علوم انسانی
داستان مینیمال
تعریف و تاریخچه
داستان مینیمال یا داستانک معمولاً کوتاهترین حالت روایت داستان بعد از لطیفه و حکایت، و معمولا در پی یک کشف ضربهزننده است؛ این کشف خواننده را با ایجاد شوک یا تمسخری غافلگیر میکند. طرفداران این نوع داستانها به آن داستان ناگهانی، داستان لحظه، داستان برقآسا، داستان آتشین، داستان کارت پستالی و داستان طرحوار نیز میگویند. داستانک از طرح اولیهای که برای نوشتن یک رمان، یا داستان کوتاه در ذهن نویسنده شکل میگیرد هم، کوتاهتر و خلاصهتر است.
در دههی ۱۹۶۰ میلادی جنبش مینیمالیسم در بیشتر هنرها از موسیقی و ادبیات تا نقاشی و هنرهای تجسمی راه پیدا کرد. در ادبیات داستانی نیز short short story یا داستان کوتاه کوتاه (داستان خیلی کوتاه) جای خود را به عنوان یک جریان گشود که در اصطلاح به آن داستان مینیمال (داستانک) میگویند.
خلق داستانهای مینیمال را در واقع نوعی واکنش نسبت به جامعهی مدرن و صنعتی امروز میدانند. در تعریف دیگر، داستانکها بنابر احتیاج زمان خلق گردیدهاند. از دیدگاه جامعهشناختی هم، میتوان داستانک را یکی از فرآوردههای هنری مدرنیسم برشمرد. کوچکسازی، سرعت بالا، کمبود وقت، بحث کوچک و مختصر کردن اشیاء و مفاهیم همچنین قطعه قطعه شدن امور از جمله در معماری و آپارتماننشینی بهعلاوه تخصصی شدن امور و مفاهیمی که اجزای اصلی زندگی مدرن هستند، این جریان را به یکی از پرطرفدارترین قسمتهای ادبیات داستانی که در مجلات و روزنامهها به شکل روزانه تولید و خوانده میشود، تبدیل کرد.
آشکارترین ویژگی مینیمالیستها فشردگی کلام، ایجاز، کمحرفی و به عبارتی بهتر برهنگی واژگان است. امروزه این نوع داستانها را داستانهای Flash Fiction یا داستانهای برقآسا میگویند؛ البته خیلی قبلتر از این حرفها، کسانی مانند کافکا بودهاند که داستانهای برقآسا مینوشتند.
از مهمترین نویسندگانی که داستانکهای بسیار نوشتهاند میتوان به آنتوان چخوف، ادگار آلن پو، ارنست همینگوی، اُ. هنری و… اشاره کرد. از میان نویسندگان ایرانی نیز صادق هدایت، چوبک، ابراهیم گلستان و… را میتوان نام برد.
ساختار
از مهمترین آرایههای ادبی در نوشتن داستانک میتوان به ایجاز اشاره کرد؛ ایجازی که در نثر، در شخصیتپردازی، در حادثهپردازی و... حضوری قطعی دارد. از دیگر ویژگیهای مهم داستانکها، داشتن طرح ساده، زمان و مکانی محدود، حادثهای مختصر، شخصیتهای ساده و عادی است.
داستانکها معمولاً بین ۵۰۰ تا ۱۵۰۰ کلمهاند اما میتوانند کوتاهتر هم باشند؛ مثل داستانهای پنجاهوپنج کلمهای که معمولاً شروعی بیمقدمه و پایانی غافلگیرکننده دارند.
برخی معتقدند که ساختار داستانکها ساختاری شبیه به پیامهای بازرگانی است؛ یعنی پایانی شگفتانگیز و غیرمنتظره دارند در حالی که این تحلیل نادرستی است چرا که مفاهیم ادبی و عناصر داستان که در روایت داستانکها جریان دارند، در آگهیهای بازرگانی جایگاهی ندارند. بر خلاف آگهیهای بازرگانی، متون ادبی توانایی بالایی برای تأویلپذیری، ابهام، پایان باز و گسترده دارند.
از مهمترین ویژگی داستانکها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. محدودیت حجم: جان بارت در تعریف هنر مینیمالیسیتی میگوید: «کم، زیاد است.»
2. پیرنگ ساده و کوتاه
3. زمان و مکان محدود
4. روایت به زمان حال
5. پرداختن به واقعهای بیرونی
6. انتخاب لحظهی درست وقوع حادثه برای انتقال اطلاعات
7. درونمایههای کلی و جهانشمول مثل مرگ، عشق، جنگ، دروغ، خیانت، جدایی و...
8. شخصیتهای کم، ساده، معمولی
9. نثر مختصر، تمیز و شفاف
10. گفتوگوی کاربردی و کوتاه
بنابراین نویسندهی یک داستانک، تنها رویدادها و شخصیتها را روایت میکند و دیگر رویدادها و شخصیتها را تحلیل نمیکند؛ بلکه اظهارنظر در این خصوص را به خواننده واگذار میکند. داستانکها به روایت بخش کوتاهی از زندگی در یک یا چند لحظه میپردازند؛ نشان دادن مسیر هر روزهی یک کودک به مدرسه، دادن یک شاخهی گل به مادری، بازگشت از جنگ، یک تولد و... .
در داستانکها گاهی مرز نقطهی اوج و گرهگشایی بسیار به هم نزدیک میشود و شاید بتوان گفت آنها در هم ادغام میشوند. در این نقطه، ضرباهنگ و کشمکشی که در طول روایت به شکلی فزاینده جاری بوده، در تقابل با ضربهی آخر، براساس یک تضاد ادبی غیرمنتظره به اوج خود میرسد و ساختار زیباییشناسانه داستانک در همین چرخش پایانی به بهترین نحو جلوهگر میشود؛ جایی که ما با حقیقت ماجرا روبهرو میشویم.
حال و هوا و فضای داستانک به دلیل ایجاز، فشردگی بالا، خصلت غافلگیری، ابهام شدید و اوجگیری و شتاب فزاینده، معمولاً اضطرابآمیز، پراز تنش، وهمناک و گاهی ترسناک است. در داستانک گویی مخاطب با آرامش خاطر در سرزمینی زیبا و لذتبخش، گام به گام حرکت میکند که ناگهان با ضربهای کاری و شوکهکننده به چاهی تاریک و پر رمز و راز سقوط میکند. همین باعث میشود تصویری که داستانکها از یک حادثهی انسانی ارائه میکنند، تا مدتها در ذهن مخاطب ماندگار شود؛ این چیزی است که فقط از عهدهی داستانک برمیآید.
چند نمونه
قصهی شب – جفری وایتمور
مرد موقع بازگشت به اتاق خواب گفت: « مواظب باش عزیزم، اسلحه پره.»
زن که به پشتی تخت تکیه داده بود، گفت: «این رو برای زنت گرفتی؟»
- نه، خیلی خطرناکه. میخوام یه حرفهای استخدام کنم .
- من چطورم؟
مرد پوزخندی زد.
- بامزهست اما کدوم احمقی برای آدم کشتن، یه زن استخدام میکنه؟
زن لبهایش را مرطوب کرد، لولهی اسلحه را به طرف مرد گرفت .
- زنِ تو .
دستهگل – پائولو کوئلیو
روزی، اتوبوس خلوتی در حال حرکت بود. پیرمردی با دستهگلی زیبا روی یکی از صندلیها نشسته بود. مقابل او دخترکی جوان قرار داشت که بی نهایت شیفتهی زیبایی و شکوه دستهگل شده بود و لحظهای از آن چشم برنمیداشت. زمان پیاده شدن پیرمرد فرارسید. قبل از توقف اتوبوس در ایستگاه، پیرمرد از جا برخواست، به سوی دخترک رفت و دستهگل را به او داد و گفت: «متوجه شدم که تو عاشق این گلها شدهای. آنها را برای همسرم خریده بودم و اکنون مطمئنم که او از این که آنها را به تو بدهم، خوشحالتر خواهد شد.» دخترک با خوشحالی دستهگل را پذیرفت و با چشمانش پیرمرد را که از اتوبوس پایین میرفت، بدرقه کرد و با تعجب دید که پیرمرد به سوی دروازهی آرامگاه خصوصی آن سوی خیابان رفت و کنار در ورودی نشست.
متاسفم که پرسیدم – و. د. هیلر
- شب تاریکیه عزیزم.
زن برگشت تا مردی که او را کنار ماشین گیر انداخته بود، ببیند.
- خوب کوچولو، کار تو چیه؟
دست زن روی گلوی مرد کمانی نقرهای رسم کرد. جیغ مرد به خرخر بدل شد. زن تیغ جراحی را به زمین انداخت، اتومبیل را راند و به هیکل متشنج و درهم پیچیده گفت: « من جراحم.»
مجموعهداستانکها:
احمق ما مردهایم (رسول یونان) - بازی عروس و داماد (بلقیس سلیمانی) – آنا هنوز هم میخندد (اکبر صحرایی) – داستانهای پنجاهوپنج کلمهای (جمع نویسندگان) – مکتوب (پائولو کوئلیو) – پلک (جمع نویسندگان) و... .
ارسال دیدگاه