#سرگی_یسنین شاعر کبیر روس نیمهی اول قرن بیستم در یکی از نامههای خود نوشت: «آرزوی همیشگی من ، سفر به ایران بود.» با وجود این، یسنین نتواست به وطن #حافظ و #سعدی سفر کند. اما سیکل اشعار او تحت عنوان «انگیزههای ایرانی» یکی از مشهورترین آثار شاعر شد.
پانزده شعر دربارهی عشق، هنر و دلتنگی با سایههایی از رنگهای شرقی در سیکل اشعار « انگیزههای ایرانی» وارد شدهاند. تمام آنها در طی سالهای 1925-1924 میلادی در زمان سفر یوگنی یسنین به قفقاز که جزئی از اراضی اتحاد جماهیر شوروی بود نوشته شدند.
پروفسور #مارینا_ریسنر، ایرانشناس در اینباره چنین گفت: از نظر جغرافیایی، شرق برای یسنین - باکوست. سرگی یسنین توانست در جریان سفر به قفقاز سعی کند مردم شرق را درک کند و حال و هوای شرق را حس کند. همانا در آنجا روح و جان یسنین به عنوان یک روس سرریز از سر و راز شرقی شد. حس نزدیکی به شرق، نزدیکی به ایران، همانا در باکو برای او محسوس بود.
یسنین مدتها قبل از سفر به قفقاز در فکر خلق« انگیزههای ایرانی» بود. از آثار استادان بزرگ ادبی خود، یسنین از «تقلید قرآن پوشکین» ، «اسیر قفقازی» لرمانتوف، از غزلیات ترجمه شده حافظ توسط فت آگاه شده بود. کتاب «اشعار فارسی قرون 15-10» به ترجمه آکادمیسین فئودور کورش تأثیر زیادی بر شاعر گذاشت. یسنین مدت زمان طولانی نمیتوانست این کتاب را کنار بگذارد. در اتاق قدم میزد و اشعار #عمر_خیام را میخواند.
او با شاعران کلاسیک دیگر شرق نیز آشنا بود. او در یکی از نامههای خود نوشت: «من میخواهم به شیراز بروم. فکر میکنم حتماً به آنجا خواهم رفت. آنجا وطن بهترین اشعار فارسی است. بیخود نیست مسلمانان می گویند: "اگر او شاعر نیست پس از شوش نیست" اگر او چیزی نمینویسد، پس از شیراز نیست.» یسنین برای نوشتن اشعار خود، نیاز به غرق شدن در جو شرقی داشت. چنین امکانی در باکو برای سرگی یسنین ممکن شد، شهری که از همان نگاه اول عاشق آن شد. او اعتراف کرد و گفت: «نمیتوانم بدون باکو و باکوییها زندگی کنم.» زمانی که یسنین در باکو زندگی میکرد با آذربایجانیها آشنا شد. در بازار گردش میکرد و ساعتها از وقت خود را در قهوه خانه ( چایخانه) میگذراند. یک بار که در چایخانه خواست پول آنچه را که نوشیده بود بپردازد، به او گفتند پرداخت شده است. به این ترتیب او با علی اقا وحید آشنا شد. بعدها این دوست جدید بارها او را به مجلس شعر دعوت کرد. سرگی یسنین که زبان آذربایجانی بلد نبود سعی میکرد معنی غزلها را درک کند. شاعر یک روز پرسید: «من از اشعار شما خوشم میآید، اما آنها دربارهی چه هستند؟» وحید گفت: «شاعر دربارهی چه میتواند بنویسد؟ دربارهی عشق، زندگی و مرگ» یسنین از نوای تار لذت میبرد و میتوانست ساعتها بنشیند و به نوای تار گوش کند.
یسنین در باکو در یکی از بهترین خانههای ییلاقی خان مختار صنعتگر نفت ساکن شد که باغ بزرگی و فوارههای زیبایی داشت که تصویری از «ایران در باکو» را رسم میکرد. می گویند، یسنین با دیدن زنان چادری باور کرد که بالاخره آرزوی او برآورده شده است و او واقعاً در ایران قرار دارد. تمام این چیزها، باعث افزایش احساس شاعرانه و خلاقیت هنری او شد. به این ترتیب سیمای یکی از قهرمانان «انگیزههای ایرانی» شکل گرفت- زیباروی ایرانی « شاهانه».
مارینا ریسنر در این باره گفت: «شرق برای یسنین بیگانه است. اما چنان خوب و چنان عجیب و چنان شیرین که او میخواهد آن را به سوی خود بکشاند و بگیرد. شرق برای او – عشق، نوع خاص زندگی، اشیا وحتی بخشهای از این زیبایی: رز، فواره، نهر آب، آواز بلبل، ماه، حلقههای موی زیباروست. به دیگر سخن این موزائیکی از سیماهای ایرانی است. قهرمان شاعرانهی "انگیزههای ایرانی" با رفتن به ایران گویی سر از قصه درمی آورد. قصهای که در آن زیباروی مرموزی را میبیند و عاشق او میشود و سعی میکند تمام این زیبایی را جذب کند. در همین جا شباهت انگیزههای شرقی یسنین با موضوع اشعار فارسی آشکار میشود. شعری که عشق آدمها و وسایل موجود در دنیای پیرامون آنها را باهم پیوند میدهد. لذت بردن از زیبایی – شرق برای یسنین این گونه است.»
فانتزی هنری یسنین در فضای وسیع «انگیزههای ایرانی» گسترش مییابد. مثل خواب، حقایق واقعی و رویدادها در تارهای خیال شاعرانه با هم پیوند میخورند. در آنجا خواندن قطعاتی از اشعار کلاسیک فارسی و نام زیبایی «لالا» که زمانی در «باتوم» از معلم زیبای ارمنی شنیده شد و شاید جایی در چایخانه «چشمان او را از لای چادر سیاه دیده است...»
یسنین سیکل اشعار خود را به موضوع شرقی به ویژه به گزینهی قفقازی آن اختصاص میدهد. البته شرق در نزد شاعران کلاسیک روس حالت خودویژه ای داشت و تا حدی تحت تأثیر سبک رمانتیک غربی قرار داشت تا برداشتهای شخصی و یا در سیای کشوری بربرمنشانه، کثیف و غیرقابل فهم مانند « قهرمان زمان ما» معرفی میشد. در اشعار یسنین اولین و فعلاً آخرین اثر، رمانتیک با واقعیت پیوند خورده است.
مارینا ریسنر ایرانشناس در این باره گفت: «شرق برای یسنین یک چیز غیر عادی نبود. بازارهای شلوغ، پارچههای رنگارنگ ، مردم زنده دل و گشادهرو همیشه برای یسنین خودی بودند و این چیزها به عنوان بخشی از سنت روسی تلقی میشد. بدین معنا شرق در اشعار روسی محدود و طبیعی است. تمام سیماهایی که یسنین در "انگیزههای ایرانی" خلق کرده است او به عنوان "ارث" از اشعار روسی قرن نوزدهم دریافت کرده است. او به زبان پوشکین، لرمانتوف و فت مینویسد و این در حالی است که یسنین "شاعر روستایی" به حساب میآمد.»
مهمترین چیز در اشعار یسنین و قبل از همه «انگیزههای ایرانی» انعکاس غزلی قهرمان است که با دنیای شرق آشنا شده است. گلهای آبی تهران، رنگ غروب مانند گلهای زعفران اشعار شاعر کبیر روس را رنگآمیزی کردهاند که با گذشت 90 سال همچنان خواننده را به حیرت میاندازد.
ارسال دیدگاه