«ویولت»، «کلاوس» و «سانی»، در این داستان بچههای خوشقلب و باهوشی هستند; اما زندگیشان پر از بدبختی و بدشانسی است. آنها حوادث و ماجراهای غمانگیز و مصیبت باری را تجربه میکنند; حوادث و وقایعی که داستان بر اساس آن شکلگرفته است. ماجرا ازاینقرار است که یک روز در ساحل مهآلود «برینی بیچ»، «آقای پو»، خبر ناگوار از میان رفتن پدر و مادر بچههای «بودلر» را در آتشسوزی منزلشان به اطلاع آنها میرساند و این شروع مجموعه ماجرایی است که برای این بچههای بدشانس رخ میدهد. آقای پو، سرپرست امور بچهها، موظف است از اموال آنها نگهداری کرده نیز جای مناسبی برای زندگیشان پیدا کند. مرد بدجنس و خطرناکی هم به نام «کنت الاف» وجود دارد که همراه دار و دسته وحشتناکش، میخواهد به هر قیمتی شده، حتی به قیمت از بین بردن بچهها، به ثروت هنگفت آنها چنگ بیندازد. ویولت بزرگترین بچه، مخترع است. کلاوس، بچه وسطی، پسری کتابخوان است و «سانی» که دختر تهتغاری است، کلماتی نامفهوم را ادا میکند و عاشق این است که هر چیز را با چهار تا دندان تیزش گاز بگیرد...
موضوع(ها):
داستانهای طنزآمیز آمریکایی - قرن 20م. - ادبیات نوجوانان
ارسال دیدگاه