ادبیات
نام شعر: من و تو، درخت و بارون ... (من باهارم تو زمین) از دفتر «آیدا در آینه»
شاعر: احمد شاملو
خواننده: خشایار اعتمادی
آهنگساز: شادمهر عقیلی
از آلبوم: فصل آشنایی
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار
ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه
میون جنگلا تاقم میکنه
تو بزرگی مث شب
اگه مهتاب باشه یا نه
تو بزرگی
مث شب
خود مهتابی تو اصلا
خود مهتابی تو
تازه، وقتی بره مهتاب و
هنوز
شب تنها
باید
راه دوری رو بره تا دم دروازهی روز
مث شب گود و بزرگی
مث شب
تازه، روزم که بیاد
تو تمیزی
مث شبنم
مث صبح
تو مث مخملِ ابری
مث بوی علفی
مث اون ململِ مه نازکی:
اون ململ مه
که رو عطر علفا، مثلِ بلاتکلیفی
هاج و واج مونده مردد
میون موندن و رفتن
میون مرگ و حیات
مثِ برفایی تو
تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه
مث اون قلهی مغرور بلندی
که به ابرای سیاهی و به بادای بدی میخندی...
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار،
ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه
میون جنگلا تاقم میکنه
ارسال دیدگاه