#آن_برونته ( متولد 17 ژانویه 1920 ) رماننویس و شاعر بریتانیایی و کوچکترین عضو خانواده فرهنگی برونته بود. او دختر یک روحانی شاغل در کلیسای انگلستان بود و بدین سبب بیشتر عمر خود را در زمینهای هاورث در حومه یورکشایر گذراند. برای چند سال متوالی به مدرسهای شبانهروزی رفت. در نوزده سالگی هاورث را ترک کرد و بین سالهای 1839 تا 1845 به عنوان معلم به تدریس روی آورد و پس از کنار گذاشتن تدریس مسیر آیندهی خویش را در ادبیات یافت.
در 1846 دو رمان و همچنین مجموعه اشعاری را به همراه دو خواهرش امیلی و شارلوت نوشت و منتشر کرد. در 1847 نیز رمان اگنس گری که بر پایهی تجاربش به عنوان معلم نوشته شده بود انتشار یافت. دومین رمان و البته آخرین رمان وی، که به عنوان یکی از رمانهای پیشرو با گرایشی فمینیستی است در 1848 روانهی بازار کتاب شد. رمانی با عنوان «مستأجر عمارت وایلدفل» زندگی آن برونته در 29 سالگی بر اثر بیماری سل به پایان رسید.
پس از مرگ او خواهرش شارلوت اجازه انتشار مجدد رمان مستأجر عمارت وایلدفل را به ناشر نداد و به همین سبب شهرت آن برونته از #شارلوت_برونته، نویسندهی چهار رمان مطرح از جمله جین ایر و #امیلی_برونته نویسنده رمان بلندیهای بادگیر کمتر است اما با این وجود از رمانهای او نیز به عنوان آثاری برجسته در ادبیات کلاسیک انگلستان یاد میشود.
اگنس گری
حتی پیش از این که فکر نوشتن شعر به ذهن برونتهها برسد، هر سه خواهر شروع به نوشتن رمان کرده بودند. شارلوت «پروفسور» را نوشت، امیلی «بلندیهای بادگیر» را و آن نیز نوشتن اگنس گری را آغاز کرد. در جولای 1846 کتاب هر سه خواهر در بین ناشران دست به دست میگشت. بعد از چندین مرتبه جواب رد شنیدن از ناشران متفاوت در نهایت «بلندیهای بادگیری» امیلی و «اگنس گری» از آن توسط ناشران پذیرفته شد اما رمان شارلوت از طرف هیچ یک از ناشران پذیرفته نشد. پس از شکست شارلوت در انتشار رمان اولش وی شروع به نوشتن جین ایر کرد که بلافاصله پس از اتمام، توسط ناشری معتبر پذیرفته شد و به سرعت انتشار پیدا کرد. در همین زمان بود که رمانی از آن و امیلی منتشر شد اما اینبار قضیه برعکس بود. کتاب شارلوت با موفقیت بسیار به چاپ رسید در حالی که آن و امیلی مجبور به پرداخت مبلغی جهت انتشار کتاب خود شدند. ناشر آنها به واسطه موفقیت خواهرشان شارلوت کتاب آن دو را نیز در دسامبر 1847 به چاپ رساند. کتاب آن دو بسیار پرفروش بود اما رمان اگنس گری آن تحتالشعاع درخشش فوقالعاده «بلندیهای بادگیر» امیلی قرار گرفت.
مستأجر عمارت وایلدفل
رمان دوم آن، «مستأجر عمارت وایلدفل» در هفته آخر ماه ژوئن 1848 منتشر شد. این یک اتفاق و پدیدهی فوقالعاده بود. در طول شش هفته کلیه نسخههای آن فروش رفت. «مستأجر عمارت وایلدفل» را میتوان جنجال برانگیزترین کتاب برونتهها معرفی کرد. این کتاب به خاطر شفافسازی موقعیت زنان در آن دوره و پیرنگ چندلایهاش معروف شد. امروز به سادگی میتوان گفت که مستأجر عمارت وایلدفل رمانی است که قوانین اجتماعی دوران را به چالش کشیده است. شیرزنی که آن در این رمان خلق میکند برای محافظت از پسرش در مقابل مرد خانه، خانه را به همراه پسرش ترک میکند. او به همراه پسرش در خفا زندگی میکنند، هراسان از پدیدار شدن و از نقاشی برای گذران زندگی استفاده میکند. در این میان وی نه تنها از قوانین عرفی اجتماع که از قانونهای دولت انگستان نیز ضربه میخورد. در 1870 یک زن متأهل نمیتوانست به تنهایی و دور از همسرش زندگی کند، نمیتوانست دارایی شخصی داشته باشد، برای طلاق اقدام کند یا حتی سرپرستی فرزندانش را به عهده بگیرد. اگر او تلاش میکرد از همسرش جدا بماند، شوهر این حق را دارد که وی را به زور به خانه بازگرداند. اگر زن فرزندانش را با خودش ببرد شوهر میتوانست حتی فرزندانش را برباید. حتی اگر زن مشغول به کار بود تمام داراییها و درآمدش متعلق به شوهر وی بود. رمان آن برونته تمامی این قوانین اجتماعی و دولتی را به چالش کشید.
سفر به لندن
در جولای 1848 در پی پخش شدن شایعاتی که «برادران بل» (نام مستعاری که برونتهها استفاده میکردند) در واقع یک نفر هست، شارلوت و آن برای رد این شایعه به لندن و نزد جورج اسمیت ناشرشان رفتند. آنها چند روزی را نزد اسمیت سپری کردند. سالها پس از مرگ آن، اسمیت در مجله کورن هیل از تاثیری که آن در طول مدت اقامتشان در لندن بر وی گذاشته بود سخت گفت. ویرایش دوم مستأجر عمارت وایلدفل در آگوست 1848 منتشر شد و آن برونته به روشنی از مقصود خود از نوشتن آن سخن گفت و از کسانی که مخالف چنین نوشتهای بودند (از جمله خواهرش شارلوت.)
تراژدی خانوادگی
اگرچه آن و سایر خواهرانش در دهه سوم عمر خویش بودند اما در زمینهی کاری بسیار صاحب نام بودند. با این حال تراژدیای قریب الوقوع در انتظار خانواده بود. در طول ده ماه آینده سه خواهر و برادرشان از جمله آن درگذشتند. بردارشان برانول در صبح روز 24 سپتامبر 1848 در حالی که تنها 31 سال داشت فوت کرد. مرگ وی شوک بزرگی به خانواده وارد کرد. در طول زمستان 1848 خانواده برونته دچار بیماریهای فراوانی شد و امیلی به شدت مریض گشت. عدم دسترسی به کمکهای پزشکی و بیماری شدید امیلی نیز باعث شد که او نیز در ساعت دو بعد از ظهر 19 دسامبر در سن سی سالگی بدرود حیات بگوید. مرگ امیلی تأثیر شدید روحی و جسمی بر آن گذاشت. پس از کریسمس او نیز دچار آنفولانزای شدید شد. پزشک بر بالین وی حاضر شد اما تشخیص او این بود که بیماری وی بسیار پیشرفت کرده است و امید بسیار اندکی برای بهبودی او است. بر خلاف امیلی که از کمکهای پزشکی محروم مانده بود، آن به تحت مراقبهای پزشکی کامل قرار گرفت. درهمین زمان در حالی که هر روز ضعیفتر و لاغرتر میشد آخرین شعر خود را نوشت.
مرگ
در فوریه 1849 حال او به نظر بهتر میآمد. او تصمیم گرفت که به اسکاربرو در یورکشایر شمالی بازگردد به این امید که تغییر محیط و آب و هوا به بهبودی جسمانیاش کمک کند. صبح روز 24 می 1849 از خانواده خداحافظی کرد و به همراه شارلوت و دوستش آلن نوسی راهی اسکاربرو شد. در نیمههای راه آن که به وضوح احساس ضعف میکرد به شارلوت پیشنهاد میدهد که به جای رفتن به اسکاربرو به خانه بازگردند تا در آنجا بمیرد اما شارلوت نمیپذیرد و به راه ادامه میدهند تا به درمانگاهی برسند. فردای آن روز دکتر برای معاینه وی حاضر شد و تشخیص داد که مرگ وی بسیار نزدیک است. او این خبر را شنید و همان روز پس از صحبت کوتاهی با شارلوت و آلن، هوشیار و در آرامش کامل، ساعت دو بعد از ظهر روز دوشنبه 28 می 1849 چشم از جهان فرو بست. در طول روزهای بعد شارلوت تصمیم به دفن وی گرفت اما او را به جای خاکسپاری در هاورث جایی که بقیه اعضای خانواده آرمیدهاند، در همان اسکاربرو دفن میکند و شعری نیز برای این اتفاق میسراید.
این مراسم در چهارشنبه 30 می 1849 انجام شد.
ارسال دیدگاه