ادبیات
۲۵ مهرماه امسال، هشتادمین سالمرگ میرزامحمد فرخی یزدی، شاعر، روزنامهنگار، آزادیخواه و دموکرات صدر مشروطیت است. فرخی را اول کسی دانستهاند که به رباعی و غزل کارکردی سیاسی داد. او از بچگی سعدی میخواند و شعر میگفت. در ۱۵ سالگی علیه مدیر و معلم مدرسه شعری سرود که به خاطر آن اخراج شد. در نوروز سال۱۲۹۷ ق، فرخی برخلاف سایر شاعران شهر که قصیدهای در مدح حاکم میسرودند، شعری در قالب مسمط سرود و در خطاب به ضیغمالدوله قشقایی حاکم یزد چنین خواند:
خود تو میدانی نیام از شاعران چاپلوس
کز برای سیم بنمایم کسی را پایبوس
لیک گویم، گر به قانون مجری قانون شوی
بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی
این قصیده حاکم یزد را عصبانی کرد، به حدی که دستور داد دهان فرخی را با نخ و سوزن دوختند و او را به زندان انداختند. اعتراض شدید و تحصن مردم یزد در تلگرافخانه، موجب استیضاح وزیر کشور از طرف مجلس شد؛ ولی او بهکلی چنین واقعهای را انکار کرد. دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد و به تهران رفت، به عضویت انجمن ادبی ایران درآمد و چند شعر و مقاله انقلابی در جراید منتشر کرد، همچنین در دوره نخستوزیری وثوقالدوله با لحنی شدید به مخالفت با قرارداد 1919 پرداخت که به زندانی شدنش انجامید. بعد از آزادی روزنامه طوفان را منتشر کرد که در طول مدت انتشارش بیش از 15 مرتبه توقیف و باز منتشر شد.
آزادی اگر میطلبی، غرقه به خون باش
کاین گلبن نوخاسته بی خار و خسی نیست...
در ابتدای سلطنت پهلوی فرخی مدتی نماینده مجلس شد و به انتقاد از سیاستهای رضاخان پرداخت. آخر مجلس، بعد از اتمام مصونیت پارلمانی، فرخی از بیم جان خود مدتی از کشور رفت، اما با وساطت تیمورتاش به تهران بازگشت، اما تحت نظر قرار گرفت. این زندان غیررسمی فرخی یزدی را به شدت آزار میداد، اما رضاخان به این رضایت نداد، او را به بهانه بدهکاری زندانی کرد و وقتی در آخرین شعرش، ازدواج ولیعهد را نشانهای از نزدیک شدن حکومت پهلوی دانست، پزشک احمدی را به زندان فرستاد تا در 25 مهرماه 1318 با آمپول هوا به زندگی او پایان دهد؛ محل دفن فرخی نامعلوم است.
آن زمان که بنهادم، سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم، از برای آزادی...
فرخی یزدی، میزان پیشرفت هر کشور را با میزان آزادیاش میسنجید:
هرمملكتی در اين جهان آباد است
آباديش از پرتو عدل و داد است
كمتر شود از حادثه ويران و خراب
هر مملكتی كه بيشتر آزاد است
شما فرخی یزدی را میشناختید؟ شعری از او را به یاد دارید؟
ارسال دیدگاه