خالد حسینی در «دعای دریا» در روايتی کوتاه، اما آكنده از احساس و تأثر داستان کودکان و آوارگان جنگ را به تصوير میکشد، انسانهایی که برای فرار از چنگال مرگ و پناه گرفتن در مکانی امن، ترک وطن میکنند و قدم در راه ناکجاآباد میگذارند. این انسانها در طول مدت جنگ بهناچار سختیهای زندگی را تحمل میکنند و از سرنوشت تلخ خود بیخبرند.
داستانهای آمریکایی - قرن ۲۱م.
داستانهای جنگی
۵۶ صفحه - رقعی (شومیز)
ارسال دیدگاه
darya
یه داستان قشنگ کوتاه با پایان باز از خالد حسینی و نقاشیهای فوقالعادهی دان ویلیامز.
1399-01-21همونطور که آخر کتاب نوشته شده، این داستان الهام گرفته از اون پسر کوچولوی مهاجره که کنار ساحل جسدش رو پیدا کردند.
این یه داستان خیلی کوتاهه همه میتونن بخوننش. کار سختی نیست. فقط برای این میگم که یه وقتایی ما حس همدردی و درک و همدلیمونو کاملا از دست میدیم. نمیفهمم چرا؟ شاید شرایط برای خودمونم سخت باشه اما با روندن یه عده آدم بیپناه از خودمون، با دور کردنشون از منابعمون، غذامون، جامون و خیلی چیزای دیگه چه سودی بهمون میرسه؟ اطمینان بیشتر به دو روز زندگی اضافهتر؟ زندگی من به چه درد میخوره اگه نتونم توش باری از دوش یه انسان دیگه بردارم؟ همیشه تو ذهن ما فرو کردن اول خانواده... اما چی باعث شده من توی این خانواده به دنیا بیام؟ ممکن نبود خونوادهم افراد دیگهای باشن؟ ممکن نبود من توی افغانستان، سوریه، سومالی و... به دنیا بیام و زندگی کنم؟ امکان نداشت مجبور به مهاجرت بشم؟
از بیرحمی دریا حرف میزنیم اما واقعیت اینه که آدما از هرچیز طبیعی دیگهای بیرحمترن، چون مدام به منافعشون فکر میکنند. تا کجا میتونی پولتو، غذاتو، حتی خونوادهتو حفظ کنی؟ تا توی قبر؟ شاید... اما دنیای بعد چی؟ میبریشون؟
یه وقتایی یه تلنگرایی لازمه تا آدما به خودشون بیان. خیلی وقتا خیلی این تلنگرا دردناک و ناعادلانهست اما درنهایت باعث آگاهی بزرگی میشه.
چند روز پیش توی اخبار، مردم (فکر میکنم یونان) رو دیدم که اومده بودن کمک پناهجوها تا بهشون پناه بدن، منابعشون رو باهاشون تقسیم کنن و چهقدر تاثیر گذاره این کنار هم بودن. به نظر من که هدف از خلقت چیزی جز این نمیتونه باشه.
دیگه فقط سیاستمدارا موندن که اونا رو هم به قول سهراب باید به جاشون درخت بکاریم تا هوا تازه بشه.