انتشار سانسورهای کتاب شمیم بهار در «تاریکجا» واکنشهایی برانگیخت که برآنام داشت چند نکتهای را همینجا شرح دهم. دیدم مانا روانبد عزیز، در توئیترش روشنتر در این باره نوشته است. از او خواستم جامعتر برایم بنویسد تا دوستان آدرسی که همه بلدیم را اشتباهی نروند.
مرحوم ابوالحسن نجفی پس از چاپ حافظ خانلری در مجلهی نشر دانش نوشت که دیگر دورهی تصحیح مکرر و وسواس برای رسیدن به «صحت» غزلها به سر رسیده و باید در فهم و شرح شعرهاش بکوشیم. یعنی همهی این کارها فینفسه که ارزشمند نبود، ارزشش به این بود که بعدتر بشود حرف دقیق زد. حالا، انتشار کارهای الهی و بهار و کی و کی هم مقدمهی فهم و شناختن و نقد شناخت و شرح و تفسیر است. باید اول متن در دسترس همه باشد که بشود حرف زد. کتاب که چاپشده، جای سانسورها هم که مشخص است (چیزی که در بقیهی کتابها ندیدم کسی رعایت کند)، حذفیات هم که منتشر شد، خب سانسورها را هم دستی برگردانیم.
عجیب بود، جوری از سانسور کارهای شمیم بهار ننویسیم که انگار باقی کتابها کامل است. کمتر رمان و داستانی از دههی چهل و پنجاه هست که امروز بیسانسور چاپ شود. به این اعتبار، من بسیار با کار آقای شمیم بهار و نشر بیدگل همدلم که کارهای پیشتر منتشرشده را ولو با سانسور کم منتشر کردهاند. چیزی ضایع نشده. این ربطی به چیزهای دیگر ندارد.
حرفم این است که به خود متن باید رسید.
عقیدهی بنده را بخواهید: لعنت به سانسور که نمیگذارد کارهای گلستان و مسکوب و هدایت و بهار و نعلبندیان کامل منتشر شود. زاهدان پشمینهپوش گمان میکنند با این قبیل تقیهها لابد از فساد اخلاقی پیش میگیرند! عرضم این است که نقصان اصلی در فقدان نقد و شناخت دقیق است. در دقیق خواندن و فهمیدن و پیش رفتن است، در نخواندن دقیق همین چیزهاست که حتی بیسانسور منتشر میشود. منظورم کتابسازیهای آبکی اساتید جلالتمآب نیست که به درد ترفیع و تجمیع مرید و تحمیق خلق میخورد. چیزی از جنس «صادقیه در بیات اصفهان»، چیزی از جنس حافظخواندن خود الهی، «بوته بر بوته»ی مرحوم هاشمینژاد (که کاش در چاپ هرمس آن خردهدستکاریها را هم نمیکرد) و این قبیل چیزهاست.
نگرانم این مخالفخوانیها شمیم بهار را از چاپ دو رمانش منصرف کند. تا همینجا هم قدری دیر شده برای انتشار رمانی که سی سال پیش تمام شده همانقدر که انتشار دیرهنگام کارهای بیژن الهی، انتشار حاصل چهل پنجاهسال فکر و کار در مدت ۴-۵ سال نگذاشت که این کتابها در چرخهی دیدن و خواندهشدن و فهم و نقد و هضم قرار بگیرند. برای همین اغلب واکنشها حاصل شیفتگی و نفرت همسانیست، و دریغا که معدودی چیزهای دقیق که به کاری بیاید به انگلیسی منتشر شده.
میماند تذکر دو نکته که:
الف) بنده هیچ علقهی مخصوصی به کارهای آقای بهار ندارم بخصوص نقدهاش که فکر میکنم رسم و رفتار خسرانباری یاد منتقدان جسور داد و بیشتر به کار برجستهکردن خویشتن میخورد و لابد خودشان هم به دلیلی نقد «خانه سیاه است» را در کتاب نگذاشتند.
ب) از بردن نام بعضی آدمها کراهت دارم. مهم متن کارهای نویسنده است و راهی که میگشاید یا نمیگشاید. بقیه حواشیست و ده سال بعد یاد کسی نمیماند.
امتثال دستور کردم وگرنه من را چه به این حرفها که هیچکارهی عالمیم.
ارسال دیدگاه