آن داستایوفسکیای که ما میشناختیم جادوگر کلمات بود. و در خروجی محصولات قلمیاش جز این نمیدیدیم اما…
اما سایت Open Culture بمناسبت زادروز داستایوفسکی چند برگه از دسته نوشتههای وی را منتشر کرده است. که تصویر آقای نویسنده را در ذهن ما تغییر داد:
روایت دقیق، شخصیتپردازی متبحرانه و فضاسازی اعجاز آور از ویژگیهای بارزکارهای داستایوفسکیست. که با دید تصویر زیر میتوان فهمید وی چگونه تصاویر مکانها را در ذهن خود بازسازی میکرده.
«شیاطین» که درهم ریخته و خشونت بارترین رمان داستایوفسکی و البته موفق ترین اثر «تراژیک» او محسوب می شود در سال ۱۸۷۱ اندکی پس از اثر«ابله» و چند سال بعد از کتاب «جنایت و مکافات»به صورت مجموعه یی به بازار آمد. در همه رمان های برجسته داستایوفسکی، روابط خانوادگی به تصویر کشیده می شوند، همچون شخصیت های اپرایی عجیبی که نسبت قوم و خویشی شان آشکار است. هرج و مرج اهریمنی داستان «شیاطین» شاید از «بلایی» سرچشمه گرفته باشد که راسکلنیکف (قهرمان داستان جنایت و مکافات) در زندان سیبری به خواب دید؛ آسیا دچار بلایی نو می شد و به جز عده یی اندک همه انسان ها به شیاطین می پیوستند. هرکس با فکر مقصر بودن دیگری برای این مصیبت اقدام به قتل وی می کرد. در این میان تنها عده یی خاص از این فاجعه جان سالم به در می بردند؛ افرادی منزه که باید نسلی نو و نژادی پاک به وجود می آوردند و زمین را از بدی پاک می کردند. با این همه هیچ کس این مردان را ندیده و صدایشان را نشنیده بود.
در «شیاطین» جنون امری است عام. جامعه دچار یک بحران می شود؛ همه جا در آتش می سوزد. شاهزاده ستاوروگین خودکشی می کند، ستپان ترافیمویچ ورخاوینسکی بیهوده از خانه و کاشانه اش بریده و به جاده می زند و چون زائری پریشان سعی می کند «روسیه را بیابد» و در راه رسیدن به آرمانشهر دست نیافتنی خویش سرانجام می میرد. سایر شخصیت های داستان از این قرارند؛ شاتوف و همسرش ماری و فرزند او (پسر نامشروع ستاوروگین)، کیریلف مرد لال و مرموز، زن جوان متمولی به نام لیزا درازدوف، ماریا لیبایاتکین- زنی که مخفیانه با شاهزاده ازدواج کرده است- و برادرش کاپیتان لیبایاتکین و حتی مجرم فراری فیدکا. خودکشی ستاوروگین او را به یک قهرمان بدل می کند. این عنوان قهرمانی کفاره مرگش است و نه شیوه زیستنش در یک زندگی سراسر به باد رفته. اسطوره شدن ستپان ترافیمویچ ورخاوینسکی نیز زمانی حدوث می یابد که وی پس از بیست سال زیستن در سایه خاندان ستاوروگین، بهشت فرضی اش را ترک می کند؛ دن کیشوتی است در قواره های شاهزاده ستاوروگین هملت مسلک. هر دو این قهرمانان به طور سرسری جذب «ایده های نویی» می شوند که از «غرب» آمده و به جان روسیه افتاده است. هردوشان زندگی انگل واری دارند، هرچند از بدکاری همه گیر جامعه به دور هستند اما نمی توانند یا نمی خواهند جلوی فاجعه های قریب الوقوع را بگیرند. ستاوروگین و مرشد سابقش نیز مانند همه شخصیت های داستان (به استثنای گاواروف راوی تقریباً گمنام ماجرا که شباهت هایی به راوی فضول و حق به جانب «برادران کارامازوف» دارد) قربانیان اصلی جامعه منحط خویش هستند.
رویدادهای داستان اسطوره یی و افسانه یی «شیاطین» مقتدرانه از اوجی به اوج دیگر می رسند و هر واقعه با سوری درهم و بر هم به پایان می رسد و همان طور که دورکیم می گوید، در تلاشی عبث سعی در بازگرداندن نظم به جامعه مصیبت زده خود دارند. یک اجتماع راکد رو به زوال دچار اغتشاش می شود؛ با این حال خود این نابسامانی رویدادی تشریفاتی و طریقی است به سوی رستگاری زیرا تنها از دل هرج و مرج است که نظامی اصلاح و بهسازی شده متولد می شود. در این راه تعدادی از قربانیان بیگناه کشته خواهند شد. ستپان ورخاوینسکی در حال مرگ به این نتیجه می رسد که کل عمر به خودش دروغ گفته و هرگز کشور خود را نشناخته است. خشونت تشریفاتی حتی در جامه یک کیفیت فراطبیعی نیز امری است ازپیش مقررشده. ضرورتی ندارد آن را به عنوان امری حقیقی آزمود و تعابیر نومیدکننده و کنایه آمیز کافکا را به کار برد، بلکه تنها آزمودن آن ضروری است. ستاوروگین باید مثل شاهزاده مویخکین و روگوژین و همین طور مانند اسویدریگیلوف به آخرین حد خشونت برسد حتی نوزاد بیگناه وی که نام شاتوف احساساتی و آتشین مزاج را بر خود دارد باید بمیرد. لیزا که نابخردانه خود را تسلیم ستاوروگین کرده تا «زندگی اش را در یک ساعت خلاصه کند» آلوده به ننگ عشق اوست و باید به شکل یکی از هولناک ترین مرگ های داستان بمیرد؛ به دست یک یاغی درنده خو کشته شود. شیاطین روح پلید قدرتمندی را مطالبه می کنند؛ سر سپردن به شعور حیوانی برای برائتی تراژیک. داستایوفسکی با نزدیک تر شدن به پایان داستان از روی اجبار شخصیت های اصلی اش را قربانی می کند. گریختن پیوتر به شیوه یی دیونوسیوسی فکری بکر است؛ جامعه ستیزی در هیئت یک «انقلابی». او با بقیه فرق دارد و نمی تواند سرنوشتی مشابه دیگران داشته باشد. با به کار بردن گذرنامه یی جعلی به راحتی از مرز می گریزد- در نتیجه وارد دنیای آزاد، سلاله اهریمنی «اراجیف آزادیخواهانه» ستپان ترافیمویچ ورخاوینسکی می شود.
در مورد بی تعادلی داستان شیاطین خیلی چیزها گفته شده است؛ داستایوفسکی را محکوم کرده اند در این کتاب شخصیت های داستانی خود را به شکلی کاریکاتوری آفریده و همین طور در ایجاد ماهیت لوده «آشوب طلبان» اغراق کرده است.
ارسال دیدگاه