چرا کتاب بخوانیم؟
پاسخ به این سوال، میتواند بدبینی افرادی را که اهل کتاب خواندن نیستند از بین ببرد. قبل از هر اقدامی، قبل از انتشار انواع و اقسام ابزارهای ارتقاء سطح کتابخوانی و غیره، باید چرایی این مسئله روشن شود. فلسفه این کار چیست؟ هدف دقیقا چیست؟ و… . تا بدانیم دقیقا دنبال چه چیزی هستیم.
یک کتاب در کوتاه مدت، شما را نه به آدم بهتری تبدیل میکند و نه به آدم بدتری. بلکه خواندن هدفمندِ سلسلهای از کتابها در طول عمرتان و صرف زمان برای کتابخوانیست که میتواند تغییراتی در دیدگاه شما ایجاد کند تا در لحظههای مهم زندگیتان تصمیمهای بهتری بگیرید.
بر این اساس شاید تجربهای که از خواندن یک کتاب پیدا کردید سالها در گوشهی ذهن ناخودآگاه شما، بلااستفاده باقی بماند. اما ناخودآگاه، روی طرز تفکر و عملکرد شما تاثیر میگذارد. کتابخوانی، شما را به صورت مداوم با مسائل و دیدگاههای جدید مواجه میکند. هر چه مسائل بیشتری در ذهنتان باز شود، مغز شما هم بیشتر تحریک میشود تا آنها را تحلیل کند. هرچه مسائل بیشتری در زندگی تحلیل کرده باشیم، شخصیتمان پختهتر و منحصر به فردتر خواهد بود. چراکه دربارهی خیلی از زوایای زندگی فکر کردهایم.
در این مقاله از دو ابزار برای پاسخ به سوال چرا کتاب بخوانیم؟ استفاده میکنیم:
دانش
تجربهی جمع
بگذارید ابتدا به جنبهی علمی (دانش) ماجرا بپردازیم. از لحاظ علمی مطالعهی کتاب چه فایدهای برای ما و یا مغز ما دارد؟
خواندن در برابر تماشا کردن
روشهای مختلفی برای انتقال تجربه وجود دارد. دو مورد از پراستفادهترین این روشها مطالعهی کتاب و تماشای ویدیو هستند. طبق باور عمومی، مطالعهی کتاب خوب و تماشای تلویزیون بد است! به عنوان دانش عمومی پذیرفته شده که کتابخوانی دانش شما را افزایش میدهد و باعث فکر کردن شما میشود، در حالی که تماشای تلویزیون سلولهای مغز شما را میکشد. ولی چرا؟ از طرفی کتابها و فیلمهای مختلفی وجود دارند، محصولات ضعیف تا قوی. پس چرا کتاب را طبق قانونی کلی خوب و تماشای تلویزیون را بد بنامیم؟
علم دربارهی کتاب و تلویزیون چه میگوید؟
راجع به تاثیر کتابخوانی و مطالعه روی مغز از دید نوروساینس (علوم اعصاب)، تحقیقهای زیادی انجام شده است، از جمله تحقیقهای جذابی که در Huffington-Post راجع به تفاوت تاثیر کتاب خواندن و تماشای ویدیو بر مغز انسان مطرح شده است:
طبق قسمتی از این تحقیقات که در دانشگاه توکیو در ژاپن انجام شده است، کودکانی که زمان بیشتری را صرف دیدن برنامههای تلویزیونی میکنند، قسمت پیشانی مغزشان و همین طور قسمتهایی از مغز که مربوط به برانگیختکی (arousal) است ضخیمتر است. این قسمتهای مغز، به کاهش توانایی استدلال کلامی معروف هستند. ضمنا، خروجی تحقیق مستقل از سن، جنس و سطح اقتصادی افراد بوده است.
تحقیقاتی موازی که در دانشگاه ایموری در آمریکا بر روی دانشجویان انجام شده، نشان میدهد که کسانی که بیشتر وقتشان را به مطالعه و کتابخوانی میگذرانند، قسمتهایی از مغزشان که به زبان و ارتباط مربوط است؛ رشد میکند. طبق مطالعات تاثیر این فعالیت روی مغز، مستقل از نوع محتوایی است که افراد میخوانند، و بیشتر به خود فعالیت مربوط است.
به علاوه در تحقیقهای مشابه نشان داده شده که احتمال بروز آلزایمر در افراد میانسالی که به مطالعه میپردازند ۲.۵ برابر کمتر از افرادی است که تلویزیون تماشا میکنند. همچنین ۶ دقیقه مطالعه در روز میتواند سطح اضطراب افراد را ۶۸ درصد کاهش دهد. تاثیری بیشتر از سایر فعالیتهای آرامشبخش مثل گوش دادن به موسیقی (۶۱ درصد)، نوشیدن چای یا قهوه (۵۴ درصد) و قدم زدن (۴۲ درصد).
چرا کتاب و تلویزیون عکس هم عمل میکنند؟
اگر بخواهیم در چرایی این روال دقیقتر شویم، میبینیم که برنامههای ویدیویی ذهن فرد را به حالت منفعل میبرند: تماشاچی نیازی چندانی به استفاده از تخیل ندارد، همهی صحنهها و بازیگران به شکل زنده مجسم شده و نمایش داده میشوند. در حالی که هنگام کتابخانی، فرد به حالت فعال میرود: کتابها میتوانند شخصیتها و صحنهها را به شکل عمیقتری نسبت به برنامهی تلویزیونی و ویدیو توصیف کنند. از طرفی لازم است خواننده، برای پر کردن گافهای محتوا از تجسم و تخیل خود استفاده کند.
چرا کتاب میخوانم؟
به تعداد آدمهای روی زمین برای این سوالِ مهم که «چرا کتاب میخوانم؟» پاسخ وجود دارد. در ادامه تجربهی بعضی از افراد را برایتان آوردهایم:
«آگاهی لذتبخش است. مخصوصا اگر وارد عمل شود: یک سری داده و اطلاعات دربارهی زندگی به من رسیده بودند که تبدیل به دانش نشده بودند. کتابها به من کمک کردند که آنها را بهتر بفهمم.»
«چون کتاب پر از تجربههای نزیسته و مطالبی است که به آنها جاهل هستیم و برای زندگی نیاز داریم.»
«هرکدام از ما در محیط متفاوتی پرورش پیدا میکنیم و به همین خاطر ارزشها و اولویتهای متفاوت و همچنین دغدغهها و مشکلات متفاوتی داریم؛ همگی در تلاش برای رسیدن به خواستههایی هستیم که محیط و تواناییمان برای ما شکل دادهاند؛ برای مثال پسر ۱۵ ساله یک کارمند ساکن تهران با حقوق ۱.۵ میلیون تومان که ساکن تهرانپارس است دغدغهها و ارزشهایی متفاوت با یک زن ۳۵ سالهی ساکن نیجریه با شغل خدمتکاری و هشت فرزند و شوهری که به خاطر ایدز تلف شده دارد.»
«کتاب به ما کمک میکند که آدمها را بشناسیم، وارد زندگی دیگران شویم و جهان را از نگاه ایشان ببینیم، این مسئله در درجهی اول باعث سرگرمی میشود و در درجه دوم باعث میشود هنگام برخورد با آدمی متفاوت از خودمان، سعی کنیم او را با توجه به زاویه دید خودش قضاوت کنیم. درنتیجه همدلی کنیم و تنش روابط پایینتر بیاید.»
«کتاب تاریخی میخوانم چون احساس میکنم چرخهی تاریخ تکرار میشود و باید بدانم چه شد که این طور شدیم!»
«کتاب مذهبی میخوانم چون شنیدن دین با فهمیدنش خیلی فرق دارد.»
«کتاب علمی میخوانم تا از دنیا عقب نمانم و از حس خوب فهمیدن و کشف کردن بهره ببرم.»
«چرا کتاب میخوانم؟ چون میتوانم هیجان و تخیلم را تخلیه کنم!»
«من دوست دارم از دید نردبان یادگیری به این موضوع نگاه کنم.»
«گاهی کتاب خواندن میتواند کمک کند که من از فاز «نمیدانم که نمیدانم» به فاز «میدانم که نمیدانم» برسم. چطور؟ هر از گاهی یک کتاب را در حوزهای که چیزی از آن نمیدانم، ورقی بزنم. تاکید میکنم، ورقی بزنم. شاید چیزی یافتم که برایم سوالی ایجاد کرد. مثلاً خواندن یک مقالهی دو صفحهای در مورد هوش هیجانی ممکن است به من کمک کند که بفهمم عدم موفقیت من در کارم میتواند ناشی از هوش هیجانیام باشد. به عبارتی درک کنم که چیزی فراتر از یک مدرک خوب در یک دانشگاه خوب هم در موفقیت موثر است. یا ورق زدن استعدادیاب کلیفتون به من کمک کند که بفهمم نقاط قوت انسانها چه مواردی میتوانند باشند و … . گاهی هم وقتی دانستم که نمیدانم، میروم کتابی مییابم که من را به فاز میدانم که میدانم برساند. حالا میتوانم هدف داشته باشم که در مورد هوش هیجانی چیزی موثر بدانم. حالا با این هدف میروم و عمرم را، که بزرگترین سرمایهی زندگی من است، صرف خواندن کتابی در حوزهای که در راستای هدف من است، صرف میکنم. شخصاً با خواندن کامل یک کتاب، آن هم کتابی که ندانم خواندن و نخواندن آن چه تفاوتی در من ایجاد خواهد کرد، چندان موافق نیستم. شاید این ناشی از روحیهی نسبتاً شدید نتیجهگرایی در من باشد!»
در چه ژانری مطالعه کنیم؟
بسته به هدفمان از مطالعه، ژانرهای متفاوتی از کتاب مناسب ما خواهند بود. برای مثال وقتی به دنبال کسب تجربه دربارهی زندگی و درک افراد مختلف هستیم، مطالعهی کتابهای «رمانی» و «خودزندگینگاری» (Autobiography) کمک شایانی خواهند بود. برخی از رمانهای معروف جهان جنگ و صلح، دن کیشوت، کشتن مرغ مقلد و صد سال تنهایی هستند. از رمانهای خوب ایرانی میتوان به سووشون، کلیدر، جای خالی سلوچ و مجموعه داستانهای عزاداران بیل اشاره نمود. تجربهها در خودزندگینگاریها به واقعیت نزدیکتر هستند. برای مثال داستان زندگی من که در آن هلن کلر به بیان داستان زندگیش میپردازد نمونهای از اشتراک تجربهی یک فرد در قالب کتاب است. کتاب پرسپولیس اثر مرجانه ساتراپی نوع دیگری از خودزندگینگاری (به شکل کتاب کمیک) است.
از کتاب دون کیشوت اثر سروانتس میخوانیم:
«حقیقت، ممکن است شکنندهتر و شکنندهتر شود اما هرگز نخواهد شکست! و همواره مافوق دروغها قرار خواهد گرفت؛ درست مثل روغن که روی آب میایستد.»
اخیرا بسیاری از روایات تاریخی در قالب رمانهای تاریخی انتشار مییابند. رمان دزیره و نمونهای از این ژانر است. در ایران نویسندگانی چون مسعود بهنود در کتابهای مثل امینه به تولید این گونه کتابها پرداختهاند.
کتابها در ژانرهای متنوعی مثل تخیلی، علمی تخیلی، فانتزی، پلیسی، رمان عاشقانه و بسیاری دیگر عرضه میگردند. پیدا کردن ژانر مورد علاقهتان تنها با خواندن کتاب در تمام ژانرها امکان پذیر است. اما همانطور که صمد بهرنگی میگوید:
«برای شناختن اجتماع و جواب یافتن به پرسشها چند راه وجود دارد. یکی از این راهها این است که به روستاها سفر کنید و با مردم مختلف نشست و برخاست داشته باشید. راه دیگرش کتاب خواندن است، البته نه هر کتابی. بعضیها میگویند «هر کتابی به یک بار خواندن میارزد.» این حرف چرند است! در دنیا آنقدر کتاب خوب داریم که عمر ما برای خواندن نصف نصف آنها هم کفاف نمیدهد. از میان کتابها باید خوبها را انتخاب کنیم، که به پرسشهای جوراجور ما جوابهای درست میدهند.»
برای یافتن بهترین کتابها در هر ژانری، از دوستان یا علاقهمندان به کتاب و کتابخوانی بپرسید!
ارسال دیدگاه