چیزی که من توی این کتاب از آدری یاد گرفتم سادگیه. دنبال روشهای دوست داشتنی بودن نبود. سادهترین چیزهای اطرافش رو به یه چیز لذت بخش برای خودش تبدیل میکرد. یعنی غرغرو نبود و مثبت اندیش و خیلی مهربون بود. وقتی به جلد کتاب نگاه میکنم یه چهرهی خیلی مصمم میبینم و وقتی توی کتاب رو میخونم یه شخصیت مصمم رو میشناسم. خیلی مهمه که وقتی تصمیمی میگیری به درستیش باور داشته باشی حتی وقتی دیگران مخالف تو فکر میکنند. آدمای موفق بیعیب نیستند همهی آدما مشکلاتی توی زندگیشون داشتند و من شدیدا معتقدم این مشکلاته که باعث رشدشون میشه. میدونستید آدری هم موقع اجرا کمبود اعتماد به نفس داشته؟ اضطراب داشته که نکنه کارشو خوب انجام نده؟ چنین احساساتی خیلی طبیعیه اما گاهی وقتی به چهرهش نگاه میکنیم با خودمون میگیم مگه میشه چنین آدمی هم اعتماد به نفسش کم باشه؟ خیلی حرف دارم دربارهی آدری هپبورن بزنم و خیلی دوسش دارم اما اینو میخوام بگم که فقط یه قلب صاف و پاک و مهربونه که میتونه آدم رو از همه چیز نجات بده. خیلیا رو میشناسیم که در اوج شهرت و ثروت و زیبایی و... گرفتار فساد و مواد مخدر و از بین رفتن بنیان خانوادشون و درنهایت خودکشی شدند. چی باعث حفظ آدری از همهی اینها شده؟ من فکر میکنم همون چیزی که اول کتاب از قول مادرش گفته. یعنی "اول دیگران، بعد خودت". این دیدگاه باعث میشه همهش به فکر کمک کردن به دیگران باشی، به فکر خودت و راحتی و آسایش خودت نباشی و همینه که باعث میشه احساس شادی حقیقی در قلبت داشته باشی. شادیی که از فراهم کردن شادی برای دیگران بهوجود میاد، خیلی خیلی بزرگتر از شادییه که از آسایش و راحتی و خوشی ظاهری خودت بهوجود میاد چون کسی که برای راحتی خودش تلاش میکنه همیشه به جایی میرسه که بالاتر از اون براش وجود نداره. به هرچیزی که میخواسته رسیده اما توی قلبش هنوز یه کمبودی احساس میشه بخاطر همین مستاصل میشه و نتیجهش میشه خیلیایی که توی جامعه دیدیدم. ولی وقتی داری به آدمای دیگه مخصوصا بچهها فکر میکنی و کمک میکنی و اونا هم بخاطر قلب مهربونت دوستت دارند، هیچ وقت تمومی نداره هرچهقدر دیگرانو دوست داشته باشی هرچهقدر بهشون محبت کنی بازم میتونی بیشتر از اون رو تصور کنی و انجام بدی بنابراین هیچ وقت کم نمیاری. راز دوست داشتنی بودن آدری به نظر من فقط همینه. من که واقعا عاشقش شدم. مگه میشه شناختش و عاشقش نبود؟ ترجمهاش خیلی جالب نبود یه جاهاییشو درست متوجه نشدم منظور چی بوده و اصلا هم روون نبود اما صفحهآراییش و کلا زیبایی ظاهری جلد و کل کتاب خیلی خوب بود. مرسی از نشر ملیکان که چنین کتاب خوبی منتشر کردند. این از اون کتاباییه که فقط پیشنهاد نمیکنم بخونید بلکه میگم بخرید و کنار تختتون همیشه داشته باشید و گهگاهی بهش مراجعه کنید. اینقدر جذابه که یه صبح تا ظهر تمومش کردم.
ارسال دیدگاه
darya
چیزی که من توی این کتاب از آدری یاد گرفتم سادگیه. دنبال روشهای دوست داشتنی بودن نبود. سادهترین چیزهای اطرافش رو به یه چیز لذت بخش برای خودش تبدیل میکرد. یعنی غرغرو نبود و مثبت اندیش و خیلی مهربون بود.
1399-01-18وقتی به جلد کتاب نگاه میکنم یه چهرهی خیلی مصمم میبینم و وقتی توی کتاب رو میخونم یه شخصیت مصمم رو میشناسم. خیلی مهمه که وقتی تصمیمی میگیری به درستیش باور داشته باشی حتی وقتی دیگران مخالف تو فکر میکنند.
آدمای موفق بیعیب نیستند همهی آدما مشکلاتی توی زندگیشون داشتند و من شدیدا معتقدم این مشکلاته که باعث رشدشون میشه. میدونستید آدری هم موقع اجرا کمبود اعتماد به نفس داشته؟ اضطراب داشته که نکنه کارشو خوب انجام نده؟ چنین احساساتی خیلی طبیعیه اما گاهی وقتی به چهرهش نگاه میکنیم با خودمون میگیم مگه میشه چنین آدمی هم اعتماد به نفسش کم باشه؟
خیلی حرف دارم دربارهی آدری هپبورن بزنم و خیلی دوسش دارم اما اینو میخوام بگم که فقط یه قلب صاف و پاک و مهربونه که میتونه آدم رو از همه چیز نجات بده. خیلیا رو میشناسیم که در اوج شهرت و ثروت و زیبایی و... گرفتار فساد و مواد مخدر و از بین رفتن بنیان خانوادشون و درنهایت خودکشی شدند. چی باعث حفظ آدری از همهی اینها شده؟ من فکر میکنم همون چیزی که اول کتاب از قول مادرش گفته. یعنی "اول دیگران، بعد خودت".
این دیدگاه باعث میشه همهش به فکر کمک کردن به دیگران باشی، به فکر خودت و راحتی و آسایش خودت نباشی و همینه که باعث میشه احساس شادی حقیقی در قلبت داشته باشی. شادیی که از فراهم کردن شادی برای دیگران بهوجود میاد، خیلی خیلی بزرگتر از شادییه که از آسایش و راحتی و خوشی ظاهری خودت بهوجود میاد چون کسی که برای راحتی خودش تلاش میکنه همیشه به جایی میرسه که بالاتر از اون براش وجود نداره. به هرچیزی که میخواسته رسیده اما توی قلبش هنوز یه کمبودی احساس میشه بخاطر همین مستاصل میشه و نتیجهش میشه خیلیایی که توی جامعه دیدیدم. ولی وقتی داری به آدمای دیگه مخصوصا بچهها فکر میکنی و کمک میکنی و اونا هم بخاطر قلب مهربونت دوستت دارند، هیچ وقت تمومی نداره هرچهقدر دیگرانو دوست داشته باشی هرچهقدر بهشون محبت کنی بازم میتونی بیشتر از اون رو تصور کنی و انجام بدی بنابراین هیچ وقت کم نمیاری.
راز دوست داشتنی بودن آدری به نظر من فقط همینه.
من که واقعا عاشقش شدم.
مگه میشه شناختش و عاشقش نبود؟
ترجمهاش خیلی جالب نبود یه جاهاییشو درست متوجه نشدم منظور چی بوده و اصلا هم روون نبود اما صفحهآراییش و کلا زیبایی ظاهری جلد و کل کتاب خیلی خوب بود. مرسی از نشر ملیکان که چنین کتاب خوبی منتشر کردند.
این از اون کتاباییه که فقط پیشنهاد نمیکنم بخونید بلکه میگم بخرید و کنار تختتون همیشه داشته باشید و گهگاهی بهش مراجعه کنید. اینقدر جذابه که یه صبح تا ظهر تمومش کردم.
darya
وقتی کسی را نداشته باشی، میتوانی یک فنجان چای درست کنی؛ اما وقتی هیچکس بهت احتیاج ندارد، به نظرم زندگی تمام میشود.
1399-01-18۱۷۲