شاهرخ مسکوب، نویسنده و شاهنامهپژوهی که مرگ را «تنهایی بدونِ احساس تنهایی» میدانست، در ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ به دلیل ابتلا به بیماری سرطان خون دور از وطنی که همیشه تمنایش را داشت، مرگ را پذیرا شد. مسکوب با آن که جوانی خود را تنیده در سیاست، زیست، به یکباره از آن دل برید و در پناه ادبیات اندیشید، نوشت و زیست. مهمترین دغدغهی او مرگاندیشی بود و چگونه بهزیستن و آثارش همانگونه که در ارمغان مور، راز نامیرایی فردوسی را در سخن دانسته بود، رمز ماندگاری او شدند.
زندگی:
شاهرخ مِسکوب در ۲۰ دی ۱۳۰۲ در بابل به دنیا آمد و تا پایان دوران دبیرستان را در اصفهان گذراند. آنگونه که از خاطراتش برمیآید و یادماندههای دوست دیرینهاش کامشاد در «حدیث نفس»، از همان ابتدا دغدغهی ادبیات داشت و «تاریخ بیهقی» و «شاهنامه» و دیگر آثار کلاسیک و مهم را میخواند. تحصیل و دانشگاه او را به تهران آورد و در سالهای بیست زندگیاش در دامان حزب توده انداخت. آنگونه که در خاطراتش میگوید پیوندش با حزب توده را دغدغههای عدالتخواهی و بشردوستی موجب شده است. در همین سالها بود که با بسیاری از اهالی فرهنگ و ادب و سیاست که دلبستهی حزب توده بودند به رسم آن روزگار و ازجمله «مرتضی کیوان» آشنا شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد در خیابان بازداشت شد و سر از زندان درآورد.
همان دغدغههایی که او را به حزب پیوسته در خلوت زندان و پس از حمله خشونتبار شوروی به مجارستان، جدایی او از تودهایها را رقم میزند. پس از آزادی از زندان، سیاست را بدان معنا به اهلش وانهاد و خود به سراغ ادبیات و ترجمه رفت. دل کندن مسکوب از حزب توده و ایدئولوژیاش، راهی پیش پای او گشود که تا پایان عمر دیگر مروج و مبلغ هیچ ایدئولوژی و حزبی نباشد.
نخستین ترجمهی او، رمان مهم جان اشتاینبک، «خوشههای خشم» با همکاری عبدالرحیم احمدی توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شد. پس از آن به نمایشنامههای یونانی روی آورد و نخست «آنتیگن» از سوفوکلس را ترجمه کرد. «ادیپ شهریار»، از مهمترین نمایشنامههای یونان، انتخاب بعدی او بود. نمایشنامهی سوم، «ادیپ در کلنوس» در سال ۱۳۴۶ منتشر شد که این سه بعدها در کتاب «افسانههای تبای» جمع شدند.
پیش از انقلاب پژوهش در «شاهنامه» را آغاز کرد؛ اما پس از انقلاب، با عدم امکان انتشار اندیشهها و آثارش مواجه شد. مقالات تندی که در روزنامهی «آیندگان» نوشت، عرصه را بر او تنگ کرد. بیکار شده بود و بیمفر. به پاریس مهاجرت کرد. آنجا در انستیتوی مطالعات اسلامی پاریس که سرپرستی مؤسسه به «داریوش شایگان» واگذار شده بود، به دستیاری مشغول شد. روایت مسکوب از رفتن به پاریس، نشاندهندهی غم غربتی است که همواره با او ماند: «دیروز به پاریس آمدیم. در برگ درخواست تمدید گذرنامه نوشتم که برای گردش و معالجه میروم. چه گردشی، چه معالجهای. در حقیقت نمیدانم چرا آمدم... به هر حال آمدم ولی تمام هوش و حواسم آنجاست. حالا ایران را بیشتر از همیشه میخواهم.» او که عمیقاً دل در گرو ایران داشت و آرزومند زیستن در وطن بود، تا پایان عمر در سختی و غربت زیست و مرگش نیز نه آنگونه که دوست میداشت در وطن، که در غربت سررسید. پیکر شاهرخ مسکوب در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شدهاست.
«ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایرانِ کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بیوفای ناکسِ دور! با این بیدادِ تبهکاران وای به حال آیندگان.»
ویژگی آثار:
- از زندگی و آثار مسکوب آشکارا میتوان دید که تا چه مایه دلبستهی «فردوسی» بوده. مهمترین آثار او در زمینهی شاهنامهپژوهی است.
- علاقهی مسکوب به تراژدی ریشه در مرگاندیشی او دارد. مواجههی ناگزیر با مرگ که به نوعی وجه مشترک تراژدیهای شاهنامه و نیز تراژدیهای یونانی است که ترجمهشان کرد.
- در کتاب «مقدمهای بر رستم و اسفندیار» مسکوب خلاف آمد جریان غالب شاهنامهپژوهی که میل به حاشیهنویسی و بحثهای لغوی داشت، درک و فهم خود از تراژدی «رستم و اسفندیار» را قلم زد. در این اثر به چرایی درگرفتن جنگ میان رستم و اسفندیار و رفتارها و انگیزههای دو پهلوان شاهنامه و نقش تقدیر در این میان میپردازد.
- مسکوب پیشگام ژانر «جستارنویسی» در ایران شد.
- برای مسکوب که از فضای فعالیت چریکی و مسلحانهی سیاسی زمانهی خود دلبریده و به ادبیات روی آورده بود، سیاوش و مسئلهی شهادت امری فراتر از مطالعهای ادبی و پژوهانه بود که نتیجهاش شد کتاب «سوگ سیاوش».
- آخرین اثر شاهنامهپژوهی او «ارمغان مور» بود که در آن از زمینههای ادبیات، تاریخ، اسطوره، زبان و دین برای خوانش شاهنامه بهره گرفته است. «ارمغان مور» تصویری فشرده و دقیق از تمام شاهنامه به خواننده داده و اهمیت سویههای تاریخی، حماسی و پهلوانی آن را برجسته میکند.
- مرتضی کیوان برای شاهرخ مسکوب و بسیاری دیگر از اهالی فرهنگ و سیاست دهههای سی و چهل حسرت رفیق یکدل ازدسترفتهای است و مسکوب از میان این همه به نوعی در ادای دین، کتابی به نام او «کتاب مرتضی کیوان» منتشر کرده که شامل خاطرات تنی چند از نزدیکترین دوستان کیوان است.
- «کارنامهی ناتمام» یا «دربارهی سیاست و فرهنگ» مجموعه گفتوگوهای علی بنوعزیزی با شاهرخ مسکوب برای اولینبار در سال ۱۳۷۳ در فرانسه و چند سال بعد در ایران منتشر شد. این گفتوگوها در سال ۱۳۶۶ حول موضوعات متعددی انجام شده است و به رخدادهای تاریخی و تأثیر آنها بر زندگی مسکوب میپردازد.
- آثار دیگری از مسکوب در دست است از جمله «در کوی دوست» اثری شاعرانه در شعر حافظ و «ملیت و زبان: نقش دیوان، دین و عرفان در نثر فارسی»، «دربارهی جهاد و شهادت» (با نام مستعار کسری احمدی)، «خواب و خاموشی» و «سفر در خواب».
- مسکوب خاطرهنویس قهاری است. به گفتهی کامشاد، مسکوب همیشه دفترچهی یادداشتی با خود داشت. خاطرات او با عنوان «روزها در راه» منتشر شده است و پس از مرگ او، کتابی که همواره دوست داشت، منتشر کند، «سوگ مادر» و «در سوگ و عشق یاران» که یادنامههای مسکوب از دوستان هنرمندش است، به همت کامشاد چاپ شد.
- همچنین مجموعهگفتارهای مسکوب دربارهی «شاهنامه» یکی از بهترین منابع موجود در شناخت و تحلیل این اثر بزرگ به حساب میآیند.
توصیفی که «داریوش شایگان» از او به دست میدهد، به اندازهی کافی گویای تصویر شاهرخ مسکوب در ادبیات معاصر ایران است: «او آدﻣﯽ ﺑﺴﯿﺎر اﺧﻼﻗﯽ ﺑﻮد. ﻓﻮقاﻟﻌﺎده ﺻﺮاﺣﺖ ﻟﻬﺠﻪ داﺷﺖ ﺑﯽآﻧ ﮑﻪ ﺧﺸﻦ و ﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮ ﺑﺎﺷﺪ؛ اﻧﻌﻄﺎفﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﺑﻮد وﻟﯽ ﻣﺘﻌﺼﺐ ﻧﻪ؛ ﺑﺎﺷﻬﺎﻣﺖ ﺑﻮد وﻟﯽ ﺑﯽﮔﺪار ﺑﻪ آب ﻧﻤﯽزد.» مسکوب در نوشتههایش نیز همین است. از او مقالات، جستارها و خاطرات بسیاری بر جای مانده است که نمود منصفانهای از جامعهی عصر خویش و آدمهای روزگارش است.
منابع:
روشنفکر مرگاندیش، مریم گنجی، سازندگی، 1398
خر غریبی بود شاهرخ مسکوب، رضا شکراللهی، خوابگرد، 1397
ارسال دیدگاه