شبههنرمند گرفتار اوبلوموفیسم کامل ذهنی است. دقیقاً هیچ امر اجتماعی برایش مطرح نیست. هیچ جریانی او را تکان نمیدهد، به تمام مسائل مملکتی بیاعتناست. دنیا را آب ببرد او را خواب برده است.
اما با این همه مردگی، اصلاً جمود نعشی ندارد؛ در زندگی روزمره مدام میدود و میدود و میدود، از این گوشهی دنیا به آن گوشهی دنیا، از این شهر به آن شهر، از این جشن به آن جشن، از این مجلس به آن مجلس، فقط به این دلیل که همیشه حضور داشته باشد، به این دلیل که او را ببینند، به این دلیل که فضا را بسنجد و ببیند که باد از کدام سمت میوزد، و به کدام جهت باید مایل شد، به کدام سمت باید رو کرد.
فرصتطلبی خود را با بیشرمی تمام همهجا علنی میکند؛ بله میدود و میدود و میدود، فقط به خاطر جمع و جور کردن موقعیت خود. اگر شبههنرمند یک اوبلوموف کامل است در دوندگی و یا چالاکی یک پهله است (همان فوتبالیست معروف که پوتینش را امضاء میکند، نمیدانم چند هزار دلار میگیرد یا توپ فوتبال مستعملی را امضاء میکند و هزاران دلار دیگر میستاند) ولی شبههنرمند بدبخت بیآنکه پوتین و توپ فوتبال امضاء کند، فقط صله میگیرد و تولهسگوار نوازش میبیند.
شبههنرمند دلال و معاملهگر خوبیست. تنها منافع شخص خودش مطرح است. مثل هر دلالی چانه میزند، همیشه دست پیش میگیرد که پس نیفتد. در مقابل زورمندان چاپلوس و متملق و خاکسار و عبد و ذلیل است. در مقابل مردم گردنکش و زورگو و ازخودراضی و مغرور دائم رنگ عوض میکند و دائم این بت عیار به شکل دگر آید. مدام راهی جشنها و جشنوارههاست. اصلاً جشنها را این شبههنرمندان ترتیب میدهند و راه میاندازند و بیتالمال ملت را بر باد میدهند. در هر مجلسی و هر محفلی باید حضور داشته باشند. اگر کاری انجام دهند به هزار بند و بست دست میزنند، جایزهبگیر حرفهای هستند. افتخارات تفویض شده را همیشه و همه جا یدککش خود میکنند، عکسهایی را که در موقعیتهای مختلف گرفتهاند زینتبخش خانه و کاشانهشان است. با وسایل به اصطلاح روابط جمعی، از روزنامه بگیر تا رادیو و تلویزیون روابط بسیار حسنه دارند، بدین ترتیب است که همیشه با قیافههای مختلف عکس مبارکشان زینتبخش صفحات مطبوعات است و با حالتهای بزرگوارانه در صفحهی تلویزیون ظاهر میشوند، صدایشان از برنامههای متعدد رادیو پخش میشود.
دست به مصاحبهشان بسیار عالی است. کاری بکنند، کاری نکنند دائم مصاحبه میکنند. اظهار فضلهای نامربوط، کوبیدن حریفان، هتاکی به مردم، نادیده گرفتن هنرمندان واقعی ملت و این که چه کارهایی در دست دارند و چه تخمهای دو زردهای خواهند کرد. بله، مدام حرفهای گندهتر از دهان گشادشان صادر میفرمایند.
شبههنرمند شکارچی خوبی هم هست، برای بقای خود و اعتبار حضور خود سعی میکند عدهای را دور خود جمع کند، به این نیت به شکار جوانان مستعد و شیفتهی هنر و اندیشه میرود. جوانانی که جوانهی جوهر هنری در وجودشان آمادهی شکفتن و گل دادن است. شبههنرمند با طنازی و تبختر، به بهانهی ارشاد اینچنین موجود معصومی را شکار میکند، چشم دل و گوشش را میبندد، با بیحسی کامل بیآنکه دردی حس شود، زهر خود را میریزد، مسمومش میکند، او را به طرف هنر مطلق، نقاشی مطلق که هیچ معنایی ندارد، رهبری میکند.
اگر شکار زود دام را تشخیص ندهد و یا قدرت رهایی نداشته باشد، برای همیشه از دست رفته است. آن وقت برقآسا نشان نبوغ و استعداد را به سینهاش میچسبانند و تمام اعتقاداتش را از تمام مسائل انسانی و ملی پاک میکنند و از یک غورهی نارس، مویز کالی میسازند و با خیال راحت به جان ملت میاندازند. بله. هنر کاذب مسری است؛ شبهوبایی، شبهوبا پخش میکند و شبههنرمند، شبههنرمند تربیت میکند.
(از سخنرانی غلامحسین ساعدی در ده شب گوته)
ارسال دیدگاه