فیلتر مقالات

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مقالات

مهشید امیرشاهی و آثارش

مهشید امیرشاهی و آثارش

نویسنده : پایگاه خبری شاعر

نویسنده، طنزپرداز، مترجم و روزنامه‌نگار ایرانی است.
مهشید امیرشاهی در تاریخ ۲۰ فروردین ۱۳۱۶ (۹ آوریل ۱۹۳۷) در کرمانشاه متولد شده است. او دومین دختر از سه دختر امیر امیرشاهی و مولود خانلری است. پدرش از قضات عالی رتبه و نشسته‌ی دادگستری بود و مادرش از فعالان سیاسی و زنان برجسته‌ی دوران خود به شمار می‌آمد. هر دو از خاندان‌های ریشه‌دار قزوین بودند. پدر وی با بسیاری از رجال دوران آشنایی و رفت‌وآمد داشت و مادرش به سائقه‌ی ارتباط خانوادگی و گرایشات سیاسی با برخی از پایه‌گذاران حزب توده، نظیر عبدالصمد کامبخش و اختر کامبخش، نورالدین کیانوری و مریم فیروز و احسان طبری.

تحصیلات
تحصیلات ابتدایی و بخشی از دبیرستان را در مدارس فیروزکوهی و نوربخش انجام داد. سپس به شبانه‌روزی Charters Towers در ساسکس Sus... انگلستان رفت و بعد از اخذ A Level و O Levelهای لازم در دانشگاه لندن Woolwich Polytechnic به تحصیلات در رشته‌ی فیزیک ادامه داد. وی در تمام دوره‌ی تحصیل خود شاگردی ممتاز بود.

آغاز فعالیت شغلی و ادبی
پس از بازگشت به ایران در ابتدا به تدریس فیزیک و ریاضی پرداخت (در سالهای ۱۹۶۰ میلادی). در اوقات فراغت به ترجمه‌ی آثار ادبی مشغول بود. هنگامی که ترجمه‌ی اثری از جیمز تربر را برای انتشار به مؤسسه انتشارات فرانکلین برد، از او دعوت به همکاری به عمل آمد و در آن مؤسسه به عنوان ویراستار کتاب‌های ادبی و علمی مشغول به کار شد. سپس با یاری نقاشان همکارش از جمله نورالدین زرین کلک و پرویز کلانتری، برنامه‌ی انتشار کتاب‌های کودکان را در آنجا پایه‌ریزی کرد. او در این سمت کتاب‌های متعددی برای کودکان و نوجوانان ترجمه کرده است. این ترجمه‌ها دو سال پیاپی از سوی شورای کتاب کودک (بنیادی غیر دولتی که به همت خانمها آهی و میرهادی در سال ۱۳۴۱ به راه افتاد) به عنوان بهترین ترجمه‌های سال انتخاب شد. گرچه داستان نویسی را در نوجوانی شروع کرده بود، انتشار آثار خلاقه‌اش را نیز طی سال‌های اشتغالش در فرانکلین آغاز کرد. خود وی در باره‌ی شروع نویسندگیش در مقدمه‌ای بر داستان خوانی در دانشگاه پنسیلوانیا می‌گوید:
«بیشترین قصه‌های اولین مجموعه‌ی داستانم [کوچه‌ی بن‌بست] بین ۱۵ و ۱۷ سالگی من نوشته شده است و تاریخ انتشار دیگر مجموعه‌ها به تاریخ نگارش آنها نزدیک است.»
و درباره‌ی آغاز انتشار آثارش در مصاحبه‌ای با نشریه‌ی نیمروز گفته است:
«وقتی من وارد میدان شدم کسانی بودند که نامی درعالم نویسندگی داشتند، مثل صادق چوبک، ابراهیم گلستان، جلال آل احمد، بزرگ علوی، رسول پرویزی و شاید چند نفر دیگر. عده‌ای هم تازه داشتند نامی کسب می‌کردند، مثل بهرام صادقی، غلامحسین ساعدی، احمد محمود، اسماعیل فصیح، علی‌محمد افغانی و تقی مدرسی. و چند نفری هم کم و بیش هم زمان با من کارشان را شروع کردند، مثل هوشنگ گلشیری، محمود دولت‌آبادی و نادر ابراهیمی و بعضی دیگر.»

داستان‌های کوتاه
بین سال‌های ۱۳۴۵ (۱۹۶۶) تا ۱۳۴۹ (۱۹۷۰) پنج مجموعه‌ی داستان کوتاه از مهشید امیرشاهی به طبع رسیده است: کوچه‌ی بن‌بست، سار بی بی خانم، بعد از روز آخر، به صیغه‌ی اول شخص مفرد، منتخب داستان‌ها. بر خلاف عرف معمول نویسندگان داستان‌های کوتاه ایران، از بین داستانهای منتشر شده در این مجموعه‌ها فقط سه تای آن‌ها پیشاپیش در نشریات چاپ شده است. نام، شهرت، شماره‌ی شناسنامه اول بار به تقاضای دانشجویان دانشگاه شیراز در نشریه‌ی آنها (آبنوس) منتشر شد. لابیرنت به تقاضای محمود خوشنام اول بار در ماهنامه‌ی رودکی منتشر شد. صدای مرغ تنها به تقاضای غلامحسین ساعدی اول‌بار در فصلنامه‌ی الفبا منتشر شد.
منتقدین در نقدهایی که درباره‌ی داستان‌های کوتاه وی نوشته‌اند بر استقلال سبک، موفقیت در شخصیت پردازی و طنز او انگشت نهاده‌اند. جلال ستاری می‌گوید: «مهشید امیرشاهی بی گمان از بهترین قصه نویسان ماست… همه‌ی آدم‌های داستان‌های مهشید در جای خودشان محقاند و ما می‌پذیریم که هر یک کاری جز آنچه کرد نمی‌توانست کرد و چیزی جز آنچه گفت نمی‌توانست گفت. احساس حقانیت آدم‌های قصه (چه خوب و چه بد) موجب می‌شود که ما آنها را اگر دوست هم نداریم دست کم قبول داریم. من توفیقی بزرگ‌تر از این در کار قصه نویسی نمی‌شناسم.»
نجف دریابندری از «سلامت نثر»، «چابکی قلم»، «لطافت و ظرافت فکر»، «اختصار در توصیف»، «تیزی گوش» در ثبت و ضبط مکالمات…. مهشید امیرشاهی حرف می‌زند و می‌گوید: «این‌ها صفاتی است که در کمتر نوشته‌ای از محصولات ادبی امروز ما دیده می‌شود.» صفتی را که بیش از همه ارج می‌نهد: «سادگی و سلامت بیان نویسنده است که از هیچکدام از راه و رسم‌هایی که در سال‌های اخیر درباره‌ی قصه‌نویسی معمول بوده است متأثر نیست و از سرچشمه‌ای کاملاً مستقل آب می‌خورد.»
پرویز نقیبی در ضمیمه‌ی ادبی روزنامه‌ی آیندگان به خاطر «صمیمیت، طنز، زنانگی، غرور»ی که در نوشته‌های مهشید امیرشاهی دیده است خود را «منت‌پذیر نویسنده» می‌خواند و اضافه می‌کند: «خانم امیرشاهی در شرح پردازی روزهای رنگین کودکی توانایی خاص دارد، تخیل پاک و پرنفس کودکی را گویی هنوز با خود دارد.»

فعالیت‌های پژوهشی و دانشگاهی
مهشید امیرشاهی به دعوت وزارت فرهنگ و هنر ترجمه‌ی گزارش‌های حفاری‌های باستانی را (از فارسی به انگلیسی) برای موزه‌ی ایران باستان بر عهده گرفت و سپس به مدت دو سال به کار پژوهشی در مرکز برنامه‌ریزی آموزشی کتاب‌های درسی پرداخت. وی به مدت چند سال در دانشگاه سوربن به تدریس زبان انگلیسی اشتغال داشت و به مدت یک سال در دانشگاه میشیگان به عنوان پژوهشگر میهمان به تحقیق درباره‌ی ادبیات معاصر ایران مشغول بود.

روزنامه‌نگاری و همکاری‌های رادیویی
مهشید امیرشاهی در داخل و خارج کشور با نشریاتی چون فرهنگ و زندگی، رودکی، قیام ایران و نهضت، Les Temps Modernes فرانسه زبان و Newsday انگلیسی زبان، همکاری داشته است. فعالیت‌های رادیویی‌اش هم در ایران انجام شده و هم در خارج از ایران. در رادیو ایران برنامه‌ی مکتب‌های هنری را تهیه و اجرا می‌کرده است. مدتی نیز به دعوت رضا قطبی رایزن گزینش برنامه‌های رادیو ایران بوده است. در این رایزنی افرادی چون فریدون مشیری و یدالله رؤیایی از همکارانش بودند. برنامه‌ای به اسم از چهار گوشه‌ی جهان را با همکاری مهرداد نبیلی برای BBC تهیه و اجرا کرده است. در تبعید با رادیوهای مقاومت طرفدار شاپور بختیار همکاری مداوم داشته و مدتی نیز اداره‌ی یکی از این رادیوها را بر عهده داشته است.

محفل ادبی
مهشید امیرشاهی از جوانی با بسیاری از ناموران عرصه‌ی ادب و هنر ایران محشور بوده است. از میان معاشران و دوستانش می‌توان به هوشنگ ابتهاج و فریدون مشیری و صادق چوبک و سیاوش کسرایی و ابراهیم گلستان و منوچهر آتشی و بیژن جلالی و جهانگیر افکاری اشاره کرد. خانه‌ی وی واقع در شیان (شمال غربی تهران) که از معماری‌های شاخص ایرج کلانتری است، به مدت چند سال محل دوره‌ای بود که عده‌ای از یاران صاحب نام ادب و هنر به طور هفتگی در آن گرد می‌آمدند. از پاهای ثابت این محفل می‌توان احمد سمیعی، ابوالحسن نجفی، رضا سیدحسینی، مصطفی رحیمی و هرمز میلانیان را نام برد و از بین شرکت‌کنندگان گه گاهیش هوشنگ گلشیری و فرهاد مشکات و ضیاء موحد و پرویز مؤید عهد را.

مهشید امیرشاهی مدتی پس از پیروزی انقلاب راه تبعید را برگزید و ساکن فرانسه شد. وی در عین فعالیت مدام سیاسی به کار ادبی نیز ادامه داد.

رمان‌ها
ظرف سال‌های ۱۹۸۷ تا ۲۰۱۰ شش رمان: دوپاره‌ی در حضر و درسفر و چهارپاره‌ی مادران و دختران (عروسی عباس خان، دده قدم خیر، ماه عسل شهربانو، حدیث نفس مهراولیا) از وی منتشر شده است.

خود وی در باره‌ی ادامه‌ی کار نوشتن در تبعید به زبان فارسی و نرفتن به طرف زبان انگلیسی که از نوجوانی فراگرفته و زبان فرانسه که با آن نیز آشنایی کامل دارد، می‌گوید:
«من داستان‌هایم را به فارسی می‌نویسم، می‌توانستم به زبان‌های دیگر بنویسم، ولی زبان فارسی مرا به فرهنگ آن سرزمین وصل می‌کند. بند نافی که از آن فرهنگ به من غذا می‌رساند، زبان فارسی است. زبان فارسی در تاریخ ایران نقش بسیار عمده‌ای بازی کرده و ما را از بسیاری خطرات نجات داده است. به عنوان نویسنده من وظیفه‌ی خود می دانم که تا آخرین روزی که نفس می‌کشم داستان‌هایم را به زبان فارسی بنویسم. کار تحقیقی به زبان‌های دیگر زیاد کرده‌ام و می‌کنم. ولی داستان‌های من چون از بطن فرهنگی که با آن بزرگ شده‌ام برمی خیزد، فقط در قالب کلمات فارسی می‌گنجد.»

و در مصاحبه‌ی دیگری با فرشته مولوی گفته است:
«من راهم را انتخاب کردم چون انتخاب داشتم. نویسنده، آن که واقعاً نویسنده است، ناگزیر از نوشتن است – این اصل است و بقیه سبک و سنگین کردن‌های الگوهای شخصی. من بس عاشق زبان مادریم هستم مشتاقم همیشه سرافراز و پر بار و پر خواستار ببینمش و البته آرزو دارم ایرانیان نسل‌های آینده آنها که در چارگوشه جهان به دنیا می‌آیند از زبان نیاکان دور نیفتند – به این زبان بگویند و بنویسند. ولی ابداً هرگز به هیچ عنوان راه منتخبم را نه مطلق تصور می‌کنم نه متصف به صفت عالی – یعنی نه تنها راه می‌دانمش نه درست‌ترین راه. هر نویسنده‌ای ناگزیر راهش را می جورد و می‌یابد – با متر و معیار علائق و اولویت‌های خودش – و از نظر من همه‌ی انتخاب‌ها مقبول است. منتها میل قلبی من این است که فارسی زبانان در اعتلای زبان فارسی بکوشند.»

طنز
طنز یکی از وجوه ثابت و مهم آثار مهشید امیرشاهی است و انواع سایه روشن آن در تمامی آثار او به چشم می‌خورد. وی از این بابت در بین نویسندگان زن ایرانی موقعیتی شاخص دارد، طنز گفتاری، طنز موقعیت، طنز کلمه‌ای، همه را به کار می‌گیرد، در هر زمینه، از روابط خانوادگی گرفته تا امور سیاسی. داستان‌های سوری را که به طور کامل به انگلیسی ترجمه شده، می‌توان مجموعه‌ی کاملی از داستانهای طنز آمیز دانست که روایت دنیای نوجوانی است از دید دخترکی برخاسته از خانواده‌ای مرفه که تصویر خویشان و همشاگردیان و معاشران و ماجراهایی را که بر آنان می‌گذرد، برای خواننده بازگو می‌نماید. مهشید امیرشاهی مقالات طنزی نیز با تقلید سبک علی‌اکبر دهخدا در چرند و پرند نگاشته که آنها را با نام دخت دخو امضأ کرده است. این تنها مورد استفاده‌ی وی از نام مستعار است.

خودش در این باره در مصاحبه‌ای می‌گوید:
«گرایش و کشش نسبت به طنز همانطور که عرض کردم از نوجوانی در من بوده است و پیش از دسترس پیدا کردن به آثار غربیان. اما آشنایی با نوشته‌های طنزآمیز دیگران بی شک مشوقم بوده است که طنز خودم را بپرورانم. طنز در هر زبانی که برایم قابل فهم باشد به نشاطم می‌آورد. برای طنز قوم انگلوساکسون به خصوص تحسین فوق العاده دارم. جیمز تربر آنقدر برایم عزیز است که نه فقط بعضی از کارهایش را ترجمه کرده‌ام، ادایش را هم در آورده‌ام: مجموعه داستانی دارم ملهم از افسانه‌های بسیار قدیمی که نطفه‌ی بیشترشان را (چون تربر و لافونتن) از ایزوپ یونانی به وام گرفته‌ام و به همه رنگ و روغن این دوره از ایران را زده‌ام و به قرینه‌ی اثر تربر اسمش را گذاشته‌ام: افسانه‌های ایرانی عصر ما.»

و در مصاحبه‌ای با کیهان (چاپ لندن) گفته است:
«من شخصاً بدون طنز نمی‌توانم زندگی کنم و اعتقادم همیشه این بوده که حتی در بزرگترین تراژدی‌های دنیا و غم انگیزترین آن‌ها هم می‌توان رگه‌هایی از طنز دید. به ضرب طنز من توانستم بسیاری از ماجراهای تلخ و آزار دهنده‌ای را که دوباره زنده کردنشان برای خودم سخت بود، به روی کاغذ بیاورم. تلخی این نوع ماجراها را راستی فقط به یمن شیرینی شوخی می‌توان قورت داد. اعتقاد دیگرم این است که خط تقسیم میان تراژدی و کمدی خط بسیار نازکی است ونویسنده‌ی چیره‌دست کسی است که بتواند از این خط به آسانی عبور کند.»
محمود خوشنام در مقاله‌ای که با عنوان از آب حیات تا زهر هلاهل در باره‌ی مهشید امیرشاهی نوشته است می‌گوید: «طنز در لابلای حرف‌های او جاری می‌شود. طنزی به‌غایت به جا، ظریف و تأثیر گذار.»
بتول عزیزپور در باره‌ی سبک طنز مهشید امیرشاهی می‌گوید: «عنصر برجسته در همه‌ی نوشته‌های مهشید امیرشاهی توصیف‌های طنزآمیز است: طنز هوشمندانه‌ی سقراط و ولتر، طنز تلخ… سخن مهشید امیرشاهی به طنز آراسته است. طنز او را می‌توان به طنز علی‌اکبر دهخدا نزدیک… و تیزبینی طنز او را با سپهر فاخر سعدی هم سِرشت دانست.»
فرشته مولوی در مقاله‌ای با عنوان «دخت خلف دخو» می‌نویسد: «من مهشید امیرشاهی را داستانگویی مادرزاد می‌دانم… زبان و طنز وی را بی‌گمان قله‌ی شایستگی‌های ادبی کارهای او و سازنده‌ی سبک ویژه‌اش. درستی و پیراستگی و روانی و شیوایی نثر و زبان او، در این زمانه که سرسری‌نویسی و پرنویسی و یاوه‌نویسی سکه‌ی روزست، چنان خوش می‌درخشد که به خواننده حظی دوچندان می‌بخشد…. و در بسیاری از داستان‌هایش طنزی گاه نرم و نازک و گاه خودنما حضور دارد؛ چنان که می‌شود گفت طنز یکی از شگردهای خوش‌دست شده‌ی نویسنده است. طنز این داستان‌ها نه فقط در بیان راوی و حرف و کلام و گفتگوی شخصیت‌ها که بیشتر در یافتن و پرداختن و نمایاندن شخصیت‌های کژ و کوژ و نیز یافتن و برساختن موقعیت‌های مضحکه است. برای نویسنده‌ای چون او که شناگر آب‌آشنای دریای زبان فارسی‌است و گوش‌رشگ برانگیزی دارد، طنز در کلام از راه به کارگیری درست و به‌جای طعنه و متلک و نیش و کنایه و دیگر ترفندهای زبانی چون بذله‌گویی و مضمون کوک‌کنی کاری سخت نیست. اما آفریدن شخصیت‌ها و موقعیت‌های طنزآمیز کاری کارستان است که هم ذوق می‌خواهد هم تمرین. خوش طنزی مهشید امیرشاهی چنان است که می‌توانم با خیال راحت ادعا کنم که آن را از دو استاد طنز قزوین، عبید و دهخدا، به ارث برده است.»

نقد
نقدنویسی یکی دیگر از جنبه‌های ثابت فعالیت ادبی مهشید امیرشاهی است. وی در نگارش نقد بسیار صریح است و در این زمینه‌ پروای شهرت یا منزلت رسمی نویسنده‌ای را که اثرش موضوع نقد قرار گرفته، ندارد. معیارهای اصلی او در سنجیدن هر اثر در درجه‌ی اول تسلط بر زبان است که وی ماده‌ی اولیه‌ی کار ادبی می‌شمرد. این سخت‌گیری در مورد دیالوگ‌ها که بعد اجتماعی زبان را در اثر منعکس می‌سازد، وجهی تجربی و جامعه شناسانه می‌گیرد. پرداختن به انسجام ساختار اثر، چه داستانی و چه غیرداستانی، یکی دیگر از ابعاد نقدهای وی است. او کاربرد کلیشه‌های ادبی و دادن شعارهای سیاسی را نقطه‌ی مقابل آفرینش ادبی و راهی آسان و پیش ساخته برای نویسندگی و کسب شهرت می‌شمارد که باید با آن مقابله کرد. مهشید امیرشاهی جدیت در نقدنویسی را از عوامل اساسی پیشرفت ادبیات می‌شمرد و در مصاحبه‌ای با جواد مجابی (پس از انتشار سار بی بی خانم) گفته است:
«نداشتن منتقد خوب یکی از علل عمده‌ی ناشکوفایی است. علاوه بر اشکالاتی که در اینجا برای داستان نویسی وجود دارد… نبودن داوری‌های صحیح نیز مشکلی دیگر است. هنرمند با دلهره و تردید اثری به وجود می‌آورد، این اثر نقد نمی‌شود و اگر تصادفاً بشود از روی غرض و مرضی است. پس داوری در آخر کار با خود نویسنده است. اگر کتاب نویسنده فروش رفت و سر و صدایی کرد مغرور می‌شود و اگر با پاسخی شایسته روبرو نشد به کار ادامه نمی‌دهد و این هر دو به ضرر نویسنده تمام می‌شود. شک نیست که ناقد نکته دانی که راه جلو پای نویسنده بگذارد نداریم و همین مشکل اصلی در جا زدن نویسندگان ماست.»

  • نقد و بررسی
  • مرور آثار
  • نویسنده