فیلتر مقالات

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مقالات

کلمات چگونه راهشان را به دیکشنری باز می‌کنند

کلمات چگونه راهشان را به دیکشنری باز می‌کنند

نویسنده : فرزین سوری

اگر از زبان برای ارتباط با دیگر انسان‌ها استفاده می‌کنید(که اگر چنین نیست پیشنهاد می‌کنم امتحانش کنید) احتمالاً متوجه شده‌اید که در برخورد روزمره به انواعی از یک زبان واحد برمی‌خوریم. مثلاً سر میز صبحانه زبانی که ازش استفاده می‌کنیم صمیمانه و درعین حال مؤدبانه است. در صورتی که هنگام تماشای فوتبال با همان آدم‌هایی که سر میز صبحانه بودند، از زبانی خصمانه و بی‌ادبانه استفاده می‌کنیم. احساسمان به آن آدم‌ها عوض نشده. منتها شرایط فرق کرده. مشخصاً این زبان دومی را نمی‌شود توی اداره و دانشگاه و مدرسه به کار برد.
این‌ها را در فارسی تحت عنوان لحن می‌شناسیم. لحن یعنی اسلوب سخن‌گفتن. از سویی واژه‌ی لهجه نیز برایش به کار می‌رود. صریح‌اللهجه کسیست که با صراحت سخن می‌گوید. یا مثلاً من با ولنگاری تمام در ابتدای این متن از کلمه‌ی زبان برایش استفاده کردم و گفتم می‌شود این انواع زبان را تشخیص داد. زبان کوچه‌بازاری. زبان یا لحن خودمانی. زبان یا لحن مکش‌مرگ‌من و سانتی‌مانتال و از این دست و بیش از این. هر یک از این لحن‌ها متضمن سری کلماتی هستند که معمولاً یا مختص همان لحن هستند و در دیگر لحن‌ها غایبند یا اختصاصی نیستند ولی در هر لحنی معنی متفاوتی دارند.
همه‌ی ما به زبان فارسی تکلم می‌کنیم. همگی این زبان را در مدرسه و خیابان و کانون گرم خانواده و این قبیل جاها فرامی‌گیریم. فرامی‌گیریم که هر کلمه در کل چه معنی‌ای دارد و سپس در هر لحن معنی‌اش چیست. سپس احتمالاً با آزمون و خطا یاد می‌گیریم که کدام کلمات مناسب کدام دیالوگ‌ها هستند. می‌شود با یک نفر از جنس مخالف از این سری کلمات استفاده کرد؟ یا کسانی که موقعیت اجتماعی بالاتری دارند؟ کسانی که صمیمیتی با ما دارند؟ پس ما نه تنها زبان فارسی را یاد می‌گیریم که با تمرین و تجربه روش درست استفاده از کلمات را در همه‌ی لحن‌ها آموزش می‌بینیم. اگر بلد باشیم با قصاب مثل قصاب و با رئيس جمهور مثل رئیس جمهور صحبت کنیم یعنی هوش اجتماعی بالایی داریم و تسلط و شعور استفاده از زبان را داریم. حالا اگر خیلی عن‌بازی در بیاوریم و مثلاً با قصاب مدل رئیس‌جمهور صحبت کنیم، احتمال اغتشاش در دریافت پیام بالا می‌رود. به این بخش‌های زبان که شاید در آن بخش شیک و مجلسی زبان ثبت نشده باشد و به رسمیت شناخته نشود، به قول ویراست سوم دیکشنری وبستر(۱۹۶۹) بخش غیر استاندارد زبان می‌گویند.
ولی سوالی که پیش می‌آید این است که چه کسی این بخش‌های غیر رسمی/غیر استاندارد زبان را قرار است به ما آموزش بدهد؟ این کلمه‌هایی که مثلاً اکبرآقا قصاب سر کوچه موقع عصبانیت فریاد می‌زند را آیا دهخدا جایی ثبت کرده؟ یا گفت‌وگوهای تلفنی پرویز(معروف به پلویز) و پونه را؟ کامبیز دی‌وی‌دی این اصطلاحات جدیدش را کسی در کانون فلان و بیسار زبان فارسی ثبت می‌کند؟ اگر به فرض کامبیز دی‌وی‌دی و همکارانش هر کدام ده نفر مشتری در روز داشته باشند و این ده نفر هم ده نفر رفیق داشته باشند که مشتاقانه اصطلاحات تازه‌ی کامبیز دی‌وی‌دی را با ایشان رد و بدل کنند(به گاه شریک‌شدن محصولات کامبیز) بیشتر از یک هفته طول نمی‌کشد که کامبیز دی‌وی‌دی لااقل یک اصطلاح جدید را وارد زبان فارسی کند. حالا باید از خودمان بپرسیم که چطور این اصطلاحات در زبان ما ثبت می‌شوند.
ولی پیش از آن:

انگلیسی را تقریباً همه‌ی مردم دنیا استفاده می‌کنند. این که چطور این اتفاق افتاده مهم نیست. مهم این است که سادگی زبان انگلیسی باعث می‌شود این زبان بر زبان‌هایی همچون فرانسوی، آلمانی، عربی، چینی، ژاپنی و اسپانیایی ترجیح داده شود. در ضمن چون ورود کلمات به این زبان خیلی هم سخت نیست و این حقیقت که این زبان کوتاه و صریح است و تشریح مفاهیم انتزاعی در آن به سادگی رخ می‌دهد و کلمات در آن بار علمی و عینی دارند، باعث می‌شود آدم‌های سراسر دنیا برای انتقال پیامشان از آن استفاده کنند. چون زبان که ارزشی جز انتقال پیام ندارد. بقیه‌اش زیبایی عارضی است که ممکن است برای شما و من مهم باشد و برای دیگری مهم نباشد.
این زبانی که همه‌ی مردم دنیا ازش استفاده می‌کنند و روزانه در حال تغییر است چطور تغییرات را به آغوش می‌کشد؟ چه کسی مسئول پذیرش یک کلمه‌ی تازه مثل D’oh! در این زبان است؟
برای روشن‌تر شدن قضیه مایلم یک داستان کوتاه برایتان تعریف کنم از تغییری که در زندگی خود من در طی یک ماه گذشته رخ داد وقتی برای اولین بار اصطلاح Begging the Question را در اینترنت سرچ کردم. طبق تجربه متوجه شده بودم که این اصطلاح یعنی نتیجه‌گیری بی‌خود و نامربوط گرفتن از گزاره‌ای که متعاقباً هیچ ربطی به نتیجه‌گیریه ندارد(نوعی مغالطه). مثلاً: شکلات برای سلامتی خوب است چون کاکائو روی درخت سبز می‌شود. اگر شما از این که کاکائو دانه‌ای طبیعی است نتیجه بگیرید که شکلات برای سلامتی خوب است شما beg the question کرده‌اید. یعنی من شنونده در نتیجه‌گیری شما همراهتان نیستم. این اصطلاح مربوط به زبان انگلیسی نیست و در واقع مسئله‌ای در علم منطق است که از دوران روم باستان با ماست و آن موقع به صورت petitio principii نوشته می‌شده و براثر اشتباه ترجمه به جای این که به صورت Assuming the initial point ترجمه شود به صورت کذایی ترجمه می‌شود.
همان موقع به فهم خودم از این اصطلاح شک کرده بودم چون متوجه شدم هرگز نشنیده‌ام که جز یکی دو نفر، از این اصطلاح به درستی استفاده کنند و تقریباً ۹۹٪ آدم‌ها از این اصطلاح به صورت «این سؤال را پیش می‌آورد که…» استفاده می‌کنند. تا این که همین چند وقت پیش متوجه شدم اگر توی اینترنت این اصطلاح را سرچ کنید جوابش این می‌شود که همان طرح سؤال کردن! به گزارش سایت گرامرگرل طی بررسی ۱۰۰۰ داده‌ی گوگل، هیچ یک از موارد استفاده از این اصطلاح(مشخصاً بجز ویکی‌پدیا و دیکشنری‌ها) معنی مغالطه نمی‌دهد و همگی به صورت مطرح کردن سؤال ازش استفاده کرده‌اند. بدین ترتیب اصرار آمریکا‌یی‌ها در استفاده‌ی غلط از این اصطلاح باعث می‌شود که معنی‌اش برای همیشه عوض شود و ما یک آپشن زبانی را از دست بدهیم. به عبارتی در روندی کاملاً دموکراتیک اسلوب صحیح استفاده از این اصطلاح از اعتبار ساقط شده و اسلوب غلطش مصرانه باقی می‌ماند. ولی در ضمن این تغییر در معنی فقط در میان مردم صورت نگرفته و از چشم دیکشنری‌ها هم دور نمانده و ثبت می‌شود.
همانطور که مثلاً واژه‌ی کذایی یعنی وصف شده در بالا ولی الان خیلی از آدم‌هایی که ازش استفاده می‌کنند فکر می‌کنند کذایی یعنی ملعون یا بد که احتمالاً به شکل ظاهری و تلفظی این واژه ربط داشته باشد. ممکن است بیست سال دیگر این معنی دوم هم در دیکشنری ثبت شود. احتمال قوی‌تر البته این است که این واژه براثر بی‌استفاده ماندن از زبان ما حذف شود.
ولی کلمات چطور وارد دیکشنری می‌شوند؟ به گزارش میریام وبستر آنلاین، ویراستارهای یک سازمان دایره‌ی لغات مثل آکسفورد یا وبستر یا کمبریج، روزانه چندین و چند ساعت را صرف مطالعه‌ی مجلات کاغذی و آنلاین می‌کنند و چنان‌چه استفاده از یک کلمه به حد نصاب برسد و در ضمن به مدت کافی از آن استفاده شود، ویراستارها نتیجه می‌گیرند که این کلمه در زبان انگلیسی معنی دارد و یحتمل آدم‌ها برای انتقال پیام از این واژه استفاده می‌کنند. سپس ایشان این کلمه را به صورت توصیفی/کاربردی وارد دیکشنری می‌کنند. در واقع بیشتر دیکشنری‌های مدرن سعی می‌کنند به جای این که به معنی حقیقی و زبان‌شناختی یک کلمه بپردازند، به کاربرد آن‌ها در انتقال پیام توجه کنند و به قولی آن کلمه را وصف کنند.
پس اگر مثلاً دوست دارید کلمه‌ای وارد زبان انگلیسی شود کافی است به قدر کافی آن را در مجلات مختلف مورد استفاده قرار دهید. البته بجز دیکشنری‌ها کتاب‌های دیگری هم هستند که تغییرات در زبان را ثبت می‌کنند. از جمله‌ کتاب‌های استایل نگارشی و گرامری. کتاب‌هایی که معمولاً در قبول تغییر محافظه‌کارتر هستند. مثلاً سعی می‌کنند به جای قبول کردن کاربرد غلط مصطلحی یک واژه، کاربرد صحیحش را ثبت کنند و کاری ندارند که در حال حاضر این واژه به چه ترتیبی استفاده می‌شود. شاید با اطلاع‌رسانی بشود کاربرد پیشین را در بین متکلمین زبان جاانداخت؟ ولی وقتی فشار متکلمین زبان به حد کافی برسد و کسی از یک اصطلاح یا واژه در معنی اولیه‌اش استفاده نکند دیگر بحث درست و غلط کردن کمی خنده‌دار است.
ولی کار کسی که سازمان دیکشنری دارد این نیست که کلمات را قضاوت کند یا به شما بگوید چطور باید از آن استفاده کنید. در واقع مسیر برعکس است. حقیقتاً این دهخدا نیست که به شما می‌گوید که این کلمه معنی‌اش چیست. بلکه زبان و متکلمینش به دیکشنری می‌گویند که چطور در هر برهه‌ی زمانی معانی باید ثبت بشوند. به خصوص وقتی یک دیکشنری شهری آنلاین را در نظر بگیریم این موضوع برایمان واضح‌تر می‌شود. کسی که دیکشنری می‌نویسد مجبور است همه‌ی کلمات را با همان معنی‌ای که برای متکلمش دارد ثبت کند. حتا اگر این معنی را در جایگاه سوم قرار دهد. در ضمن نمی‌تواند در مورد یک کلمه قضاوت اخلاقی بکند. برای همین هم موظف است همه‌ی فحش‌ها و توهین‌های نژادی و جنسیتی را هم ثبت کند.
احتمالاً در زبان فارسی هم همین روند درحال شکل‌گیری است. کانون فلان و بیسار زبان فارسی و فرهنگستان هم همانقدر در واژه‌سازی نقش دارند که سروش رضایی و سوری‌لند و مثلاً اکبرآقا قصاب بی‌اعصاب سرکوچه. منتها این که اقبال ماندگاری یک کلمه در زبان با کدام کلمات باشد به این است که چقدر به مذاق ما خوش بیاید و چند نفر نویسنده ازش استفاده کنند و چند بار یک واژه به چشم‌مان بیاید. امکان دارد یک کلمه‌ی قدیمی که به نظر می‌رسید برای همیشه از زبان خارج شده یک بار دیگر به چرخش بیفتد و این بار مثلاً معنی متفاوتی داشته باشد. یا کلمه‌ای که همین حالا داریم ازش استفاده می‌کنیم یکهو معنی‌اش یک‌سر عوض شود.
سرعت استفاده و تغییر معنی کلمات به ترتیب چشم‌گیری عوض شده‌است. نه فقط از این جهت که کلمات تازه‌ای وارد زبان شده باشند. ممکن است ابوریحان بیرونی و ما از یک سری کلمات استفاده کنیم ولی معنی کلمات برایمان متفاوت باشد. کلماتی که در گذشته معنی مثبتی داشته‌اند می‌توانند براثر اشتباهات کوچک در هنگام ثبت حالا معنی منفی‌ای پیدا کنند یا اشتباهات کوچک و به ظاهر کنترل شده مثل اشتباه در حد اعراب یک حرف باعث می‌شود کلماتی کاملاً بی‌معنی حائز معنی شوند. یک زمانی همه‌ی این تغییرات را می‌شد در بین آدم‌هایی که سواد داشتند ردیابی کرد و نبض تغییرات به دست کاتبان و نویسندگان و دیوان‌سالاران بود. از این رو سرعت رخداد جهش در زبان رسمی خیلی هم نوسان نداشت. اگر صد نفر توی یک زبان دستورزی کنند خیلی هم چیزی عوض نمی‌شود یا آن‌چه عوض می‌شود ثبت نمی‌شود. اگر هم ثبت نشود ماندن و نماندنش شانسی می‌شود. ولی دنیای مدرن و اینترفیس‌های شخصی ما این قاعده را به ترتیبی رادیکال به هم می‌ریزند.
به گزارش سازمان انتشارات آمریکا، جوان‌های ۱۸ تا ۳۴ ساله بیشترین برخورد را با زبان نوشتاری دارند و اخبارشان را به صورت نوشتاری دریافت می‌کنند. در مقابل نسل قبلی بیشتر اخبارشان را به صورت تلویزیونی دریافت می‌کنند. امروز دیگر همه‌ی آدم‌ها با زبان نوشتار به صورت روزانه درگیرند. یک زمانی اگر کسی می‌خواست یک چیزی را بنویسد بساطی به پا می‌کرد که خدا می‌داند. خود نویسنده‌ی این سطور مثل روز به یاد دارد که یک زمانی اولین نامه‌ی عاشقانه‌اش را روی کاغذ نوشته! و پست کرده!
ولی امروز دیگر آدم‌ها درگیر مناسکی برای نوشتن نیستند. همه هر روز و به دفعات می‌نویسند و می‌خوانند. چه فینگلیش چه فارسی چه انگلیسی. همه‌ی ما هر روز پیام می‌دهیم و بعضی از ما روزانه بیش از ده سایت خبری را بالا و پایین می‌کنیم. چنین برخورد همه‌جانبه و رگباری‌ای با زبان تا پیش از این ناشنیده بوده‌است. بروید بگردید در گذشته‌ی بشر ببینید تا پیش از این کی اینقدر همه‌ی افراد یک جامعه با زبان در رابطه‌ بوده‌اند. اگر در گذشته یک هدایت و یک چوبک و یک گلشیری مثلاً به زبان چیزی اضافه می‌کردند(که استخوان‌های فروزانفرها تو قبر ویبره می‌رفت)، حالا همه‌ی ما داریم ردپایمان را در زبان به جا می‌گذاریم. از کجا معلوم امروز صبح که شما از خواب بیدار شدید مثلاً یک کلمه‌ی جدید وارد زبانتان نکنید؟ منتها به یاد داشته باشید که ثبت شدن یک کلمه در زبان یا جا افتادن یک اصطلاح روندی کاملاً دموکراتیک است و شاید از معدود جاهایی که قاعده‌ی بازار آزاد عرضه و تقاضا جواب می‌دهد همین زبان است که بسامد استفاده‌ی ما از آن شگفت‌انگیز است.

  • زبان‌ شناسی
  • جامعه‌ شناسی