«عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشک» نوشتهی حسین مرتضاییان آبکنار رمانی است که نخستینبار در سال ۱۳۸۵ توسط نشر نی در ۸۵ صفحه منتشر شد. این رمان پس از آنکه مهمترین جوایز ادبی در سال ۱۳۸۶ را از آن خود کرد و در مدت کوتاهی در مقایسه با رمانهای دیگر خوانندگان زیادی هم به دست آورد، ناگهان چاپ سومش که آماده پخش بود، توقیف شد و وزارت ارشاد مجوزش را لغو کرد.
بهتازگی این رمان زیر عنوان «عقرب» (Le Scorpion) توسط لوسی مارتین ترجمه شده و انتشارات لوُور (L’oeuvre) آن را در فرانسه منتشر کرده است.
رویدادهایی که در رمان «عقرب» از دریچه چشم سرباز وظیفهای به نام «مرتضی هدایتی» روایت میشود، به هزیمت ارتش ایران در سال ۱۳۶۷ و به عملیات نظامی در فاو و جزیرهی مجنون و بمباران شیمایی مواضع و سنگرهای نظامیان ایران در سومار، دهلران، کرخه، چنانه، فکه و بستان توسط نیروهای نظامی عراق اشاره دارد.
این نبرد که یکی از نبردهای خونین جنگ هشت ساله بهشمار میآید، شکست نیروهای نظامی ایران در جبهههای جنوبی کشور را در پی داشت و سرانجام زمینهساز پذیرش قطعنامه آتشبس شد.
حسین مرتضاییان آبکنار که در آن سالها بهعنوان سرباز وظیفه از نزدیک این رویدادها را تجربه کرده است، در دیباچهی کتاب به سندیت تاریخی رمانش اشاره میکند و مینویسد: «تمام صحنههای این رمان واقعی است.»
یک عکس فوری و اغراقآمیز از هزیمت ارتش
جنگ ایران و عراق را در اغلب مواقع با جنگ جهانی اول مقایسه میکنند. بیشتر آثار تبلیغی با سویههای حماسی که زیر عنوان «ادبیات دفاع مقدس» انتشار یافته و تک و توک رمانهای ضد جنگ مانند «زمستان 62» نوشتهی اسماعیل فصیح و «دل دلدادگی» نوشتهی شهریار مندنیپور، در واقع رمانهایی واقعگرا هستند از نوع رمان مشهور «در جبههی غرب خبری نیست» از اریش ماریا رمارک که از آن بهعنوان یکی از مهمترین رمانهای واقعگرا و ضد جنگ در جهان یاد میکنند.
«عقرب» در این میان اما نه از شکوه تراژیک «دل دلدادگی» نشانی دارد و نه از تلاش حماسی قهرمانان «زمستان 62». «عقرب» راه سومی را برمیگزیند که سوزان سونتاگ، نظریهپرداز و منتقد برجستهی آمریکایی در جستار «هنر و ضد هنر» آن را «ادبیات کمپ» (Camp) مینامد.
«عقرب» از هر نظر در تعریفی که سوزان سونتاگ از «ادبیات کمپ» بهدست میدهد، جای میگیرد: بیش از هر چیز در این کتاب، فرم بر محتوای داستان غلبه دارد؛ پارهای از صحنههایی که نویسنده وصف میکند، مانند فصل یازدهم که یکسر بر اساس گفتوگوی میان دو سرباز و با تأکید بر بازآفرینی لهجههای آنها شکل میگیرد، با هنر «کیچ» پهلو میزند؛ بسیاری از وصفهایی که نویسنده از موقعیت آدمهای داستان و حال و روز آنها ارائه میکند، اغراقآمیز است و همچنین با وجود آنکه موضوع رمان جنگ و مصیبت انسانها و ویرانی شهرهاست، اما از جدیت رمانهای تراژدی و حماسی در این اثر هیچ نشانی نیست.
در همان حال «عقرب» از طنز و مطایبهو نیش و کنایههایی که در آثار نویسندگان نومید مانند بهرام صادقی سراغ داریم هم چندان بهرهای نبرده است. در یک کلام «عقرب» مانند بسیاری از داستانهای کمیک استریپ نوعی «پارودی» است که واقعیت جنگ و نابودی انسانها را مثل یک عکس فوری، اما بهشکل کاملاً اغراقآمیز نشان میدهد.
یک نمایش دردناک بر روی صحنهای خونین
در «عقرب» بیش از آنکه نویسنده به پیشزمینه خانوادگی و اجتماعی شخصیتها توجه داشته باشد، به کنشهای اغراقآمیز و گاه حتی مسخره آنها در یک موقعیت دشوار مانند عقبنشینی از میدان نبرد در اثر حملهی شیمایی میپردازد.
در «عقرب» صحنه از مفهوم و فیگور از انسان مهمتر است. شخصیت انسانها و پیشینهشان مهم نیست، بلکه حرکت آنها روی یک صحنه خونین است که اهمیت دارد. همه چیز به یک بازی یا به یک نمایش دردناک از نابودی شباهت دارد. مثل این است که نویسنده میخواهد به ما بگوید حتی جنگ و نابودی هم نوعی شوخی رندانه زندگی با ماست.
در «عقرب» شیوهی نگارش بر محتوا، و شوخی و صحنهآرایی و بازی بر تراژدی غلبه میکند و به این ترتیب آبکنار نه تنها یک رمان ضد جنگ مینویسد، بلکه با نوآوری در فرم داستان در قالب رمانی که بیشتر به یک کمیک استریپ شباهت دارد، همهی تلاش نویسندگان دیگر در تراژیک و حماسی جلوه دادن جنگ را به بازی میگیرد. بیجهت نیست که پس از نقدهایی که در مطبوعات بر این رمان نوشته شد، چاپ سوم آن را ممنوع اعلام کردند.
تولد دوبارهی «عقرب» اینبار در فرانسه
«عقرب» نخستین رمان توقیفشدهای نیست که در طی دو سال گذشته در اروپا یا در آمریکای شمالی تجدید چاپ میشود یا برای نخستینبار به زبان دیگری انتشار مییابد.
«زوال کلنل» نوشته محمود دولتآبادی و «تهران، خیابان انقلاب» نوشتهی امیر حسن چهلتن و همچنین «مرگ دیگر کارولا» نوشتهی محمود فلکی نخستینبار در آلمان منتشر شدند. «سانسور یک داستان عاشقانهی ایرانی» از شهریار مندنیپور در آمریکا منتشر شد و به چندین چاپ رسید و بازتاب گستردهای در مطبوعات فرهنگی جهان پیدا کرد.
اکنون نوبت «عقرب» است که به زبان فرانسه تولدی دیگر بیابد. آیا ادبیات داستانی ایران به همان راهی وارد میشود که سینمای جشنوارهای در بیست سال گذشته طی کرد؟ آیا سختگیری در دادن مجوز به کتابها و لغو مجوزها به هر بهانهای زمینهساز جهانی شدن ادبیات ایران میشود یا اینکه اینگونه تلاشها در حد تلاشهای فردی باقی میماند.
ارسال دیدگاه