«جمیل» پسر کوچک جلاد شهر است که مورد اهانت قرار گرفته و اکنون برای اعاده حیثیت خویش راهی سفر میشود. او در زادگاهش از موقعیتی برتر برخوردار بوده، ولی در این سفر پر از رنج و وحشت، سختیهایی را تحمل میکند و در شرایطی قرار میگیرد که گاهی خود را پستتر از حیوان حس میکند. او بارها امیدش را از دست میدهد و به زانو در میآید، امّا دوباره قد راست کرده و به سفر خویش ادامه میدهد تا سرانجام با «خدای آتش» ملاقات کرده و به مقامی نائل میآید که هیچ یک از اعضای خانواده و همشهریهایش آن را تصور نمیکردند. «جمیل» به زادگاه خویش باز میگردد و به عنوان قدرت دوم شهر معرفی میشود. او دست به اصلاحات اساسی بسیاری میزند و زندگی مردم را به سمت بهبود پیش میبرد.
موضوع(ها):
داستانهای انگلیسی - قرن ۲۰م.
ارسال دیدگاه
Hosna
اگر از طرفداران پروپاقرص دارن شان هم باشید جلاد لاغر یک رمان کاملا ضعیف برای این نویسنده و خوانندگان آن است.از عنصر خیال زیاد استفاده نشده و اگر هم استفاده شده بسیار کم و ضعیف است مثل موجودی که در توبیقات زندگی می کند. انگار دارن شان این اثر بیشتر از زندگی مردم دوران جاهلیت یا بدوی نشین ها الهام گرفته است و سعی میکند به بحث خدایان و یگانه پرستی و اینکه هرکسی خدا را هرجور که دلش می خواهد می بیند و پیدا میکند بپردازد. قهرمان داستان به هیچ عنوان ویژگی های یک قهرمان را ندارد و برای رمان نوجوان در عصر امروز این مولفه از مهم ترین ویژگی های یک کتاب است.شخصیت اول داستان پسری است بدون هیچ ویژگی خاصی از نظر بهره هوشی یا استعداد داشتن در کاری. نوع روایت جلاد لاغر دانای کل است که به نظر من اصلا دیدگاه مناسبی برای این کتاب نیست و انگار خود نویسنده هم نمی داند که شخصیت اصلی داستان به چی فکر میکند که این نوع روایت را انتخاب کرده و فقط وقتایی که نیاز دارد از آن استفاده می کند.نویسنده خیلی سعی کرده بود که نماد زیادی استفاده کند و تاحدی موفق بود.شخصیت تل سانی خوب در اومده بود و مناسب بود. ولی بقیه شخصیت های داستانی یا دچار کم کاری شده بودند یا غلو خیلی زیادی روی اون ها انجام شده بود مثل استاد بوش و استاد بلر و شخصیت الگی که قوت قلب جیبل، شخصیت اول داستان بود زیاد نقطه ی قوت نداشت و اونقدر شخصیت تاثیر گذاری در خود داستان نبود که نویسنده سعی می کرد ازش استفاده کند. داستان فضا سازی خوبی نداشت برعکس سرزمین اشباح که کاملا فضاها ونحوه قرار گیری اجزا مشخص بود مخصوصا فضاهای شهری بسیار بد بود.پایان بندی کتابم کاملا پیش بینی شده بود و جایی که باید نقطه ی اوج داستان میبود یعنی انتخاب جلاد اینقدر شخصیت اصلی بی رغبت ترسیم شده بود که برای خواننده ام جذابیت و پیگیری چندانی نداشت. در کل کتابی هست که اگر تا نیمه هم خوانده شود و رها شود زیاد ذهن خواننده را درگیر نگه نمی دارد و به راحتی میتوان کتاب دیگری را شروع کرد.
1398-12-23