رمان «در جستجوی زمان از دست رفته» بر پایه مفهومی فراطبیعی از زمان استوار است و پروست در این رمان کوشیده تا با نشان دادن سویه غیرواقعی زمان و معکوس کردن جریان آن از طریق یادآوری و بازیابی خاطرات در کنار ابداع سبکی جدید از استبداد زمان بگریزد. این سبک با پیچشهای خود ذهن خواننده را فرا میگیرد علاوه براین جنبه مهم دیگر این رمان کاربرد استعاره است. بطور کلی میتوان گفت که زمان خود یک استعاره وسیع است و این دگرگونیها به تغییرات اجتماعی و فردی هم اشاره دارد.
پروست نیز مانند برخی از نویسندگان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، غیرمستقیم و با پرهیز از رویارویی به وقایع مینگریست. نگرشی که بیشتر شاید مناسب استعاره است. او این استعاره را به کارگرفت تا چگونگی پیوند تجربهها را نیز بنمایاند. قابل ذکر است که پروست در جوانی با آثار جان راسکین منتقد هنری انگلیسی آشنا شد و آثارش را ترجمه کرد و از طریق او به ظرفیت استعاره پی برد. حالت ناتمام نوشته و چگونگی پایان رمان که به شکلی غیرقطعی رها شده، راه تخیل را برای خواننده باز میگذارد که شاید استعارهای از زندگی باشد.
ویژگی دیگر رمان به دیدگاههای پروست نسبت به هنر، ادبیات و بیان مربوط میشود؛ پروست خود را نویسندهای فاقد نیروی تخیل مینامد این در حالی است که در آثارش تخیل با روشن بینی پیوند خورده است به عبارت واضحتر سبک همان روشن بینی است. به عبارت سادهتر سبک؛ یافتن ابزاری است برای انتقال محتوا به مخاطب.
پروست ساختار دستوری غیرعادی را ابداع کرد و از طریق نقطه و ویرگول گذاریِ نامتعارف، نوشتهای با آهنگ ویژه خودش را به خواننده ارا ئه کرد و این شاید از مواردی است که به دلیل تفاوت ساختاریِ میان زبانها همیشه در ترجمه از کار در نمیآید. پروست در اوایل بهار اعلام میکند که نقطه پایان را بر نوشته خود گذاشته است؛ میگوید: امشب کلمه پایان را نوشتم حالا میتوانم بمیرم. آیا این نقطه بایان بر جملات به مفهوم مردن نیست؟! هر پاراگراف جهان کوچکی است که با دنیای کل رمان در ارتباط است و معمولاً با شرح امور شحصی آغاز میشود و سپس به اشیای بی جان میرسد. آنچه قابل ذکر است این است که در این رمان اشیا اهمیت ویژهای دارند به عنوان مثال در یکی از بخشها، چند صفحه به شرح نوشیدن چای و خوردن نوعی کلوچه اختصاص دارد. در این کنش ساده، صحنهای چنان جاندار و پرمعنا پدید میآید از جمله صحنههای مشهور ادبی جهان است.
در بخشی دیگر، نویسنده (راوی) بار دیگردر خاطرات گذشتهاش غرق میشود و با روشن بینی مضاعف خود تجربه تلخ بوسهای شتابان و در معرض دید را با سایههای درهای بسته زندگی مقایسه میکنند.
پروست پیشتر در مقالهای نوشته بود که استعاره میان یک تصویر و یکشی زمانی نیرومندتر میشود که تصویر برشی منطبق شود.
سبک بدیع مارسل پروست در رمان در جستجوی زمان از دست رفته چنان جذاب و شگفتی آفرین است که بربسیاری از نویسندگان بعد خودش تأثیر گذاشت. از جمله میتوان به ویرجینیا وولف اشاره کرد که در یادداشتهای روزانهاش مینویسد: نمیتوان اثر پروست را خواند و تحت تأثیر آن قرار نگرفت.
گاهی آینده با ما همان کاری را میکند که گذشته کرده است؛ مثلاً سوان با حالتی تسلیم و اندوه بار به ماههای تابستان میاندیشد که باید دور از اودت بگذراند.
درک مشترک ما تنها بر پدیدههای مشترک استوار است. این که موضوعی فرضی از هرگونه تحرک ذاتی مستثنا باشد تغییری در این وتقعیت ایجاد نمیکند.
از طرفی درک حوادث و کشف روال منطقی آنها به عهده خواننده است. خواننده باید در طول خواندن از میان اندیشههای گوناگون شخصیتها، ماهیت اصلی آنها و هم چنین روند اصلی داستان را کشف کند.
در داستانهای نوشته شده در قرن نوزدهم نویسنده هیچ شک و شبههای برای خواننده ایجاد نمیکند و با ورود هر شخصیت به داستان، بلا درنگ به معرفی او میپردازد؛ لباس، شغل، طبقه اجتماعی، رفتار و دیگر ویژگیهای او را به خوبی و به وضوح شرح میدهد. در رمان پروست اندیشههای شخصیتها بهترین معرف آنها هستند. این ذهنیت مطلق در آثارش سبب شده که بسیاری از قوانین داستانهای سنتی در هم بشکند. به عنوان مثال حوادث به صورت مسسل وار روایت نمیشوند، بلکه به شکلی پیچیده و حتا گاهی با هرج ومرج کامل بازگو میشوند تا خواننده این بخشهای مختلف وگاه وصلههای ناجور را به هم وصل کند.
در نوشتههای پروست، نویسنده غایب است و شخصیتها به زبان خود و از دیدگاه خود وایع را تفسیر میکنند. دو عنصر زمان حال و زمان گذشته در این رمان هفت جلدی نقش مهمی دارند. زمان حال بر سراسر داستن سایه افکنده است و این در حالی است که زمان گذشته گاهی پیدا میشود و گاهی پنهان است. میتوان به طور خلاصه گفت در چهارچوب زمانِ حال تمام وقایع گذشته منعکس میشوند.
ارسال دیدگاه