ادبیات
21 آبان، تولد پدر شعر نوی ایران، #نیما_یوشیج است. نیما اردیبهشت 1304 با عالیه جهانگیر آشنا شد و عقد کرد، اما یک سال بعد زندگی مشترک آغاز شد. در این مدت، نیما نامههایی برای همسرش نوشته که به کوشش زندهیاد سیروس طاهباز توی کتاب «نامهها» (نشر نگاه) جمعآوری شدند. این کتاب مجموعهای از نامههای نیما به همهی دوستانشه که طبق عادت نیما، همیشه رونوشتی ازش برای خودش نگه میداشته.
متن کامل نامه رو براتون اینجا به اشتراک میگذاریم:
عزیزم!
قلب من رو به تو پرواز میکند،
مرا ببخش! از این جرم بزرگ که دوستی است و جنایتها به مکافات آن رخ میدهد چشم بپوشان، اگر به تو «عزیزم» خطاب کردهام، تعجب نکن.
خیلیها هستند که با قلبشان مثل آب یا آتش رفتار میکنند، عارضات زمان، آنها را نمیگذارد که از قلبشان اطاعت داشته باشند و هر ارادهی طبیعی را در خودشان خاموش میسازند؛ اما من غیر از آنها و همهی مردم هستم . هر چه تصادف و سرنوشت و طبیعت به من داده، به قلبم بخشیدهام و حالا میخواهم قلب سمج و ناشناس خود را، از انزوای خود به طرف تو پرتاب کنم و این خیال مدتهاست که ذهن مرا تسخیر کرده.
میخواهم رنگ سرخی شده، روی گونههای تو جا بگیرم؛ یا رنگ سیاهی شده، روی زلف تو بنشینم. من یک کوهنشین غیراهلی، یک نویسندهی گمنام هستم، که همه چیز من با دیگران مخالف و تمام ارادهی من با خیال دهقانی تو ، که بره و مرغ نگاهداری میکنید متناسب است. بزرگتر از تصور تو و بهتر از احساس مردم هستم، به تو خواهم گفت چه طور...
اما هیهات که بخت من و بیگانگی من با دنیا، امید نوازش تو را به من نمیدهد، آن جا در اعماق تاریکی وحشتناک خیال و گذشته است که من سرنوشت نامساعد خود را تماشا میکنم.
دوست کوهنشین تو،
نیما
ارسال دیدگاه