صبح که با صدای جیکجیک گنجشکها بیدار شدم، بی اختیار یاد «لئوناردو» افتادم. انگار لئوناردو هم گوشهی حیاط نشسته بود و به زبان پرندگان خوابهای خود را تعریف میکرد. برخی استعارهها و تمثیلها آنقدر نیرومندند که هرگاه به نمونهی واقعی برمیخوری بیاختیار یاد آنها میافتی. لئوناردو آلیشان، نویسندهی ایرانی-ارمنی-آمریکایی، در مجموعه قصههایش به نام «سقوط آزاد» (Free Fall) به زبان انگلیسی داستانی دارد که در آن نویسندهای که در غربت زندگی میکند، یک روز صبح احساس میکند زبان گنجشکهایی را که هر روز صبح در حیاط خانه اجتماع میکنند، میفهمد. وقتی او به خانه میرود و میخواهد ماجرا را به زنش بگوید، زنش او را سرزنش میکند که «درست حرف بزن، چرا جیکجیک میکنی.» نویسنده در غربت با گنجشکها وارد مکالمه میشود و رئیس گنجشکها به او میگوید آنها هر روز صبح جمع میشوند و هرکس خوابی را که دیده است، برای دیگران تعریف میکند و او هم میتواند در این گردهماییها شرکت کند. نویسنده میپذیرد و خود را آماده میکند که رویاهایش را برای گنجشکها تعریف کند. حالا سرانجام مخاطبی یافته و از این بابت خوشحال است؛ استعارهای بدیع برای وضعیت نویسنده در غربت، که مانند هر نویسندهای زبان وسیلهی ارتباط و بیان اوست و بنابراین خود را در شرایط نابودی و انحطاط زبان مادری، هر روز بیش از پیش بی مخاطب مییابد. لئوناردو آلیشان از آن نویسندگانی است که آثارش کم شمار، اما بسیار میهمانند. از آن نویسندگانی که دشوار در طبقهبندیها میگنجد و با وجود اینکه دست کم از سه زبان و فرهنگ تغذیه کرده است، انگار به هیچ یک از آنها تعلق ندارد. به زبان انگلیسی مینویسد، اما دغدغهها و موتیفهایش آنقدر شرقی و آنقدر شخصی است که کسی او را جزو شاعران آمریکایی نمیداند. دربارهی گذشتهی ایرانی- ارمنی خود و خانوادهاش مینویسد، اما فارسی زبانها تقریباً او را نمیشناسند و ارمنیها با اکراه او را در میان نویسندگان ارمنی جای میدهند. تعلق او به چند زبان و فرهنگ، به جای اینکه باعث شود در چند جامعه شناخته شود، باعث شده در هیچ جامعهای او را دست کم جزو فرهنگ رسمی خود نشناسند.
نوشتههای آلیشان تجسم وضعیت پراکندگی و غربتاند. مانند این شعر:
وقتی پدر سر حال بود
در باغ بزرگ مادربزرگ در اصفهان
با من و برادر کوچکم
قایمباشک بازی میکردیم
ساکو بهتر از همه قایم میشد
پدر بدتر از همه و من
اصلا دوست نداشتم قایم شوم
اما با هم بودیم و خوش میگذشت
سالها گذشتند و ما به بازیمان ادامه دادیم
یکیمان در انگلستان قایم شد، یکیمان در آمریکا
و پدر در ایران ماند و به شمردن ادامه داد
بعد باز یکدیگر را یافتیم
و باز بازی کردیم
اما حالامشکلی وجود داشت
هرکس قایم میشد دیگر نمیشد پیدایش کرد
آه، ارواح عزیزم
این برادر شماست، این فرزندتان است
که دیگر از شمردن خسته شده است
آماده باشید یا نه، دارم میآیم.
آلیشان در سال ۱۹۵۱ در تهران به دنیا آمد. در ۲۲سالگی بعد از اینکه از دانشگاه ملی فارغالتحصیل شد به آمریکا رفت و در دانشگاه تگزاس درس خواند. سالها در دانشگاه «سالت لیک سیتی» در ایالت «یوتا» ادبیات تطبیقی و فارسی درس میداد و دربارهی شاملو، فروغ و دیگر شاعران معاصر ایران برای دانشجویانش سخنرانی میکرد. نسلکشی ارامنه به شیوهی خودش از دغدغههایش بود و پژوهشهای مفصلی دربارهی «ساسونتسی داویت»، قهرمان حماسی ارامنه دارد. او در نوشتههایش چند جا از سوختن خود در میان شعلههای آتش سخن گفته است و غریب اینکه به همین سان نیز از دنیا رفت. آپارتمان کوچکش در سال ۲۰۰۵ طعمهی حریق شد و این شاعر و نویسندهی استثنایی در میان شعلههای آتش جان داد. آلیشان در زمان حیاتش دو دفتر شعر منتشر کرد: «رقص پابرهنه روی خرده شیشهها» (۱۹۹۱)، و «از میان شبنم» (۲۰۰۰). این آخری مجموعهای است از شعرهای کوتاه هایکومانند که بیشترشان از نظر بدعت تصویرها، قوت عاطفی و حس تراژیکشان بینظیرند. بعد از مرگش، دفتر شعر دیگر او به نام «سایهی مرد مرده» (۲۰۱۱) و مجموعه قصههایش به نام «سقوط آزاد» (۲۰۱۱) به چاپ رسید. این مجموعه قصه با پی گیری دوست نزدیکش «گورگن آرزومانیان» برای چاپ آماده شد. هم او این قصهها را به زبان ارمنی برگردانده و قرار است در سال جاری منتشر کند. ترجمهی این قصهها به فارسی میتواند خوانندهی فارسی را با یکی از نادرترین نویسندگان چندفرهنگی معاصر آشنا کند. امید آنکه این اتفاق بیفتد.
ارسال دیدگاه