان میگوید اما چه خوب خواهد بود اگر مردان هم این کتاب را بخوانند آن وقت سادهتر درک خواهند کرد در جامعهای که ارزشها از پیش تعیین شدهاند و برای هویتهای مستقل نسخهی یکسانی میپیچد مرد بودن سخت است و زن بودن سختتر!
ارسال دیدگاه
Ziba_Heidari
گاهی ممکن است با خودتان فکر کنید، در این دنیا تنها هستید و غصه بخورید که سادهترین و پیشپا افتادهترین مسائل انسانی، شده پیچیدهترین دغدغههای زندگیتان! درونتان جنگ است و کسی از ظاهرتان به درون پرآشوبتان پی نمیبرد! اما ناگهان با خواندن یک کتاب میبینید نه فقط شما که تمام همجنسهایتان در هر نقطهای از این دنیا با دغدغهها، ترسها و تردیدهای مشابهی دست به گریباناند.
1399-05-02والریا و کشمکشهایش آمد تا به من یادآوری کند که تنها نیستم! زنی که جامعه از او میخواهد همیشه قوی، راسخ، کامل و در یک کلام اَبَر انسان باشد!
هرچند والریا تنها زن این رمان نیست! آلبا دسس پدس در کتاب دفترچه ممنوع از زنانی میگوید
که بار زندگی را به دوش میکشند (والریا)؛
زنانی که دختر خانهاند اما برای مستقل شدن باید بیشتر از پسر خانواده تلاش کنند و جواب پس بدهند (میرلا)؛
زنانی که به تفکر مردسالارانه دامن میزنند (مادر والریا)
و حتی زنانی که تمام زندگیشان خودشانند و زندگی را از عشقی به عشق دیگر و لذتی به لذت دیگر درمینوردند (کلارا)!
در آن سوی ماجرا مردان هم هستند، مردی که جنگ، مرارتهای زندگی و آرزوهای برباد رفته، مفهوم عشق را در نظرش دگرگون کرده (میشل)
پسر خانوادهای که زندگی و جامعه از او میخواهد به کلیشهایترین مفهوم ممکن، مرد باشد (ریکادو)!
و مردی که عشق را در خانه پیدا نمیکند (گوییدو)!
مردانی که هر کدام به گوشهای از جان والریا چنگ انداختهاند! حتی جامعه هم از والریا میخواهد مسیر زندگیاش را طبق ارزشهای نخنما و کبره بسته در تاریخ طی کند. والریا هم کم نمیگذارد و با وجود تردیدهایی که آتش درونش را شعلهورتر میکند قصد دارد که این راه را بیخطا و پاکیزه (به زعم جامعه) پشت سر بگذارد!
و عجیب نیست که برخلاف میل باطنیاش مدام به گوییدو میگوید: «نه ممکن نیست!» در حالی که خودش هم نمیداند که چرا واقعاً ممکن نیست؟!
اما میرلا پذیرفته که باید تغییر کرد و با اطمینان میگوید: «همین حالاست که من میخواهم از قید و بند خودم را خلاص کنم!» و همین اطمینان راه میرلا را از مادرش جدا میکند!
آلبا دسس پدس از دغدغهی زنان میگوید بیآنکه آه و ناله کند، بیآنکه مردستیز شود و بیآنکه شعار بدهد.
درست است که این کتاب از زنان میگوید اما چه خوب خواهد بود اگر مردان هم این کتاب را بخوانند آن وقت سادهتر درک خواهند کرد در جامعهای که ارزشها از پیش تعیین شدهاند و برای هویتهای مستقل نسخهی یکسانی میپیچد مرد بودن سخت است و زن بودن سختتر!