در ابتدا لازم میدانم توضیح کوتاهی راجع به طرح داستان ارائه نمایم.
پِیرنگ یا طرح یا پلات (Plot) در اصطلاح ادبیات داستانی و ادبیات نمایشی، به توالی منظم اعمال و حوادث داستان که مبتنی بر رابطه علت و معلولی است، اطلاق میشود. در یک اثر داستانی ممکن است علاوه بر پیرنگ اصلی، یک یا چند پیرنگ فرعی نیز وجود داشتهباشد.
به باور من طرح به معنی اصل درونمایه یک داستان است. هر نویسنده باید بتواند طرح یا منظور خود را از نوشتن داستان بداند و بتواند بصورت خام و بدون پیرنگ بیان کند. از ویژگیهای یک طرح خوب جذابیت، تکراری نبودن و نگاه خاص نویسنده به آن طرح است. یعنی ممکن است از یک طرح هزاران داستان نوشته شده باشد ولی وقتی طرح مورد نظر از زاویه دید نویسندهای جدید تقریر میشود، تبدیل به داستانی جدید به همراه جذابیتها و ویژگیهای خاص آن اثر میگردد.
همچنین طرح میبایست دربرگیرندهی زاویهدید، روابط علت و معلولی زمان و مکان مشخص وابسته به منطق داستان باشد. شناسایی شخصیتهای داستان در یک طرح ویژگی عمده آن است. همچنین نوع گرایشات، باورها و حتی تکیه خلق و خوی شخصیتها و جنس روابط آنها با یکدیگر میتواند از ارزشهای یک طرح خوب داستانی باشد.
سابقهی استفاده از پیرنگ به رسالهی فن شعر ارسطو باز میگردد. ارسطو در فن شعر وقتی عناصر تراژدی را برمیشمارد از باب هفت به بعد به تشریح دقیق پیرنگ میپردازد. او برای طرح داستان یا همان پیرنگ اصطلاح Mythos را برگزید، و در باب شش، پیرنگ را توالی یا ترتیب رخدادها تعریف میکند. از نظر ارسطو پیرنگ که خود همراه با پنج عنصر دیگر سازنده تراژدی میباشند، از سه بخش تشکیل شده است. آغاز، میانه و پایان. ارسطو در فصل هفت به هنگام شروع تعریف پیرنگ آن را نخستین و مهمترین عنصر تراژدی معرفی میکند. لازمهی تراژدی از نظر ارسطو یکپارچگی و کامل بودن است. منظور نیز آن است که باید آغاز وسط و پایان داشته باشد.
بگذارید کمی سادهتر سخن بگویم. وقتی قرار است داستانی نقل شود، این داستان باید از سلسله حوادثی تشکیل شده باشد. درست مانند دانههای تسبیح در رشته تسبیح. یعنی حوادث یا رخدادهایی که داستان را شکل میدهند به مانند دانههای تسبیح هستند. اما دانههای تسبیح به خودی خود تسبیح نمیسازند، باید رشته یا نخی آنها را به هم متصل کند. این رشته چیست؟ رشتهی مزبور رابطهی علت و معلولی است. یعنی هر رخدادی باید معلول رخداد دیگری باشد و از آن ناشی شده باشد. بدین گونه بین این عناصر که همان دانههای تسبیح باشند پیوند برقرار میشود و پیرنگ داستان شکل میگیرد.
فورستر نویسندهی بریتانیایی در اثر خود موسوم به «اصول رمان» داستان را روایت رخدادهایی میداند که توالی زمانی دارند. با نگاه به همین تعریف پیرنگ داستان را هم روایت حوادث میداند که در آن علیت (رابطه علت و معلولی) مورد تاکید و اهمیت است.
بگذارید مثال فورستر را از کتاب Literary Terms تألیف Cuddon اینجا بازنویسی کنم. وقتی میگوییم پادشاه مرد، و بعد ملکه مرد دو حادثه را که از توالی زمانی پیروی میکند بیان کردهایم اما برای آن که پیرنگ داستان را شکل بدهیم باید بین این دو حادثه رابطه علت و معلولی ایجاد کنیم. پادشاه مرد و ملکه نیز از فراق او دق کرد. حال میتوان پرسید ملکه چرا دق کرد؟ از فراق پادشاه. توالی زمانی هم در این پیرنگ رعایت شده است. یا بهتر است بگوییم منطق زمانی.
همانجا میخوانیم: «ملکه مرد و کسی نمیدانست چرا؛ تا آنکه بعدها مشخص شد از فراق شاه ملکه دق کرده بود.» در این پیرنگ، راز و رمزی نهفته است که به ما کمک میکند تا داستان را بسط بدهیم. با چنین پیرنگی میتوان در داستان تعلیق نیز ایجاد کرد و خواننده را تا پایان داستان مشتاق نگاه داشت.
یکی از مهمترین ویژگیهای طرح وجود شروع مشخص داستان است. یعنی نویسنده میبایست بصورت مشخص زمان و مکان شروع داستان خود را بداند و در طرح خود بازنویسی کند.
لازم به ذکر است گاهی سوژهی اولیه و یا خلاصهنویسی با طرح اشتباه گرفته میشود. مطابق تجربه و مطالعات من سوژه اولیه بسیار لخت و خام و بدون هیچ رابطه علت و معلولی و یا زمان و مکان میباشد. به عبارتی سوژه اولیه یا همان جرقه ذهنی چیزی نیست جز یک ایده. بطور مثال نوشتن از مردی که در جنگ به واسطه از خود گذشتگی میمیرد. این یک فکر اولیه یا جرقه ذهنی است. وظیفه نویسنده آن است که این سوژه را در ذهن خود بپروراند. با شخصیت اصلی و فرعی داستان زندگی کند و در زمان مناسب طرح خود را که درای زمان و مکان است ارائه نماید. یعنی وقتی شروع به نگارش طرح خود مینماید باید بداند معنی از خود گذشتگی از ذهن شخصیتها یا دراصل باور نویسنده چیست؟ زمان اتفاق و مکان حوادث کجاست؟ سیر وقوع حوادث با توجه به فرم اثر چگونه است. و در نهایت روابط علت و معلولی داستان را مشخص نماید.
و اما در بیان تفاوت میان خلاصهنویسی یک اثر و طرح آن به یک تعریف کلی میرسیم. در طرح اثر که توسط نویسنده اثر نگاشته میشود داستان و روابط درونی آن مورد نظر است. این روابط درونی شامل معنی داستان، لایههای زیرین، منظور اصلی و .. است در حالی که خلاصه نویسی معمولاً توسط مخاطب به دلایل مختلف نگاشته شده و حاوی برداشت شخصی او از بیرون اثر و به بیان سادهتر ریخت شناسی اثر است.
آقای احمد دهقان، به صورت خلاصه فرمودهاند طرح را نویسنده مینگارد تا نقشهی راهی باشد برای نوشتن رمان خود و در جای دیگر از این نقشه و طرح به عنوان چراغ روشنی بخش یاد میکنند. به اعتقاد ایشان نویسنده میبایست طرح خود را مهندسی نماید. مهندسی نمودن طرح به معنای پی ریزی صحیح، جایگزینی درست عناصر داستانی، تعریف روابط علت و معلولی و شناخت کاملی از شخصیتهای داستان به صورت کاملاً واضح میباشد. در طرح میتوان خلق و خو، رفتار و حتی تکیه کلام شخصیتها را آورد که نشان دهنده جهان بینی خاص شخصیت داستان است.
«خط طرح (Plot line)» مسیر داستان و به طور کلی حوادث و رویدادهایی است که از ابتدا تا انتهای داستان روی خواهد داد. خط طرح داستان کوتاه معمولاً بسیار کوتاه و در حد یک پاراگراف یا چند جمله است. این خط طرح موارد ذیل را در بر خواهد داشت:
۱ـ شروع داستان
۲ـ شخصیت اصلی داستان (توصیف اجمالی)
۳ـ حادثهی اصلی داستان
۴ـ پایان داستان
طرح خوب، استعداد تبدیل شدن به داستان را پیدا میکند. با یک طرح واحد میتوان داستانهای مختلف نوشت.نوشتن طرح کار خیلی سختی نیست.طرح را میتوان از دنیای پیرامون خود، از زندگی واقعی مردم و یا از توسل جستن به تخیلات بدست آورد.از حوادثی که اتفاق می افتد. داستاننویس،هنرمند است و هنرمند زندگی را تقلید نمیکند بلکه از مصالح و مواد خام آن استفاده میکند و چیزی را که میخواهد میآفریند. وقتی دنبال طرح داستانی هستیم همیشه نمیتوانیم به انتظار الهام یا جرقههای ناگهانی بنشینیم. گاهی باید دنبال طرح بگردیم. بعنوان مثال مرد یا زن یا شخص جالبی را در نظر بگیریم و خصوصیات ویژهای به او بدهیم.سپس او را در موقعیت حساس قرار دهیم. مثلاً خطر از دست دادن شغل، یا تهمت، یا سوءظن سرقت. به هر حال موقعیتی که باعث تغییر در زندگی او میشود.
بعد فکر کنیم شخصیتی که ما با خصوصیات ویژهای خلق کردهایم بطور منطقی و با ویژگیهای خاص خودش، در مقابل این حادثه چه عکسالعملی از خود نشان میدهد. این گونه، دیر یا زود به طرح و پیرنگ مناسبی میرسیم.
چهار ویژگی برای نوشتن طرح:
۱ـ در طرح و هنگام نوشتن پیرنگ، زمان نوشتار(زمان حال است) متن پیرنگ را با زمان حال مینویسیم.
۲ـ متن پیرنگ را با زاویه دید سوم شخص مینویسیم.
۳ـ هنگام نوشتن طرح یا پیرنگ توالی زمانی حوادث را رعایت میکنیم.
۴ـ در طرح، به وقایع فرعی نمیپردازیم بلکه وقایع کلی و اصلی را به ترتیب یادداشت میکنیم.
یک فضاسازی مناسب میتواند مخاطب را در طول داستان پیش برده و وی را با محیط مأنوس کند. چشمانتان را ببندید و شخصیتهایتان را در مکانهایی همچون بیابان، جنگل، اعماق دریا، مترو و یا هر جای دیگری که میخواهید قرار بدهید و تمام جزییات این مکانها را مد نظر داشته باشید. این چنین تصوری در متعادل سازی محیط داستانی و حتی شخصیت پردازیها به شما کمک خواهد کرد. از همان ابتدای داستان میبایست مکانی که شخصیتها قرار است در آن جا (و یا آن جاها) ایفای نقش کنند برای شما شناخته شده باشد.
فضاسازی شامل زمان، مکان، بافت و ساخت محل مورد نظر و جو یا محیطی که قرار است طرح داستانی در آن شکل بگیرد است.
همیشه به یاد داشته باشید که فضاسازی را همراه با شخصیتپردازی و طرح داستانی در هم ادغام کرده به نوعی که با هم تعامل داشته باشند. میبایست تمام جزییاتی که به خواننده صحنهی واقعی داستان را نشان میدهد بدانید اما به یاد داشته باشید تنها آن دسته از جزئیات را بیاورید که به جلو رفتن داستان کمک میکنند.
طرح داستان وقایعی را که قرار است در داستان روی بدهد را همراه با خط روایی اثر مشخص میکند. بر اساس طرح و پیرنگ، میبایست شرایط و اتفاقات داستانی به همراه نقاط عطف کار مشخص شده و معلوم گردد که شخصیتهای داستان در انتها چه کاری انجام خواهند داد.
طرح داستان چینش و انتخاب رویدادها از طرف نویسنده است که میبایست با دقت و گزینشی منطقی صورت بگیرد تا مشخصات دراماتیک و یا زیبایی شناسی کار به مخاطب ارائه شود.
داشتن درکی صحیح از عناصر داستانی که در ذیل به توضیح مختصری دربارهی آنها خواهیم پرداخت برای پیش بردن حوادث و رویدادهای داستانی مفید بوده و به شما کمک خواهد کرد تا برای داستانهای کوتاه خود طرح و پیرنگی منسجم و قابل تأمل بسازید.
حادثه : سعی کنید در طرح داستان خود از اتفاقاتی شگرف، متحورانه، هیجانآور، پرتحرک استفاده کنید تا خیلی سریع نظرات مخاطب را جلب کنید.
درگیری: میتوانید برای شخصیتهای خود درگیری درونی و یا خارجی و یا با شخصیتی دیگر ایجاد نمایید.
شرح ماوقع: پس زمینهای از زندگی شخصیت داستان همانند زندگینامهاش میبایست به طور کامل برای شما مشخص باشد و قسمتهایی از آن را که برای پیشبرد داستان لازم میبینید ارائه دهید.
پیچیدگی در داستان: میتوانید یک یا چند مشکل برای قهرمان داستانتان تدارک ببینید تا وی را از رسیدن به هدفش دور کنید.
فلش بک : یاداوری اتفاقاتی که قبل از شروع و وقوع داستان روی داده و ما آنها را برای پیشبرد و بهبود بخشیدن داستان به مخاطب ارائه میدهیم.
اتصال دهندهها: میتوانید از تصویرسازی، گفتوگوها، پرداختن به جزئیات و… برای اتصال پاراگرافهای داستانی استفاده کنید.
نقطهی اوج : زمانی که خط سیر حادثهای داستان به اوج خود میرسد. مرحلهی بعدی، سقوط داستانی نامیده شده و در این زمان داستان کم کم به گرهگشایی خواهد رسید. (البته میتوانید در یک داستان گرهگشایی صورت نگیرد. مترجم)
چنان چه شما در مورد شکل دهی طرح داستانی خود با مشکلاتی روبهرو هستید میتوانید از روند “طوفان مغزی” استفاده کنید. برای درک “طوفان مغزی” تصور کنید قهرمان شما مردی است که روزی به خانه میآید و به همسرش میگوید؛ دیگر دوستش ندارد و طلاق میخواهد. خب، این مسئله میتواند به عنوان مثال پیامدهای زیر را به دنبال داشته باشد.
۱- زن میتواند به دنبال کار برود و تمام زندگیاش را صرف شغلش کند.
۲- بچهها بعد از این مسئله میتوانند دچار افسردگی و ناامیدی شده و اتفاقاتی برای آنها روی بدهد.
۳- شاید بچهها بخواهند با پدرشان زندگی کنند.
۴- شاید زن به شهر دیگری برود.
۵- شاید زن تغییر شغل بدهد.
۶- شاید آنها خانه اشان را بفروشند.
۷- شاید او برای بهبود روحیهاش به سراغ یک روانشناس برود و عاشق او بشود.
۸- شاید مرد پشیمان شده و برگردد و زن ببخشدش.
۹- شاید مرد پشیمان شده و برگردد اما زن او را نبخشد.
۱۰- شاید زن خودکشی کند.
۱۱- شاید مرد خودکشی کند.
۱۲- شاید زن برگردد پیش والدینش.
حالا، کاری که باید انجام دهید انتخاب یکی از احتمالات فوق است و در مرحلهی بعد “طوفان مغزی” را ادامه دهید.
ارسال دیدگاه