#سوزان_سانتاگ نویسنده و منتقد نامی روز ۲۸ دسامبر ۲۰۰۴پس از مبارزهای طولانی با هیولای یک بیماری که وجودش را روز به روز میخورد, تسلیم مرگ شد تا پرونده زندگی متفکری مبارز و معترض بسته شود.
سانتاگ که ۷۱ سال عمر کرد در داستانهای کوتاه و مقالههای نافذش ، نگرانی خود را از آنچه سیاستمداران امروز بر مردم جهان روا داشتهاند بیان کرده و در عین حال ، به ظرافتهای هنر، با نگاهی زیباییشناسانه پرداخته و زوایای لطیف آدمی را به گونهای دلانگیز به قلم آورده است.
سوزان سانتاگ خود را هنرشناسی شیدا و اخلاقگرایی وسواسی میدانست که تعصب به جدیت در وجودش موج میزد. او وقتی رمان پرفروش «شیفتهی آتشفشان» را نوشت ، نویسندهای بلندآوازه بود و با این اثر شهرتی دو چندان یافت. «شیفتهی آتشفشان» به زبانهای متعدد ترجمه شده و اقبال عمومی بسیار یافته است. سانتاگ در سال ۲۰۰۰ جایزهی ملی کتاب » را به خاطر نوشتن رمان تاریخی در آمریکا به دست آورد؛ اما به عنوان نویسنده بیشترین اثرگذاری ادبیاش به دلیل مقالههایش بود. او در مجموع ۱۷ کتاب نوشت ، اما هیچ یک آوازهی «شیفتهی آتشفشان» را تکرار نکردند. وی در سال ۱۹۶۴مقالهای با عنوان «یادداشتهایی در باب ابتذال» نوشت که جنجال زیادی در جامعهی ادبی آن روز آمریکا ایجاد کرد.
این مقالهی بلند معرف تعبیر انتقادی «آنقدر بد که خوب» از فرهنگ عمومی بود. در مخالفت با این مقاله، شماری از نویسندگان جوابهای تحلیلی تندی نوشتند و نگرانی خود را از موضع انتقادی سانتاگ نسبت به فرهنگ عمومی بیان داشتند؛ اما این اثر گویی قدرتی جادویی داشت و در عمق افکار خوانندگانش تأثیر گذاشت و سانتاگ را بیش از پیش در مقام نویسندهای نکتهسنج و معترض شناساند. او همچنین آثار تاثیرگذاری مثل «بیماری چون استعاره» نوشت. در این آثار که در نوع خود بدیع است، میگوید بیماری همواره با انسان همراه است و حتی در عالم خیال او را ترک نمیکند. سانتاگ در زمینهی هنر نیز صاحبنظر و اهل قلم بود و کتاب «درباره عکاسی» با تحسین صاحب نظران روبه رو شد.
در این کتاب از تأثیر استعارهای عکس به نحو هنرمندانهای سخن گفته و عکاسی را از نگاهی تازه با استدلال ادبی تحلیل کرده است. کتاب «درباره عکاسی» به سال ۱۹۷۸برنده جایزه دایره ملی منتقدان کتاب شد. کتاب «ملاحظهی درد دیگران» که به نوعی متفاوت و تاحدودی برخلاف کتاب «دربارهی عکاسی» بود و استدلالهایی دیگرگونه را ارائه میداد، در سال ۲۰۰۴ در جمع آثار مرحلهی نهایی برای کسب جایزهی NBEE( دایرهی ملی منتقدان کتاب) قرار گرفت.
افشاگر دولتمردان جنگ افروز
سوزان سانتاگ با حوصله و صرف وقت آثار نویسندگان برجستهی سراسر جهان را مطالعه میکرد و شناختی خوب از ادبیات جهان داشت. او روشنفکرانی اروپایی چون #رونالد_بارتس و #الیاس_کانتی را به جامعهی ادبی آمریکا معرفی کرد. این نویسندگان با نام سانتاگ در آمریکا هویت یافتهاند.
#کارلوس_فوئنتس، رماننویس نامدار مکزیکی درباره سانتاگ میگوید: هیچ نویسنده امروزی را سراغ ندارم که مثل او ذهن زلال و گنجایش ارتباط و به هم پیوستن داشته باشد.سانتاگ ، برخلاف بسیاری از نویسندگان آمریکا، به گونهای ژرف درگیر سیاست و مسائل سیاسی شد، حتی بعد از دهه ۱۹۶۰او از مخالفان سرسخت جنگ ویتنام به شمار میرود و در مقالههایش به افشاگری سیاستهای جنگافروزانهی دولتمردان آمریکا میپرداخت. وی همچنین یکی از معدود اندیشمندانی بود که پس از رویداد ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بیپرده علیه سیاستهای آمریکا سخن گفت.
ازدواج در ۱۷ سالگی
سوزان سانتاگ ، فرزند یک تاجر خز بود که سال ۱۹۳۳در نیویورک متولد شد. پدرش عمدتاً در چین به تجارت میپرداخت اما زمانی که سوزان تنها ۵ سال داشت، او درگذشت. نام کامل سوزان تا پیش از مرگ پدرش، سوزان دوزنبلات بود اما پس از مرگ پدر، مادرش با یک افسر ارتش به نام ناتان سانتاگ ازدواج کرد و از آن به بعد نام خانوادگی سوزان هم سانتاگ شد. سوزان از دوران کودکیاش همچون جملهای طولانی که زندانی است، یاد کرده است. او در مدرسهی فوقالعاده درسخوان بود و کلاس را جهشی خواند و در ۱۵سالگی از دبیرستان فارغالتحصیل شد.
مدیر مدرسهاش میگفت که سوزان در مدرسه وقت تلف میکند، چون همهی درسها را بلد است؛ اما مادرش میگفت: «سوزان اگر کتاب خواندن را کنار نگذاری، هرگز شوهر پیدا نمیکنی.» مادر سوزان اشتباه میکرد، چون دخترش در دانشگاه شیکاگو، هنگام شرکت در جلسهی سخنرانی یک تاریخدان و روانشناس اجتماعی به نام #فیلیپ_ریف، با این شخص از نزدیک آشنا شد و این آشنایی ۱۰روز بعد به ازدواج آن دو انجامید. آن زمان سوزان ۱۷ساله و همسرش ۲۸ساله بود.بعدها سوزان دربارهی فیلیپ نوشت: او مردی پر از احساس و عاطفه، دوستدار کتاب و خالص بود. عجیب این که اواخر دههی ۱۹۵۰ کار این زوج به جدایی انجامید، در حالی که یک پسر به نام دیوید داشتند که در سال ۱۹۵۲ به دنیا آمده بود.
تحصیل و تدریس در دانشگاه
سوزان دوران رشد خود را تا ۱۵ سالگی در آریزونا و سپس لس آنجلس گذراند. در این سن ، وارد دانشگاه کالیفرنیا در برکلی شد و یک سال بعد به دانشگاه شیکاگو منتقل گردید و در سال ۱۹۵۱ فارغالتحصیل شد. در دههی ۱۹۵۰ به بوستون رفت و تحصیلاتش را در دانشگاه آکسفورد ادامه داد و در سال ۱۹۵۷ از این دانشگاه دانشنامهی دکترا گرفت.
وی در همان سال به تحقیق و مطالعه در دانشگاه پاریس پرداخت و سپس به عنوان استاد در کالج شهر نیویورک به کار مشغول شد. بعد از آن از سال ۱۹۶۰تا ۱۹۶۴به تدریس در گروه دین دانشگاه کلمبیا پرداخت.
سانتاگ در مقام نویسنده
اولین کتاب سوزان به نام « ذهن یک اخلاقگرا» در سال ۱۹۵۹ منتشر شد. پس از آن کتاب «نیکوکار» را در ۳۰سالگی نوشت.این کتاب اثری سمبلیک است که شکلگیری شخصیت انسانها در قرن نوزدهم را تصویر میکند.
در این کتاب میخوانیم مردی ثروتمند به نام هیپولایت کوشش میکند زندگی روزانهی خود را با رویاهای وهمیاش وفق دهد و آنها را به عنوان راه حلهایی برای زندگی معمولیاش به خدمت بگیرد. این رمان نشاندهندهی شکلگیری مقالههای سانتاگ دربارهی هنر است. او تاکید میکرد مردم نباید بکوشند معنی یک اثر هنری را بفهمند، بلکه باید هنر را تجربه کنند.
از «سفر به هانوی» تا «عکاسی»
سال ۱۹۶۶ کتابی با عنوان ادبیات از سوزان سانتاگ منتشر شد و یک سال بعد «مرگ بچه گربه» انتشار یافت. منتقدان این کتاب را فاقد ارزش ادبی ارزیابی کردند و نوشتند: هنوز هوش خانم سانتاگ بیش از استعداد اوست. اگر بتواند خود را از ادبیات آزاد کند، این قدرت را خواهد داشت که ادبیات را بسازد. سوزان در سال ۱۹۶۹کتاب «سفر به هانوی» را انتشار داد.
این کتاب بسیار جنجال برانگیخت. سفر به هانوی دربارهی جنگ ویتنام است و در آن سوزان اعلام کرد، «نژاد سفید، سرطان تاریخ بشر است ». در سال ۱۹۷۶ کتاب «دربارهی عکاسی» به چاپ رسید و همان گونه که پیشبینی میشد، با استقبال عمومی مواجه شد.
این کتاب شامل مقالههایی دربارهی هنر عکاسی است که در نشریهی معتبر بررسی کتاب نیویورک (نیویورک ریویواو بوکز) منتشر شده بود و همین زمینه را برای فروش خوب کتاب فراهم کرد. در این کتاب نیروی عکس و تاثیرگذاری آن با قلمی شیوا و استدلالی شرح داده شده است. سانتاگ ، سال ۱۹۷۹کتاب «داستان چشم» را منتشر کرد. در سال ۱۹۸۸کتاب موفق دیگری از او انتشار یافت که «ایدز و استعارههایش » نام دارد. همان سال کتاب «یک سال عکاسی در ایتالیا» از او به چاپ رسید.
«شیفتهی آتشفشان» و...
سانتاگ در دههی ۱۹۹۰ نیز پرکار بود و در آن دهه چند کتاب موفق از او در اختیار کتابخوانان قرار گرفت. سال ۱۹۹۱ همراه هاوارد هادکین کتابی را با عنوان «شیوهی زندگی امروز ما» انتشار داد و یک سال بعد پرفروشترین کتابش به نام شیفتهی آتشفشان منتشر شد.این کتاب در مدت زمانی کوتاه به زبانهای متعدد از جمله فنلاندی منتشر شد. داستان کتاب در قرن هجدهم اتفاق می افتد و دربارهی سفیری ۵۶ ساله به نام سرویلیام همیلتون و همسر جوان ۲۰ ساله اوست و لرد نلسون قهرمان آن عصر که بر ناپلئون پیروز شده ، اما پیروزیاش را به خاطر یک زن از دست داده است. این اثر همچنین داستان انقلاب و جایگاه زن است. پس از انتشار این اثر بود که سوزان سانتاگ اعلام کرد از این به بعد تمرکز خود را به جای مقالهنویسی روی داستاننویسی قرار خواهد داد.
آخرین کتاب موفق سوزان سانتاگ به نام «در آمریکا» به سال ۱۹۹۹ منتشر شد که براساس داستانی واقعی است. این کتاب روایتگر زندگی زن بازیگری به نام مارینا زالوسکا است که در سال ۱۸۷۶به همراه خانوادهاش و گروهی دیگر از مردم لهستان برای شروع زندگی اشتراکی به کالیفرنیا مهاجرت میکنند؛ اما وقتی این زندگی اشتراکی ایدئال شکل نمیگیرد، مارینا به صحنه بازمیگردد. آخرین اثر چاپ شدهی سانتاگ به نام «ملاحظه درد دیگران» در سال ۲۰۰۳ انتشار یافت. سانتاگ کمتر راضی میشد در مصاحبههایش از زندگی خصوصیاش صحبت شود. وقتی گزارشگر نیویورک تایمز با اصرار از او خواست در این باره لب به سخن بگشاید، تنها گفت : «من زنها و مردها را دوست داشتم.»
ارسال دیدگاه