اگر یک علت غریب ماندن ادبیات معاصر فارسی را فقدان جریان قصهنویسی بومی بدانیم، پس باید به دنبال کسی بگردیم که بتوان نویسندهی بومی شرقی خطابش کرد. ابوتراب خسروی از شاگردان گلشیری و متعلق به مکتب اوست که جزو مهمترین چهرههای معاصر ادبیات داستانی فارسی به حساب میآید؛ نویسندهای که با بهرهگیری از الگوی روایت شرقی در آثارش، رمانهایی نوشته که تکرارنشدنیاند و خواننده را با چیزی کاملاً خاص روبهرو میسازند.
زندگی:
ابوتراب خسروی در سال ۱۳۳۵ در شهر فسا متولد شد. پدرش نظامی بود؛ به همین دلیل سالهای جوانی او در شهرهای مختلف ایران گذشت. در سالهای ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ در دبیرستانی در اصفهان درس خواند و شاگرد هوشنگ گلشیری، نویسندهی ایرانی بود. خسروی نوشتن را از همان دوران دبیرستان آغاز کرد. در سال ۱۳۷۰ اولین مجموعه داستانش «هاویه» را چاپ کرد. هفت سال بعد «دیوان سومنات» منتشر شد که تأثیر قابل توجهی (بهخصوص با تک داستان «مرثیهای برای ژاله و قاتلش» با آن ویژگیهای پستمدرنیستی و به کارگیری عناصر فراداستان) بر فضای ادبی ایران گذاشت و نظر بسیاری از منتقدان را به خود جلب کرد. او با سهگانهی شرقی شناختهشدهی خود «اسفار کاتبان»، «رود راوی» و «ملکان عذاب» که هر کدام داستان مستقلی دارند، مسیری را که گلشیری مدنظرش بود ادامه داد و توانست روایتی کاملاً شرقی در جریان رماننویسی ایجاد کند. خسروی به خاطر کتاب «اسفار کاتبان» برندهی جایزهی مهرگان ادب، برای «رود راوی» برندهی جایزهی گلشیری و با کتاب «ملکان عذاب» جایزهی جلال آل احمد را برده است.
ابوتراب خسروی لیسانس آموزش ابتدایی دارد و سالها در شیراز به کودکان با مشکل ذهنی آموزش داده است، در حال حاضر هم بازنشسته شده و همانجا زندگی میکند.
اسفار کاتبان:
«اسفار کاتبان» در درجهی اول داستان «سعید بشیری» و «اقلیما ایوبی» است که به عنوان تحقیقی جامعهشناسانه مشترکاً روی موضوع «نقش قداست در بنیان جوامع: با بررسی نمونههای تاریخی» کار میکنند. مطالعات و مکاشفات این دو بر وقایع ثبت شده پیرامون تاثیرات دو قدیس یعنی «شدرک» و «خواجه کاشفالاسرار» متمرکز میشود، تا آنجا که اقلیما به مهمترین سؤال تحقیق میرسد: «سؤال من این است که مثلاً اگر شدرک در دوران ما زندگی کند، به چه شمایلی در میآید؟» اقلیما در حین بازخوانی روایتهای قدیمی، فقدان یک روایت جدید را احساس میکند. او کشف میکند که قدیسان و قهرمانان همیشه بودهاند، چه در روایتهای باستانی نظیر مهرپرستان، چه در کتابت یهود و چه در تواریخ بعد از اسلام، همیشه با یک الگو در قصهها حاضر میشدهاند و حالا ناگهان نیستند و هیچ اثری از ایشان و معجزههایشان در قصههای امروزمان نیست.
منظور خسروی از چنین جریان همان جریانی است که گلشیری هم از آن صحبت میکرد. ادبیاتی که نه تنها با نگاه پسامدرن آشتی دارد و مصرانه به اصل تاریخ و واقعیت و روایت شک میورزد، بلکه در واقع میخواهد دنبالهی ارگانیکی بر علاقه باستانی راویگری و گسترش شایعه با الگوی شرقی هم به وجود بیاورد؛ همان داستانهای شرقی بیمؤلف که قدرتشان را از سلسلهی ناقلانشان میگرفتند.
خسروی با بهرهگیری آشکارا از چنین فرمی در روایت، نشان میدهد که چرا دلتنگ روایت شرقی است و با فراموش کردن روحیهی راویگری موافق نیست. خسروی فهمیده که در نتیجهی این دوری، بسیاری از امکانات روایت از دست رفتهاند، از جمله:
- قطع اتصال به ابرمتن عظیم روایتهای آیینی و اساطیری که منبع تجربیات مشترک فرهنگی بودهاند.
- از دست رفتن تکنیکی در روایت که میتوانسته بعیدترین چیزها را به مخاطب بباوراند.
- برآمدن دیواری بین مخاطب و راوی که آن حالت بیمرزی و بیمؤلفی گذشته را از بین برده.
اینجاست که «اسفار کاتبان» در طلب راه نجات، پر از راویانی میشود که شخصیتهای قصهی همدیگرند و به قصهی مقدس اصلی هم متصلند تا ما نیز در این فضای بدون مؤلف، خودمان را یک راوی نو و در حقیقت یک شخصیتِ حاضر در قصه بپنداریم.
ابوتراب خسروی به عنوان نویسندهای شرقی در اسفار کاتبان نشان داده که در صدد است مانند نقالی، مدام حواس مخاطبش را از یک قصه به سمت قصهی دیگر پرت کند و قول نمیدهد که قصهای را یکدفعه از آغاز تا پایان به سادگی تعریف کند و رد شود که قصهای تعریف کرده باشد، بلکه قصه برای او ابزار شگفتزده کردن است و اگر این طور نبود خط اصلی اسفار کاتبان که حکایت دلباختگی سعید بشیری به اقلیما ایوبی است، فرق چندان زیادی با یک داستان معمولی فارسی نداشت. خسروی با وسواس قصهها را کنار هم میچیند، اما مراقب است که تراکم قصهها، روایتش را درهم نکند.
ویژگی آثار:
- شش تکنیک جدید داستاننویسی ایدئولوژیک، ذهنی، تحلیلی، مغایرتی، تبعی و نشانهگرا در مجموعه آثار ابوتراب خسروی دیده میشود.
- از اصطلاحات و مفاهیم نگارگری و نقاشی و توصیفهای نگارگرانه در متونش بهره میبرد.
- گاهی با درآمیختن پرسوناژ نگارگری با شخصیت روایی، به خلق گونهای جدید از شخصیت دست میزند که میتوان آن را «پیکره-شخصیت» نامید.
- درهمآمیختگی امر واقع و امر تخیلی، ورود نویسنده به داستان و آشکار ساختن سنتها و عرفهای رایج ادبی از ویژگیهای بارز فراداستان در آثار اوست.
- زندگی شخصیتهایش را ویژگیهایی چون عدم قطعیت و ثبات، گمشدگی، حاکمیت سرنوشت، تنهایی و انزوا، تشویش و سرگردانی و بدبینی احاطه کرده است.
- در آثارش توجه زیادی به اساطیر و کهنالگوها دارد و تکرار مضامین اسطورهای در داستانهایش از ویژگیهای سبکی قلم اوست.
- در آثارش از مضامین سوررئال با تکیه بر ویژگیهای رمان پست مدرن استفاده میکند.
- با احاطهی نسبی بر ادبیات کهن، نثری بسیار پخته و قوی دارد.
- در آثار او زبان ویژهای را میبینیم که تمایل به باستانگرایی، کهنالگویی و بازگشت به زبان متون مقدس دارد. گفتوگوی متنهای گوناگون و بینامتنیت در آثار خسروی دیده میشود.
- نوشتههای خسروی بوی رویا و اسطوره میدهند و به همین دلیل دچار «همهزمانی» و «همه مکانی»اند؛ یعنی زمان در آثارش میشکند و مکان سیال است.
- آثار خسروی انسان را به درنگ، اندیشیدن و استغراق در واژهها دعوت میکند.
- کلمه، کلیدواژهی اصلی آثار ابوتراب خسروی است. کلمه در آثار او اصالت دارد.
- موضوعاتی مثل هستی، مرگ، عشق و انسان که با استحالههای پی در پی در آثار وی وجود دارند از موضوعات اصلی کارهای اوست.
خواندن آثار ابوتراب خسروی با توجه به نثر متفاوت و ساختار روایی پیچیدهاش گاهی سخت و دشوار به نظر میآید، اما میتوانید از مطالعهی مجموعه داستانهایش مثل «آواز پر جبرئیل» شروع کنید و بهمرور با عادت کردن به روایتهای او و شناخت نوع نگاهش به جهان داستانی، به خواندن آثار برجستهاش مشغول شوید.
منابع:
همکنشی ادبیات و نقاشی در داستانی از ابوتراب خسروی، عبدالله آلبوغبیش، کاوشنامهی زبان و ادبیات فارسی، ۱۳۹۸
کاربست مؤلفههای فراداستانی در داستان کوتاه «مرثیه برای ژاله و قاتلش» نوشتهی ابوتراب خسروی، محمدجواد شکریان، پژوهش ادبیات معاصر جهان، ۱۳۹۵
انسان در داستان پستمدرن، فرامرز خجسته، پژوهشهای نقد ادبی و سبکشناسی، ۱۳۹۴
واکاوی چند کهن الگو در آثار ابوتراب خسروی، مریم شریفنسب، ادبایت فارسی معاصر، ۱۳۹۴
سوررئاليسم در رمان «رود راوی» ابوتراب خسروی، محمود عباسی، ۱۳۹۵
داستاننویسی شرقی از پنجرهی «اسفار کاتبان»، محمدرضا ایدرم، سفید، شماره ۲
ارسال دیدگاه