#سوزان_سانتاگ با نام اصلی سوزان رزنبلت در ۶ ژانویه ۱۹۳۳ در شهر نیویورک از پدر و مادری یهودی به دنیا آمد. پدرش تاجر پوست در چین بود. سوزان پنج سال داشت که پدر بر اثر ابتلا به سل درگذشت و مادر نیز چند سال بعد با ناتان سانتاگ ازدواج کرد. هرچند هیچ گاه ناپدری او را رسماً به فرزندخواندگی نپذیرفت؛ اما نام خانوادگی سانتاگ روی سوزان و خواهرش ماندگار شد. سوزان در ۱۵سالگی دبیرستان را در شهر لسآنجلس به پایان رساند و در دانشگاههای برکلی و شیکاگو در رشتههای فلسفه و ادبیات و همچنین رماننویسی ادامهی تحصیل داد.
سوزان در سال ۱۹۵۰ زمانی که تنها هفده سال داشت با #فیلیپ_ریف، معلم و نظریهپرداز اجتماعی، دیدار کرد؛ دیداری که ده روز بعد به ازدواج منجر شد. این ازدواج هشت سال دوام داشت و نتیجه آن فرزندی شد به نام دیوید که بعدها ویراستار مادر شد و خود نیز نویسنده شد. #دیوید_ریف بعدها کتابی نوشت با نام «سوزان سانتاگ، در جدال با مرگ» که به فارسی نیز ترجمه شده است.
سوزان در سال ۱۹۵۹ از همسرش جدا شد و دیگر هیچ گاه ازدواج نکرد. اولین کتابی که سوزان را به سوی خود کشید و تاثیرات فراوانی بر او گذاشت، کتاب #ماری_کوری بود. «وقتی تقریباً ششساله بودم، زندگینامهی مادام کوری را به قلم دخترش، ایو کوری، خواندم. اول خیال کردم شیمیدان بشوم. سپس مدتی طولانی، یعنی بیشتر دوران کودکیام، میخواستم فیزیکدان شوم. اما ادبیات مرا در خود غرق کرد. آن چه در واقع دلم میخواست، تجربه همه گونه زندگی بود و به نظر میرسد زندگی یک نویسنده همهی اینها را در خود داشته باشد.» کتاب «هملت» شکسپیر نیز درونش را از شادی مملو کرد. اولین رمانی که بر او تاثیرگذار بود «بینوایان» اثر #ویکتور_هوگو بود. او میگوید که بعد از خواندن این رمان هقهق گریست: «هقهق گریستم و مویه کردم و به خودم گفتم کتاب سترگترین چیزهاست. مثل این بود که به ۵۰ دوست نگاه میکردم. با کتاب انگار در آینه راه میرفتم. همه جا میتوانستم بروم. هر کتاب دری بود به تمامیت یک قلمرو.»
سوزان سانتاگ وقتی ۴۳ سال داشت متوجه شد به سرطان بدخیم پستان مبتلا شده است. پزشکان به او گفتند که شانس چندانی برای زندهماندن ندارد. خودش میگوید: «اولین واکنش من وحشت بود و ماتم، اما رویهمرفته بد نیست که آدم بداند قرار است بهزودی بمیرد.» او به شکلی باورنکردنی از مرگ جست. عمل جراحی و شیمیدرمانی موفق عمل کرد.
سانتاگ به تحقیق دربارهی بیماری خود دست زد و تا توانست دربارهی آن مطالعه کرد. او در این زمینه مقالهای نوشت با عنوان «بیماری همچون استعاره» که مقالهای بود بسیار تاثیرگذار. او بعدها و با تأمل بیشتر در مفهوم بیماری این مقاله را بسط داد تا رسید به کتاب «ایدز و استعارههایش». سانتاگ نویسندهای بود دائماً معترض و همواره سیاستهای ایالات متحده را به چالش میکشید. او مخالف جنگ ویتنام بود و حتی بنای آمریکا را بر پایهی نسلکشی میدانست. سوزان گاهی در سیاست سراپا احساس بود و خشم و مروج ناامیدی و غم. سخنان سیاسیاش گاهی چندان مبنای عقلایی نداشت و تنها به کار تخلیهی یک خشم عصیانگر میآمد. مثلاً در جایی میگوید: «آمریکا بر پایهی نسلکشی بنا شده؛ بر اساس فرضیهی بیچونوچرای حق سفیدپوستان اروپا برای نابودی ساکنان رنگینپوست که از حیث تکنولوژی عقبتر هستند تا بتوانند قاره را زیر سلطه خود بگیرند.» او در خشم و نومیدی و اندوه چنین نتیجه گرفت: «حقیقت آن است که هیچکس، نه موتسارت، نه جبر بول، نه #شکسپیر، نه دولتهای شورایی، نه کلیساهای باروک، نه نیوتون، نه اعطای حق به زنان، نه #کانت، نه #مارکس، نه رقصهای باله بالنشین و ... آنچه را این تمدن خاص بر سر جهان آورد، جبران نمیکند. نژاد سفید سرطان تاریخ بشر است؛ نژاد سفید و فقط نژاد سفید -به همراه ایدئولوژیها و اختراعاتش– با گسترش خود در همه جا تمدنهای مستقل را نابود میکند، توازن زیستمحیطی کره خاکی را بر هم زده است و اکنون موجودیت خود زندگی را تهدید میکند.»
هرچند سانتاگ چپ بود و از انقلابهای مارکسیستی هم دفاع میکرد، اینگونه نبود که همواره مدافع مارکسیستها باشد. برای نمونه در سال ۱۹۸۲ در جلسهای در تالار شهر نیویورک برای اعتراض به سرکوب جنبش مقاومت لهستان اعلام کرد: «کمونیسم همان فاشیسم است و فقط ظاهری انسانی دارد.» او همیشه منتقد چپهایی بود که همواره در برابر جنایات استالین و آدمکشیهای آن نظام سکوت میکردند.
سانتاگ به همراه بسیاری از روشنفکران در زمان تجاوز صربها در بوسنی و کوزوو از اروپا و آمریکا خواست که در این نزاع دخالت جدی کنند و در برداشتن محاصرهی سارایوو وارد عمل شوند. او برای همراهی با مردم سارایوو چندین بار به این شهر محاصرهشده سفر کرد. پس از یازده سپتامبر نیز سانتاگ به انتقاد از آمریکا پرداخت تا آنجا که برخی او را متهم به ضدآمریکاییبودن کردند.
سانتاگ به عکاسی علاقهای وافر داشت و مقالات بسیاری در حوزهی عکاسی نوشت. او در جایی دربارهی عکاسی میگوید: «آنکه عکسی از چیزی میگیرد، آن چیز را از آن خود میکند. چیزی که در عکس هست، چیزی که میبینیم، چیزیست پیش روی دیگران، اما در عین حال چیزی است از آن عکاس. اوست که این چیز را اینگونه دیده؛ وگرنه همین چیز از نگاه دیگری، یا روشنتر: از نگاه عکاسی دیگر، چیز دیگریست غیر این.» همین است که سانتاگ مینویسد: «هر عکاسی، انگار، نسبت خاصی با دنیا برقرار میکند. از آنجا که او ایستاده، از آنجا که او میبیند، دنیا همین عکسیست که پیش روی ما هم هست، دنیای عکاس را میپسندیم.» (مهرنامه، شماره ۱۷) سوزان سانتاگ دربارهی عکاسی میگوید: «عکاسی همآغوشیای قهرمانانه با جهان مادی است.»
او و شماری از روشنفکران از اروپا و آمریکا خواستند در ماجرای تجاوز صربها در بوسنی و کوزوو وارد عمل شوند.
کتاب «دربارهی عکاسی» مجموعهمقالاتی است که سانتاگ با موضوع عکاسی نوشته است. این کتاب را دو مترجم به فارسی ترجمه کردهاند. او در این کتاب چیستی عکس را بررسی میکند. «دربارهی عکاسی» در سال ۱۹۷۷ میلادی برندهی جایزهی ملی کتاب آمریکا شد. روزنامهی واشینگتنپست آمریکا این کتاب را تحلیلی درخشان از تغییرات بنیادینی میداند که عکسها در ۱۴۰ سال اخیر در شیوه نگاهکردن ما به دنیا و به خودمان به وجود آوردهاند. کالوین تریلین، منتقد نشریهی معتبر نیویورکر، هم اعتقاد دارد «دربارهی عکاسی» راهگشاترین و اصیلترین مطالعهای است که روی موضوع عکاسی انجام شده است. چاپ نخست ترجمه فارسی این اثر ارزشمند را بهار ۱۳۹۰ نشر «حرفهی نویسنده» راهی بازار کرده است.
سوزان سانتاگ آثار معتبر بسیاری در زمینههای مختلف هنر و ادبیات به رشتهی تحریر درآورده است. او اولین رمان خود را در سال ۱۹۷۵ با نام «آدم خیر» منتشر کرد. سانتاگ برای نوشتن رمان تاریخی «در آمریکا» در سال ۲۰۰۰ توانست جایزهی معتبر «نشنال بوک آوارد» را از آن خود کند. او همچنین کارگردانی چهار فیلم سینمایی و نوشتن تعداد زیادی نمایشنامه را به انجام رسانده است.
از آثار سانتاگ میتوان به «در عکس»، «سفر به هانوی»، «بیماری مانند متافور»، «رفیق آتشفشان» و «در مقابل رنج دیگران» اشاره کرد. نمایش «بانوی دریایی» او نیز در ایران به کارگردانی اشکان جنابی در مرداد ۱۳۹۲ در سالن انتظامی خانهی هنرمندان اجرا شد. سانتاگ این نمایشنامه را در سال ۱۹۷۷ برای رابرت ویلسون، کارگردان معروف آمریکایی، بازنویسی کرد. این نمایشنامه برای بار اول در سال ۱۹۹۸ در ایتالیا به روی صحنه رفت و پس از آن در جشنوارههای تئاتر در کشورهای مختلفی چون ترکیه، فرانسه و کرهی جنوبی اجرا شد. ویلسون نیز این نمایشنامه را در سال ۲۰۰۶ در لهستان اجرا کرد. «بانویی دریایی» داستان پزشکی است که زنش مرده است و با زنی دیگر از محیطی دیگر ازدواج میکند؛ با یک بانوی دریایی.
سانتاگ بیش از ۱۷ کتاب نوشته است. او که منتقد جدی نظام سرمایهداری و آمریکا بود، در خود آمریکا شهرت بسیار پیدا کرد و آثارش انتشار یافت و محترم شمرده شد. سوزان سانتاگ روز سهشنبه ۲۸ دسامبر در مرکز ضد سرطان مموریال اسلون کترینگ شهر نیویورک در ۷۱سالگی درگذشت.
ارسال دیدگاه