فیلتر مقالات

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مقالات

تاب خوردن بین امیدواری و سوگواری

تاب خوردن بین امیدواری و سوگواری

نویسنده : بهمن کیارستمی

دبیر ادب و هنر ماهنامه‌ای پیام داد: «در شماره‌ی نوروزی پرونده‌ای داریم ملهم از شرایط ویژه‌ی جامعه ایران که جامعه‌ای است فروفته در نوعی یأس و بدبینی و ناامیدی مفرط نسبت به آینده. موضوع پرونده ما راهکارهای شخصی آدم‌هاست برای گریز یا تسلای یاس و ناامیدی. پرسش ما از شما این‌ است که در چنین شرایط یاس‌آلودی به کدام فیلم یا آثار کدام فیلمساز (یا حتی کدام سکانس فیلم‌های محبوبتان) پناه می‌برید و چگونه و چرا این اثر در تسلای یأس و اندوه شما را یاری می‌کند.»
هرچقدر فکر کردم دیدم فیلمی نیست که در شرایط یأس‌آلود زندگی به دادم رسیده باشه و نجاتم داده باشه. در عین حال شرایط یأس‌آلود زندگی‌م ارتباط زیادی با شرایط ویژه‌‌ای که از سر جامعه‌ی ایران می‌گذره نداره، یعنی آن یأس و ناامیدی مهلک که وقتی سرمی‌رسه دودمان آدم رو به باد میده، پیچیده‌تر از اونه که بشه صاف و مستقیم به شرایط اجتماعی و سیاسیِ روز ربطش داد. برای همین معمولا ترجیح داده‌م به‌جای تسلا دادنش با بونوئل و پازولینی، به متخصص غدد مراجعه کنم تا بفهمم چه مرگمه و تمام روز بعد رو هم به تماشای سریالی از محصولات نتفلیکس بگذرونم؛ به قول رندی سریال افیون توده‌هاست. اما از قضا نویسنده‌ای هست که در شرایط بحرانی (و غیر بحرانی) به دادم رسیده و کارم رو راه انداخته: شاهرخ مسکوب. پس برای این که به او ادای دین کرده باشم و درخواست شماره‌ی نوروزی ماهنامه‌ی محترم رو بی‌پاسخ نگذاشته باشم رفتم سراغ مسکوب‌هام تا ببینم به چه پیشنهادی برای مطالعه‌ی نوروزی این توده‌ی مأیوس و ناامید می‌رسم. «شکاریم یک‌سر همه پیش مرگ» رو تورقی کردم و رسیدم به مقاله‌ای که انقدر با قلم‌های مختلف دور جملات و کلماتش خط کشیدم که شده شبیه نقاشی‌های زنده‌رودی: «نگاهی ناتمام به شعر متعهد فارسی در دهه‌ی سی و چهل» حالا چرا ناتمام؟ شاید چون در نگاه مسکوب این دوگانه‌ی مهلک امید و یأس در دهه‌ی سی و چهل و پنجاه به سر نمی‌رسه و هنر متعهد ما تا اطلاع ثانوی در حال تاب خوردنه بین امیدواری و سوگواری. گرچه نقل‌ چند جمله از مقاله‌ی مسکوب، فروکاستن متن به یک نتیجه‌‌گیری‌ِ مغرضانه و استمدادطلبی از آن در بحث‌های بی‌پایان و تکراری این چند هفته خواهد بود، اما به هر حال با نیت ترغیب اذهان عمومی به خوندنش، بخش‌هایی از اون رو نقل می‌کنم:
تمثیل و اشاره‌ی شعر به سرگذشت تاریخ اخیر ما روشن است: حسرت تولدی شاید ناتمام (میلاد کوچک)، فوران آتشفشان پیشین و انتظار، انتظار توفیدن دیگرباره‌ی دریا و زایش دیگرباره‌ی امید! نه تنها محتوای شعر سال‌های سال همین است که هست بلکه مفهوم‌ شعر، استنباطی که شاعر از کار شاعرانه‌ی خود دارد همچنان دست نخورده باقی مانده و فضای شعر انباشته از همان اندیشه‌ها و در نتیجه همان تصویرهای همیشگی است. آیا ادبیات ما این امید کاذب را که مثل چوب زیر بغل یدک می‌کشد، روزی به دور می‌افکند تا یاد بگیرد که بر پاهای خود بایستد و فارغ از سود و زیان امید و یأس راه‌ ناهموار حقیقت نامعلوم را بپیماید؟ سرودن و نوشتن درباره‌ی رهایی خلق و به ضد طبقه‌ی حاکم و مظهر آن در دوران استبداد البته خطر کردنی بود که نیاز به شجاعت داشت. اما، از سوی دیگر، این شجاعت اهل قلم را از مهلکه‌ی بزرگتری نجات می‌داد، از خطر اندیشیدن و در قبال تعهدی بزرگتر، نو به نو دل به‌ دریا زدن، از خطر تعهد در برابر خود و جهان، از چگونه در جهان (و به دنبال آن در اجتماع) بودن و چگونه خود را در جهان راه بردن یا به زبانی گنگ و مبهم از تعهد در برابر «حقیقت»، که بسیاری از شاعران و نویسندگان، چه بدانند و چه ندانند، متعهد به‌ آن‌اند. زیرا نوشتن وضع گرفتن در برابر چیزها و کسان، یعنی پذیرفتن و نپذیرفتن و انتخاب‌ کردن، یعنی متعهد شدن است. و این مسلتزم اندیشیدنی پیوسته و انتخاب کردنی مدام‌ است و هر انتخابی خطر کردنی دیگر است.

  • روان شناسی
  • سبک زندگی
  • نویسنده
  • پیشنهاد کتاب
  • سینما
  • تاریخی
  • جامعه‌ شناسی