با یک قلب
و دو پلک دورپرواز
کنار سایهات مینشینی و
اندوه تکهتکهات میکند
(هوشنگ آزادیور)
هوشنگ آزادیوربگویی نگویی بر گردن همهی دانشجویان تئاتر پس از انقلاب دین دارد چون همهی آنان غیر مستقیم با خواندن تاریخ تئاتر اسکار براکت که ترجمهاش با دستهای توانای او صورت گرفته است، از این آموزگاری غیر مستقیم بهرهمند شدهاند.
مردی که در سال 74، هنگامی که پا به دانشکدهی سینما-تئاتر نهادم، به دلیل داشتن واحد تاریخ تئاتر جهان به ناچار باید کتاب ترجمهی سهجلدیاش را میخواندیم چون مدرس تاریخ تئاتر حوصلهی درس دادن نداشت و جلد اول کتاب براکت را بخشبندی کرده بود که دانشجویان خودشان بخوانند و هر کدام بخشی را سر کلاس کنفرانس بدهند. این سرآغاز آشنایی با مردی شد که رفته رفته متوجه شدیم که صدای خوبی دارد و برای مستندهایش نریشن گفته و در دانشکده هم درس بیان به دانشجویان بازیگری میدهد و از سر کنجکاوی به سمت پلاتوها میرفتیم که با سرک کشیدن از نزدیک چهره این مرد خوشصدا را ببینیم... این کنجکاوی به درازا کشید تا این که در سال 88 از طرف ایران تئاتر برای گرفتن گفتوگو به منزلش در شهرک غرب رفتم و دیگر این صدای نازنین به دلیل سکتهی قلبی خشدار شده بود و صاحب صدا دردها داشت و نمیتوانست حتی به راحتی حرف بزند اما همچنان به گرمی پذیرایم بود که این کُندی گفتار اذیتم نکند و واقعاً هم نه تنها اذیت نشدم بلکه از این که میدیدم او کارگردان تئاتر هست و شاعری است که نسبتهای دیگر و متفاوتی با شاعران وطنیام دارد، خوشحالتر شدم و حتی او کتاب شعرش را برایم امضا و هدیه کرد و اینها شد خاطراتی که همچنان میتواند یاد او را در من زنده نگه دارد.
هنگامی که در سیوششمین جشنوارهی بینالمللی تئاتر فجر خواستند برای هوشنگ آزادیورمراسم بزرگداشت برگزار کنند، احساس کردم که بوی مرگ میآید؛ چون در ایران ما سابق بر این بزرگداشت را میگذاشتند برای پس از مرگ بزرگان اما اکنون چند سالی است که کمی پیشرفته شدهایم و این بزرگداشتها را در زمان بیماری و نزدیک شدن به خداحافظی به دیار باقی برگزار میکنیم؛ به هر تقدیر او آنقدر بزرگوارانه زیسته و آنقدر آثار درخشان برایمان به یادگار نهاده که هیچگاه یادش از بین نخواهد رفت؛ همین ترجمههایش خود سالها میتواند بر تئاتر و سینمای ما تأثیر بگذارد و بقیه آثار مستند و داستانی و صدایش هم بماند!
اما در این گزارش سعی میکنم که بر شخصیت چند وجهی و سختکوشیهایش برای سرانجام گرفتن آثار درخشان و ماندگار اشارههایی بکنم و دقیقاً این آثار را باید خواند و دید وگرنه با این گزارش فهم و درکی از توانایی و ارزشمندیاش ممکن نخواهد شد.
مترجم
هوشنگ آزادیوراز سال ۶۱ در جوار مستندسازی به ترجمهی متون تئاتری و سینمایی پرداخت و ۱۰ جلد کتاب ترجمه کرد. به همین دلیل نیز بسیاری آزادیور را با ترجمههایش میشناسند؛ بهویژه ترجمهی 2 اثر بزرگ تاریخ تئاتر جهان (اسکار براکت) و تاریخ جامع سینما (دیوید ا. کوک). این دو اثر شامل سه جلد تاریخ تئاتر و دو جلد تاریخ سینما میشوند که تسلط بر اصطلاحات تئاتری و سینمایی در کنار آشنایی با تاریخ جهان و فلسفه و ادبیات و بسیاری نکات دیگر ترجمهشان را مشکل میکند و اگر به شیرینی و روانی این کتابها خوانده میشوند، نشان از اشراف مترجم بر زبان تخصصی و عمومی دارد و این گونه است که این دو کتاب در هنر معاصر ما همواره دو منبع بزرگ برای درک و دریافت تاریخ هنر (سینما و تئاتر) به شمار میآیند.
او تاکنون این کتابها را به فارسی ترجمه کرده است؛ بدیههسازی در تئاتر، ویولا اسپولین شب افسونشده، اسلاومیر مروژک، شب جنایتکاران، نوشته خوزه تریانا، کوروس، نیکوس کازانتزاکیس تاریخ تئاتر جهان، اسکار براکت، رومئو و ژولیت، ویلیام شکسپیر، گوسفندی که خیلی کوچک بود، راب لوییس و راهنمای آثار شکسپیر، جان گوردون از جملهی آنهاست.
آزادیورهمچنین تاریخ تئاتر براکت را از سال 75 برای چند بار در نشر مروارید تجدید چاپ کرده است. او در سال 95 همچنین کتاب تاریخ جامع سینمای جهان را توسط نشر چشمه و ترجمهی نمایشنامهی «شب جنایتکاران» را درانتشارات روزنه دوباره چاپ کرده و ترجمهی نمایشنامهی «دیوانه و راهبه» را برای بار نخست در انتشارات روزنه منتشر کرده است.
کارگردان تئاتر
او در دههی 50 از جانب تلویزیون مأمور همکاری با «کارگاه نمایش» شد و وظیفه داشت که از تئاترهای آنجا برای آرشیو تلویزیون تصویربرداری کند اما او متأثر از حال و هوای کارهای آربی آوانسیان بود که در زمان خودش یکی از تجربهگرایان و هنرمندان پیشرو تئاتری به شمار میآمد. بنابراین آزادیورمتأثر از این فضا چند سالی هم در تئاتر فعالیت کرد و دو نمایش را روی صحنه برد. دراین باره به من در سال 88 گفت: «من اصلاً مستندساز بودم و دورانی که در کارگاه نمایش کار میکردم، در واقع از صدا و سیما مأموریت داشتم تا در کارگاه نمایش، این آثار را ضبط کنم که خودم درگیر شدم و به عنوان دستیار آربی آوانسیان حدود 2 سال کار کردم.»
او افزود: «شب افسون شده، نوشتهی مروژک لهستانی را با سه شخصت کار کردم. این سه شخصیت در اتاق یک مسافرخانه، رویاهایشان را با یکدیگر تلاقی و ادغام میکنند. باید بگویم هنر اگر با رؤیا و تخیل آرمانهای نهفته انسانی سر و کار نداشته باشد، دیگر هنر نیست. باعث انتخاب این متن هم برای من، همین بود که بشناسم چه قدر رویاهای انسانها با هم همخوانی دارد یا ندارد و اساساً آیا رؤیا یک تخیل است یا یک واقعیت به خصوص با توجه به علاقهام به تئاتر این چالش را انتخاب کرده بودم.
این نمایش دو، سه اجرا بیشتر نداشت. الان هم دلایش را به خاطر نمیآورم، احتمال دارد مثلاً با یک اتفاق دیگر همزمان شده بود، مثل جشن هنر یا مناسبت دیگری و من آن را ادامه ندادم.
اصولاً کارگاه نمایش سالن بزرگ پذیرایی یک ساختمان در طبقه سوم بود که حداکثر تا 50 نفر گنجایش داشت و کارها در آن جا به صورت کارگاهی انجام میشد و بسیاری از تجربههای دیگری که در آن جا صورت میگرفت، میتوانست اجراهای کمی داشته باشد.
شب جنایتکاران از خوزه تریانا را ترجمه کرده بودم که اجرای بیشتری داشت. در این متن هم سه شخصیت ـ خواهر و برادر ـ توطئهای را علیه پدر و مادر ترتیب داده بودند که در واقع مثل یک نوع شورش اجتماعی برگزار شد.
در واقع سه خواهر و برادر داشتند نقشهی قتل والدین را یعنی کسانی که این جهان ابزورد (پوچانگار) را برای آنها تدارک دیده بودند، میکشیدند. گرچه لحنشان مثل جوانان و نوجوانان بود و ضمناً به خودشان به عنوان یک جنایتکار نگاه میکردند اما در واقع جنایت از دید والدین بوده نه از دید آنها، چون آنها، شورشی بودند و نه جنایتکار.
در این نمایش نقش دختر را پسر و نقش پسر را دختر بازی میکرد. به این دلیل که اولاً این قدرت دراماتیک متن را بالاتر میبرد و دیگر این که دختر و پسر بودن تفاوتی نداشت. سوم این که در بسیاری از لحظات بچهها نقشهای مختلفی را بازی میکردند و اولینبار در ایران چنین اتفاقی میافتاد و دیگر نقشها در هم ادغام نمیشدند.
این سه بازیگر تمام نقشها را بازی میکردند که بعد از آن در ایران شیوه بازی در بازی رواج پیدا کرد. ما در کارگاه نمایش به دنبال شیوههای بازیگری و جستوجوی بازیگری هم بودیم. میکوشیدیم بازیگران را از یک قالب فراتر ببریم و شخصیتها تبدیل به انسانهای مطلق شوند و نه لزوماً واحد با ویژگیهای روانی خاص و خواستههای اجتماعی خط داده شده و...»
طراحی این نمایش را هم آربی آوانسیان انجام داد. نمایش مورد توجه چند منتقد قرار گرفت.
فیلمساز
آزادیور دانشآموختهی مدرسه عالی سینما بود. سال ۴۷ به استخدام تلویزیون ملی ایران درآمد و از دانشکدهی صداوسیما مدرک کارشناسی در رشته کارگردانی دریافت کرد.
هوشنگ آزادیورکمتر در سینما فعالیت داشته و فقط در آثاری همچون «پستچی» داریوش مهرجویی در سال 1351 به عنوان «منشی صحنه» حضور داشته است.
او سال ۵۴ برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و از دانشگاه بیل مدرک کارشناسیارشد در رشتهی تهیه و تولید فیلم دریافت کرد. سال ۵۸ پس از انقلاب به ایران آمد و در صداوسیما به مستندسازی ادامه داد و در مستندسازی به فیلمهای مردمشناسانه و آموزشی گرایش داشت و عمده فیلمهای خود را در این زمینه ساخت. او فیلمهای داستانی بلور تار، مکان اخلاق و استراحتگاه و همینطور مستندهایی از جمله گل قالی، قالیشویان، آندره مالرو و تمدن ایران در موزه لوور، مهاجرین جنگ، جلیل ضیاءپور؛ نقاش مدرن، ضیافت خط و نقش و... را ساخت.
همین حضور آگاهانه را در سالهای طولانی حضورش در تلویزیون نیز میتوان دید، کارنامهی او در مستندسازی یک کارنامهی جستوجوگرانه و فرهیخته است؛ چه زمانی که مستند «خاویار مروارید سیاه» و «موزه تاریخ طبیعی» را میسازد، چه زمانی که به سراغ مستندهایی مثل «قالیشویان»، «عید قربان» و «عاشورا در روستای دوان» میرود و چه آن زمان که مستندهایی دربارهی مفاخر و چهرههای برجسته ایران مثل «جلیل ضیاءپور»، «دکتر محمد قریب»، «جبار باغچهبان» و... میسازد.
بیان
او استاد بیان بود و صدایی گرم، گیرا و جذاب داشت. او بیشتر برای آثار تلویزیونی خودش گفتار متنها را خوانده است. اما غیر از اینها، باید به مجموعه «گنج حکمت» که کار مشترکی با محمدعلی موحد است، اشاره کرد. این مجموعه گزیدهای است از شاهکارهای نثر کهن پارسی که با اجرای صداپیشگان نامدار از جمله آزادیورتولید شده است. گنج حکمت شامل آثار منثوری است که اگرچه ناشناخته نیستند اما آن طور که باید و شاید شنیده نشدهاند. دشواری فراهم آوردن خوانشی صحیح و شایسته از آثار کهن بر کسی پوشیده نیست. اجرای شایستهی این شاهکارهای نثر پارسی جز به همت صداپیشگان فرهیخته میسر نمیشد. این مجموعه شامل دوازده بخش مختلف است. یک بخش «در جستجوی آینه» نام دارد که گزیدهای است از مقالات شمس تبریزی. این بخش را با صدای «هوشنگ آزادیور» و آهنگسازی «مانی بیات» تولید شده است که یادگاری ناب و عارفانه است که هر شنوندهای را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
شاعر
هوشنگ آزادی ور، طبع آرام و روحی مؤثر داشت و شعرش را باید در میان گونههای شعر عارفانه قرار داد و با آن که متأثر از شعر عرفانی و کلاسیک ایران بود اما او توانسته بود نسبت به جریان شعر نوی ایران در کنار دیگر شاعرانی همچون بیژن الهی، محمدرضا اصلانی خودشان را به یک جریان پیشتاز تبدیل کنند که به تعبیر خودش آنان از احمد شاملو برگذشتند بی آنکه بخواهند کنارشان بگذارند. هوشنگ آزادیورخود را شاعر مستقلی میدانست؛ با اندیشه و کلامی مستقل.
او از برجستهترین شاعران «شعر دیگر» و از ویراستاران انتشارات فرانکلین بود. مجموعه شعرِ «مرگنامهها ـ و ـ پنج آواز برای ذوالجناح» را آزادیوربرای بار نخست در نشر رز و سال ۱۳۵۰ منتشر کرد که بعدها همین مجموعه را در سال دیماه 94 با افزودن دیگر شعر در انتشارات رشدیه منتشر شد.
این دفتر که «هر قلبی که میتپد، عاشق نیست شاید فقط پمپ خون باشد: پنج آواز برای ذوالجناح و شعرهای دیگر» نام دارد، شعرهای وی را در دورههای مختلف شامل میشود.
شعر دیگر شامل شاعرانی میشد که جز نحلههای متفاوت شعر نو به شمار میآیند و هدفشان ضمن ارجاع به زبان از سرچشمهها به دینال ایجاد اصالتهایی برآمده در جامعهی مدرن هستند.
پژوهشگر
آزادیوریک نویسنده است و پژوهشگر که مقالات متعددی را در زمینهی تواتر و سینما نوشته و منتشر کرده است ضمن آنکه در زمینه پژوهش نیز کاب بدیههسازی: شیوهی بیان هنری در ایران را درباره مبانی هنر سنتیایرانی و اسلامی توسطموسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان در ۱۳۷۹ منتشر کرده است.
جمعبندی
هوشنگ آزادیورمتولد 1321 تهران و روز نهم اردیبهشت 97 به دلیل بیماری ریوی و قلبی از میان ما رفت اما حضورش همچنان محسوس است؛ کافی است کتابهایش را مرور کنیم یا از سر دلتنگی شعرهایش را بخوانیم یا یکی از فیلمهایش را ببینیم و یا این که صدایش را در خوانش مقالات شمس تبریزی بشنویم. بنابراین احساس خوبی میدهد به ما که هنوز هم هست.
ارسال دیدگاه