زندگی نامه
#بهرام_بیضایی در سال ۱۳۱۷ در تهران به دنیا آمد. خانوادهاش اهل کاشان و آنگونه که خود بیضایی نوشته در کار تعزیه بودند. در سالهای آخر دبیرستان دو نمایشنامه با زبان تاریخی نوشت .او تحصیلات دانشگاهیش را در رشته ادبیات ناتمام گذاشت و در سال ۱۳۳۸ به استخدام اداره کل ثبت اسناد و املاک دماوند درآمد. در سال ۱۳۴۱ به اداره هنرهای دراماتیک که بعدها به اداره برنامههای تئاتر تغییر نام داد منتقل شد.در این سال پژوهشهای نمایش در ایران را در مجله موسیقی چاپ کرد.در سال ۱۳۴۴ با منیراعظم رامین فر ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه فرزند به نامهای نیلوفر متولد ۱۳۴۵، ارژنگ متولد ۱۳۴۶ (فوت شده در صد روزگی) و نگار متولد ۱۳۵۱ میباشد. او یکی از پایهگذاران و اعضای اصلی کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۷ بود که در سال ۱۳۵۷ از آن کانون کنارهگیری کرد. در سال ۱۳۴۸ به عنوان استاد مدعو با دانشگاه تهران همکاری کرد.
در سال ۱۳۵۲ از اداره برنامههای تئاتر به دانشگاه تهران به عنوان استادیار تماموقت نمایش دانشکدهی هنرهای زیبا و مدیریت رشتهی هنرهای نمایشی انتقال یافت. در سال ۱۳۶۰ پس از بیست سال کار دولتی از دانشگاه تهران اخراج شد. در سالهای ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۶ خانوادهاش از ایران مهاجرت کردند. در سال ۱۳۶۵ پدرش استاد نعمتالله (ذکایی) بیضایی مرحوم شد. او در سال ۱۳۷۱ با مژده شمسایی ازدواج کرد. فرزند آخرش نیاسان در سال ۱۳۷۴ متولد شد.در سال 1375 به دعوت پارلمان بینالمللی نویسندگان در استراسبورگ اقامت نمود. در سال 1376 به ایران بازگشت و کار بر روی نمایش بانو آئویی نوشتهی میشیما یوکیو را پس از هجده سال دوری از صحنه آغاز کرد.مادرش نیره موافق در سال ۱۳۸۰ وفات یافت.
فعالیت در سینما
فعالیت سینمایی را با فیلمبرداری یک فیلم هشت میلیمتری چهار دقیقهای سیاه و سفید در سال ۱۳۴۱ آغاز کرد. پس از ساخت فیلم کوتاه «عموسبیلو» در سال ۱۳۴۹، اولین فیلم بلندش رگبار را در سال ۱۳۵۰ ساخت «چریکهی تارا» و «مرگ یزدگرد» فیلمهایی که او در سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۶۰ ساخت تاکنون در محاق توقیفاند. او در سالهای پیش و پس از انقلاب برای ساختن فیلمهای خود با مشکلات و سنگاندازیهای بسیاری روبهرو بودهاست. او تاکنون ۹ فیلم بلند و ۴ فیلم کوتاه ساخته است و آخرین فیلمی که از او پس از ۱۰ سال به نمایش عمومی درآمد «سگ کشی» (۱۳۸۰) بود که با استقبال گستردهی منتقدان و مردم روبهرو شد. او در کنار کارگردانی سینما بزرگترین فیلمنامهنویس ایران نیز به شمار میرود. آخرین ساختهی او «وقتی همه خوابیم» در سال ۱۳۸۷ تولید شد.
فعالیت در تئاتر
بهرام بیضایی یکی از معدود هنرمندان ایرانی است که هم در صحنهی تئاتر کارنامهای درخشان دارد و هم در سینما. در عین حال او همیشه به پژوهش در زمینهی تئاتر هم علاقه داشته و در سالهای دهه ۱۳۴۰ کتابهایی را دربارهی تئاتر در چین، ژاپن و ایران منتشر کرده که هنوز هم منبع درسی دانشجویان تئاتر محسوب میشود. بهرام بیضایی نوشتن نقد، تحقیق و مطالب پراکنده درباره تئاتر و سینما در نشریات علم و زندگی، هنر و سینما، گاهنامهی آرش، مجله موسیقی، کیهان ماه، ماهنامه ستارهی سینما، کتاب چراغ و... را در سال ۱۳۳۸ آغاز کرد. او از سال ۱۳۴۰ به صورت جدی به نوشتن نمایشنامه پرداخت و در سال ۱۳۴۵ اولین نمایش خود را کارگردانی کرد.
او به همراه #اکبر_رادی و #غلامحسین_ساعدی پایه گذاران موج نوی نمایشنامهنویسی ایران میباشند. اجراهای صحنهای او اغلب از تئاترهای پر مخاطب بودهاند. بیضایی در سال ۱۳۵۸ نمایش «مرگ یزدگرد» را به روی صحنه برد. او بعد از هجده سال محروم شدن از صحنه در ۱۳۷۶ دو نمایشنامهی «کارنامهی بنداربیدخش» نوشته خودش و «بانو آئویی» را به طور همزمان در سالن چهارسو و سالن قشقایی واقع در تئاتر شهر به روی صحنه برد. «شب هزارویکم» را نیز در سال ۱۳۸۲ در سالن چهارسو اجرا کرد. در تابستان سال ۱۳۸۴ نمایش «مجلسی شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین» را که نمایشنامهی آن با نیمنگاهی به قتلهای زنجیرهای نوشته شده بود، در سالن اصلی تئاتر شهر به روی صحنه برد که باز هم با استقبال گرم تماشاگران روبهرو شد اما پس از مدتی کوتاه و پس از ۲۴ اجرا به دلیلی نامعلوم اجرای آن متوقف گردید.
در سالهایی که بیضایی از صحنه به دور ماند و مجال فیلمسازی را نداشت، به نوشتن نمایشنامه و فیلمنامه و پژوهش مشغول بود که برخی از آنان توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان منتشر شدهاند. وی همچنین در سالهای پس از انقلاب فرهنگی اجازهی تدریس در دانشگاه را ندارد.
«اجازه بدهید دربارهی فرق فیلمنامه و نمایشنامه سخنی نگویم، چون جلسه به کلاس درس تبدیل میشود و من از سال 60 به بعد اجازهی تدریس ندارم و استاد دانشگاه نیستم. البته اصراری ندارم کسی این موضوع را به یاد داشته باشد که من در این دانشگاه تدریس کردهام ولی بدم نمیآید پروندهام را بدهند. چون هیچ یک از مدارک تحصیلیام را به من برنگرداندند و اگر بخواهم در جایی شغلی بگیرم، دچار مشکل میشوم.» بهرام بیضایی که بعد از نمایش آخرین ساختهاش «وقتی همه خوابیم» مقابل دانشجویان دانشگاه تهران قرار گرفت در جواب سؤال دانشجوی سوری به تدریس در این دانشگاه و ممنوعالتدریس شدنش در سال 60 اشاره کرد. او دربارهی انتقاد به وضعیت سینما در ساختهی اخیرش گفت: «فیلم "وقتی همه خوابیم" در نقد سینما نیست، بلکه شرایط سینما را نشان میدهد بدون این که قضاوتی انجام داده باشد.» بیضایی دربارهی وضعیت و جریان سینما این طور توضیح میدهد: «معلم بنده عبید زاکانی است. ما ملت تیزهوشی هستیم و نباید اجازه بدهیم سینمایی که با کندیاش ما را عقب نگه میدارد به عنوان جریان اصلی سینما قلمداد شود، بلکه باید بگذاریم سینما ذهن ما را به حرکت وادارد. در تئاتر و سینما مکث معنایی ندارد؛ چرا که مکث مرده است. هرچند گاهی از این مکث به عنوان نوعی گفتن و نگفتن یا نوعی بازی استفاده میکنیم.» او در بخش دیگری از حرفهایش از نخستین فیلمهای وطنی انتقاد کرد: «در سینمای ما همه چیز خیلی کند پیش میرود. نخستین فیلمهای اولیهی وطنی، آدمها را بسیار ابله جلوه میکردند و اصولاً فیلمهای بسیاری در ستایش حماقت ساختهایم. در حالی که واقعیت این است که ما ملت بسیار تیزهوشی هستیم و من این همه خلاء خرد را که در طول تاریخ داشتهایم، دوست ندارم.» او در پاسخ به پرسش دیگری مبنی بر عدم پرداختن به مقولهی سانسور در فیلم جدیدش گفت؛ «یک فیلم نمیتواند دربارهی همه چیز صحبت کند. سانسور بحث بسیار طولانی و پیچیدهای است و اگر میخواستم به این مقوله بپردازم، اصلاً اجازهی ساختن این فیلم را پیدا نمیکردم. بهرام بیضایی در پاسخ به یکی دیگر از دانشجویان دربارهی ساخت فیلمهای «دیباچهی نوین شاهنامه» و «یک داستان واقعی» توضیح داد: «اجازهی ساخت "دیباچهی نوین شاهنامه" را ندادند و این در حالی بود که هزاره فردوسی در حال برگزاری بود و همهی دنیا دربارهی او سخن میگفتند. اما به من گفته شد ساخت این فیلم بلوایی به پا میکند. اگر اجازهی ساخت آن را گرفتید و تهیهکنندهای برای آن پیدا کردید حتماً آن را میسازم، ضمن این که ساخت "یک داستان واقعی" هم از آرزوهای من است.»
فیلمها
چریکهی تارا
بیوهزنی به نام تارا (#سوسن_تسلیمی) همراه دو کودک کمسالش (گلبهار اسلامی و قربانعلی فلاحی) از ییلاق به کومهاش بازمیگردد. در راه میشنود که پدربزرگش مرده، و در جادهی جنگلی به مردی غریب (منوچهر فرید) برمی خورد که جامهی تاریخی پوشیده و شتابان میگذرد. تارا میان میراث پدربزرگ شمشیری مییابد که نمیداند با آن چه کند؛ تارا میکوشد شمشیر را به جای داس درو به کار گیرد؛ اما شمشیر به این کارها نمیآید و تارا آن را به رودخانه میاندازد. تارا از نو مرد تاریخی را، که سرداری از تبار جنگجویان منقرض شده است، میبیند که از آنها جز شمشیر پدربزرگ هیچ نشانی نمانده است. مرد تاریخی ناپدید میشود و تارا در موقع جزر دریا شمشیر را مییابد و آن را به مرد تاریخی میدهد؛ اما او که عاشق تارا شده است قادر نیست به دنیای خود بازگردد. در این اثنا خواهرشوهرش (طاووس زارعی) او را برای برادرش آشوب (سیامک اطلسی) میخواهد که تارا نمیپذیرد. تارا از مرد تاریخی میخواهد که سد راهش نباشد.
آشوب فرزندان تارا را میرباید، و تارا او را متهم میکند که برای رسیدن به وی برادرش را کشته است. آشوب دامگاه خود را ویران میکند و از آبادی میکوچد. تارا سراغ مرد تاریخی میرود و او را متهم میکند که همهی داستانهایش دروغ است و تبار و قبیلهای در کار نیست. در این موقع سپاهی عظیم از دریا، به شهادت سربرمی آورد و مرد تاریخی از شرم به دل جنگل پناه میبرد. تارا به او قول میدهد که فرزندانش را به قلیچ خواهد سپرد و همراه او خواهد آمد. مرد تاریخی با اسب زخمیاش به دریا میزند و تارا با شمشیر به موجهای دریا حمله میکند تا مرد تاریخی را پس بگیرد؛ اما امواج دریا تارا را عقب مینشاند.
این فیلم که از ساختههای برجستهی وی است همزمان با انقلاب ۵۷ توقیف شد و هیچگاه به نمایش عمومی درنیامد. این فیلم اولین فیلم توقیفشده پس از انقلاب است.
مرگ یزدگرد(مجلس شاهکشی)
نمایشنامه
بیضایی این نمایشنامه را با عنوان مرگ یزدگرد [مجلس شاهکُشی] نوشت که توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان (تهران) منتشر شد. این کتاب ۷۲ صفحهای با کد ۷۹-۲۵۶۹۵م در کتابخانه ملی ایران ثبت شده است. چاپ هفتم آن در سال ۱۳۸۳، ۳۰۰۰ نسخه تیراژ داشت.
نمایش
نخستینبار از یکم تا بیستم آبان ۱۳۵۸ این نمایش به کارگردانی خود بیضایی در تالار چهارسوی تئاترشهر اجرا شد.
فیلم
در سال ۱۳۶۰ فیلمی از اولین اجرای صحنهای «مرگ یزدگرد» ثبت شد. این فیلم کار «گروه فیلم لیسار»، به سرمایه شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران است. فیلم مرگ یزدگرد رنگی بوده و مدت آن ۱۲۰ دقیقه میباشد.
نخستین و واپسین نمایش همگانی آن در سال ۱۳۶۱، و در نخستین جشنوارهی فیلم فجر بود.
داستان
نمایشنامه، داستان مرگ یزدگرد است که به مرو میگریزد و به طور ناشناس در آسیابی پناه میگیرد. از زبان آسیابان، زن آسیابان و دخترشان بیان میشود و همهی روایتها با هم تفاوت دارد.
در نخستین صفحهی نمایشنامه و نخستین صحنهی فیلم این نوشته دیده میشود:
«پس یزدگرد به سوی مرو گریخت و به آسیایی درآمد. آسیابان او را در خواب به طمع زر و مال بکشت...»
باشو، غریبهی کوچک
داستان پسری جنوبی و جنگزده را روایت میکند که در فرار از جنگ ایران و عراق، به طور اتفاقی به شمال ایران میرسد و زنی گیلانی او را پناه میدهد. بهرام بیضایی گفته است: «باشو قرار بود مردم را تشویق به پذیرش بچههای جنگزده و یتیمشده کند. قرار بود کاربرد اجتماعی معینی داشته باشد و ساختهشدنش ضرورت داشت...» اما در کنار روندی که بیضایی برای خلق باشو طی کرده، خیلیها معتقدند او باشو را وامدار کتاب مادر نوشتهی #لئو_باورنکوا است؛ اتهامی که با همهی تأکیدها و حتی شباهت قسمتهایی از داستان باشو و مادر هیچگاه توسط او پذیرفته نشد: «کسانی که این مطلب را میگویند، یک رقیب مأخوذبهحیاتر هم دارند! چون یک بار از من پرسیدند آیا کتاب "پرواز را به خاطر بسپار" #یرژی_کازینسکی را خواندهام؟ خوشبختانه یا بدبختانه در کشور ما امکان تکذیب نیست... همزمان با باشو دو فیلم دیگر با همین فکر مرکزی ساخته شدند. "آشیانهی مهر" جلال مقدم و "بهار" ابوالفضل جلیلی. آیا هر سه فیلم از داستان مادر اقتباس کردهاند؟ بههرحال من کتاب مادر را نخواندهام و از هیچ کتاب دیگری هم برای نوشتن باشو وام نگرفتهام.»
حضور بیشازحد شخصیت زن
ششمین فیلم بهرام بیضایی که قرار بود با نشانهگرفتن مخاطب عام و درست در روزهای میانهی جنگ و دربارهی جنگ و تأثیراتش ساخته شود و در همان روزها روی مخاطب تأثیر بگذارد، بهخاطر برداشتهایی از مضمون فیلم که آن را «ضدجنگ» مینامیدند و بهخاطر ایرادی به نام «حضور بیش از حد شخصیت زن فیلم» بلافاصله بعد از ساختهشدن توقیف شد. دو سال در توقیف کامل ماند و اولین بار سال 1367 در چهارمین جشنوارهی بینالمللی فیلمهای کودک و نوجوان نمایش داده شد. سال بعد اما گروه بیشتری از مخاطبان خاص و منتقدان سینمایی توانستند باشو را در هفتمین جشنوارهی فیلم فجر در سه سالن و بین فیلمهایی با عنوان «ده سال سینمای کودک و نوجوان» ببینند. تا اینکه بالاخره فیلم در بهمنماه 1368 از توقیف بیرون آمد و اکران عمومی شد و در همان روزهای اول نمایش، در تهران و در رشت خیلی خوب فروخت.
بعد از اکران عمومی بود که «باشو غریبهی کوچک» به جشنوارههای خارجی هم راه پیدا کرد و منتقدان خارجی جایزهی جشنوارهی اوبرویلیه فرانسه (1369) و جایزهی آرشیو سلطنتی فیلم بلژیک (1370) را نصیب فیلم کردند. دقیقاً در همان سالها که مخاطبان خارجی باشو را پیدا کرده بودند و تحسینش میکردند، تلویزیون خرق عادت کرد و فیلم را از شبکهی سراسری و مدتی بعدتر از شبکهی دو پخش کرد و باشو به فیلم محبوب تعداد زیادی از مخاطبان تلویزیون و تعداد زیادتری از منتقدان سینمایی تبدیل شد.
فیلم اول منتقدان در نظرسنجی مجلهی سوره سینما در پاییز 1372، فیلم ششم منتقدان در نظرسنجی مجله فیلم در بهار 1378، فیلم اول منتقدان در نظرسنجی مجلهی نقد سینما در آبان 1381 و در نهایت فیلم دوم منتقدان در نظرسنجی مجلهی فیلم در پاییز 1388 نشان میدهد باشو از زمان نمایشش تابهحال توانسته همیشه در فهرست فیلمهای منتخب سینمای ایران جایی داشته باشد. ضمن این که در این سالها باشو همیشه در فهرست فیلمهای ایرانی مورد توجه منتقدان و مخاطبان خارجی هم بوده. رتبهی 7/7 از 10 کاربران سایت IMDb و انتخاب اخیر باشو توسط مجلهی فارین پالیسی(Foreign Policy) بهعنوان یکی از بهترین فیلمهای مربوط به جنگ ایران و عراق دلیل این ادعاست.
غریبهی کوچک پر حاشیه
جز توقیف «باشو غریبهی کوچک» و دلیلهای توقیف که باشو را به یکی از پرحاشیهترین فیلمهای آن روزهای بهرام بیضایی تبدیل کرد، عدنان عفراویان بازیگر نوجوان نقش باشو یکی از پرسروصداترین حاشیههای فیلم بود؛ پسرکی که خیلی اتفاقی به یکی از دوستداشتنیترین شخصیتهای سینمای بیضایی و حتی سینمای ایران تبدیل شد. بیضایی گفته است: «... برای پیداکردن باشو پس از ناامیدشدن از جستوجو در قرارگاههای مهاجرین جنگی در شمال، راهی جنوب شدیم. چون جنوبیهای مقیم شمال دیگر عوض شده بودند، همه کته میخوردند و شلوار جین میپوشیدند. رفتیم جنوب و دیدیم آنجا هم وضع همینطور است! تمام قرارگاههای جنوب را هم سر زدیم و نتیجه نگرفتیم... تا عاقبت یک روز غروب در محلهی لشکرآباد اهواز پسرکی در سایهروشن کوچه ایستاده بود که تا ما را دید خندید و فرار کرد. من و فیروز ملکزاده فهمیدیم پسرک خودش بود.»
اما تقریباً همان روزهایی که «باشو غریبهی کوچک» از تلویزیون پخش شد، خبرنگاری در شمارهی 510 مجلهی سروش قصهی پردرد و عجیبوغریبی از زندگی عدنان بعد از فیلم منتشر کرد. گزارش از زبان پدر عدنان بود دربارهی این که تهیهکننده حقوحقوق عدنان را نداده و تنها چیزی که از بازی در فیلم نصیب عدنان و خانوادهاش شده 30هزار تومان بوده! و عدنان اینروزها با بارکشی با گاری روزگار میگذراند و موفقیتی که نصیب فیلم کرده، هیچ تأثیری روی اوضاع زندگی خودش نداشته. انتشار این گزارش تبدیل به یک حاشیهی بزرگ برای فیلم شد، ضمن این که در همین روزها عدهای که بهرام بیضایی را به سختگیری نسبت به بازیگر متهم میکردند، دربارهی سختگیری بیش از حد و ظلم بیضایی به عدنان در روزهای فیلمبرداری چیزهایی نوشتند. اما بهرام بیضایی همهی اتهامها را در جوابیهی تندی برای سروش رد کرد و تأکید کرد: «...باشوی روی پرده کار کارگردان است و باشوی خارج از آن محصول رابطهی او با تهیهکننده.... نمیدانم جریان 30هزار تومان تا چه حدی صحت دارد اما پدر عدنان برای سه ماه کار سه برابر حقوق معمول خود را گرفت... در حالی که من بهعنوان کارگردان فیلم و بازیگر نقش اول آن بیش از عدنان مورد ظلم واقع شدیم.»
شاید وقتی دیگر
مدبر، گویندهی گفتار متن فیلمهای تلویزیونی، در نمایی از یک فیلم مستند، همسرش کیان را در خودروی مرد ناشناسی میبیند. با کمک دوستانش مرد غریبه را که یک عتیقه فروش است و حقنگر نام دارد پیدا میکند. در دیدار با حقنگر درمییابد که زنی که در فیلم دیده، «ویدا» خواهر دوقولوی کیان و همسر حقنگر است. مدبر به همراه همکارانش و به بهانهی تهیه فیلمی درباره آثار عتیقه به خانه حقنگر راه یافته و از کیان میخواهند که به جمع آنها بپیوندد. کیان پس از ملاقات با ویدا پی میبرد که پدرشان در کودکی فوت کرده و مادر نیز کیان را به دلیل تنگدستی سر راه گذاشته و او را زن و مردی بزرگ کردهاند. کیان پس از ترک خانهی حقنگر احساس میکند که خود را بازیافته است.
جوایز
•لوح زرین بهترین فیلمبرداری در ششمین جشنوارهی فیلم فجر ۱۳۶۶
•کاندیدای بهترین موسیقی از ششمین جشنوارهی فیلم فجر۱۳۶۶
•کاندیدای بهترین تدوین از ششمین جشنوارهی فیلم فجر ۱۳۶۶
•کاندیدای بهترین صدا برداری از ششمین جشنوارهی فیلم فجر ۱۳۶۶
مسافران
مهتاب، خواهر ماهرخ به همراه شوهر و دو فرزندش از شمال به طرف تهران حرکت میکند تا آینهی موروثی نوعروس خانواده را به مراسم ازدواج خواهرش برساند. در راه زنی روستایی با آنها همسفر میشود، اما همگی در تصادف با یک نفتکش جان میدهند. خبر به خانواده میرسد و عروسی به ماتم تبدیل میشود. گزارشهای پلیس اگرچه صحت تصادف و کشته شدن مسافران را نشان میدهد، نشانی از آینهی موروثی پیدا نمیشود. در حالی که همهی اعضای خانواده مرگ مسافران را پذیرفتهاند، خانم بزرگ دل به عزا نمیسپارد و انتظار میکشد تا مهتاب با آینهی نوعروس از راه برسد. بر خلاف نظر خانم بزرگ مراسم عزا برگزار میشود و نزدیکان از دست رفتگان، رانندهی نفتکش و شاگردش، مأموران و دیگران در مراسم شرکت میکنند. اما ماهرخ با حالی پریشان با لباس سفید عروسی حاضر میشود. در میان واکنشهای متفاوت حاضران ناگهان مهتاب و دیگر مردگان با آینهی موروثی از راه میرسند. انعکاس نور در آینه محفل آنها را غرق در روشنایی میکند. مهتاب آینه را به ماهرخ میسپارد تا مراسم عروسی برگزار شود.
سگکشی
یک بانوی نویسندهی ایرانی به نام گلرخ کمالی، که سال گذشته، شوهرش ناصر معاصر را به حال قهر و به گمان رابطهای میان او و منشی شرکتش ترک کرده بود، با پایان جنگ به تهران برمی گردد و شوهرش را میبیند که ورشکست شده و در حال رفتن به زندان است. گلرخ متوجه میشود که شریک شوهرش با صحنه سازی، تمامی سرمایهی شرکت را برداشته و به طور غیر قانونی از مرز خارج شده و شوهرش مانده با تمامی بدهیهای شرکت و فشارهای طلبکاران. گلرخ کمالی وظیفهی خود میداند در جبران سوءظن بیجای خود، حالا به نجات شوهرش بشتابد و با تلاش برای پرداخت خرید طلبها و اثبات بیگناهی او و گرفتن رضایت شاکیان از شوهرش، برای آزادیاش از زندان بکوشد. در واقع، گلرخ کمالی با ساده دلیاش وارد حرفه و دنیایی میشود که با اندیشههای او فرسنگها فاصله دارد. دنیای داد و ستد و مسلخ بازار. او با یک یک طلبکاران و شاکیان وارد بده بستان و معامله میشود تا رضایت آنها از شوهرش را جلب کند.
و در این کار تا جایی پیش میرود که دیگر راه بازگشت ندارد و میفهمد وارد جنگی شده که دیگر نباید در آن شکست بخورد. او همه را تحمل میکند. از تحقیر و توهین تا آزار و تجاوز و در پایان شوهرش را آزاد میکند و شوهرش به عنوان تشکر طلاقنامهاش را به او میدهد. گلرخ کمالی هان در مییابد که همهی این بازی صحنهسازی شوهرش بوده که با ترساندن و گریزاندن شریکش سرمایهی شرکت را تصاحب کند، و حالا با در دست داشتن رضایت شاکیان -که گلرخ گرفته- عملاً صاحب قانونی آنست و قصد دارد به عنوان اولین قدم با منشی شرکتش برای ماه عسل به خارج برود. گلرخ ضربه را با وقار و سختی تحمل میکند. اما نقشهی ناصر معاصر نمیگیرد؛ زیرا شریک بازگشتهی او و دیگرانی که گلرخ را در تمامی دوندگیهایش دنبال میکردند نیز به اندازهی ناصر معاصر هشیار و منتظر بودهاند و حالا از راه میرسند... .
وقتی همه خوابیم
«وقتی همه خوابیم» عنوان فیلمی سینمایی ساختهی بهرام بیضایی محصول سال ۱۳۸۷ ایران است. بهرام بیضایی پس از یازده سال که از ساخت سگکشی میگذشت تصمیم به ساخت فیلم جدیدی گرفت. این فیلم بیشتر به لایههای پنهان سینمای ایران توجه دارد و بعضی از مناسبات آن را به چالش میکشد.
داستان
چکامه چمانی (مژده شمسایی) با فردی که تازه از زندان آزاد گشته آشنا میشود. زندانی تازه آزاد شده برای چکامه دلیل زندانی و آزاد شدنش را برای او تعریف میکند... .
دلیل ساخت فیلم
بهرام بیضایی در سال ۱۳۸۶ تصمیم به ساخت فیلمی به نام «لبهی پرتگاه» گرفت که در نهایت به دلیل اختلاف با تهیه کننده ، فیلم به اتمام نرسید. برخی از شایعات دیگر مبنی بر اختلاف بهرام بیضایی با محمدرضا گلزار در این فیلم بود. اما تهیهکنندهی فیلم طولانی بودن زمان فیلم را عامل ساخته نشدن آن دانست. به همین دلیل بیضایی تصمیم به ساخت فیلم دیگری دربارهی همین موضوع گرفت.
این اولین فیلم بیضایی در نقد سینما است. هر چند خود او اعلام نموده است که این فیلم در نقد سینما نیست. بلکه شرایط سینما را نشان میدهد بدون این که قضاوتی در مورد آن انجام دهد.
فیلمشناسی
1. وقتی همه خوابیم (بهرام بیضایی) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامهنویس] (۱۳۸۷)
2. قالی سخنگو (بهرام بیضایی) -فیلم کوتاه- [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس] (۱۳۸۵)
3. زمانه ( حمیدرضا صلاحمند) [تدوینگر] (۱۳۸۱)
4. گفتوگو با باد (بهرام بیضایی) -فیلم کوتاه- [کارگردان-فیلمنامهنویس-تدوینگر] (۱۳۷۷)
5. سگکشی (بهرام بیضایی) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس-سرمایه گذار-طراح عنوانبندی] (۱۳۸۰)
6. نقشی بر آب ( حمیدرضا صلاحمند) -فیلم کوتاه- [تدوینگر] (۱۳۷۶)
7. فصل پنجم (رفیع پیتز) [فیلمنامه نویس] (۱۳۷۵)
8. بازیهای پنهان (کریم هاتفی نیا) [تدوینگر] (۱۳۷۴)
9. برج مینو (ابراهیم حاتمی کیا) [تدوینگر] (۱۳۷۴)
10. روز واقعه (شهرام اسدی) [فیلمنامه نویس] (۱۳۷۳)
11. مسافران (بهرام بیضایی) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس-تهیه کننده] (۱۳۷۰)
12. شاید وقتی دیگر... (بهرام بیضایی) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس-سازنده آنونس] (۱۳۶۶)
13. باشو غریبه کوچک (بهرام بیضایی) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس] (۱۳۶۴)
14. دونده (امیر نادری) [تدوینگر] (۱۳۶۳)
15. مرگ یزدگرد (بهرام بیضایی) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامهنویس-تهیه کننده] (۱۳۶۰)
16. خط قرمز (مسعود کیمیایی) [داستاننویس] (۱۳۶۰)
17. بچههای جنوب؛جستوجوی دو (امیر نادری) -[فیلم نیمه بلند]- [تدوینگر] (۱۳۶۰)
18. سلندر ( واروژ کریم مسیحی) -فیلم کوتاه- [تدوینگر] (۱۳۵۹)
19. چریکهی تارا (بهرام بیضایی) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامهنویس-طراح صحنه و لباس-تهیهکننده] (۱۳۵۷)
20. کلاغ (بهرام بیضایی) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامهنویس] (۱۳۵۵)
21. غریبه و مه (بهرام بیضایی) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامهنویس-] (۱۳۵۲)
22. سفر (بهرام بیضایی) -فیلم کوتاه- [کارگردان-فیلمنامهنویس] (۱۳۵۱)
23. رگبار (بهرام بیضایی) [کارگردان-فیلمنامهنویس] (۱۳۵۰)
24. عمو سبیلو (بهرام بیضایی) -فیلم کوتاه- [کارگردان-فیلمنامهنویس] (۱۳۴۹)
اجراهای تئاتر
1. ضیافت و میراث -(۱۳۴۶)
2. سلطان مار-(۱۳۴۸)
3. مرگ یزدگرد-(۱۳۵۸)
4. کارنامهی بنداربیدخش-(۱۳۷۶و۱۳۷۷)
5. بانو آئویی-(۱۳۷۶و۱۳۷۷)
6. شب هزارو یکم-(۱۳۸۲)
7. مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین-(۱۳۸۴)
8. افرا یا روز میگذرد-(۱۳۸۶)
نمایشنامهها
•مترسکها در شب -۱۳۴۱
•سه نمایشنامهی عروسکی:
. عروسکها-۱۳۴۱
. غروب در دیاری غریب-۱۳۴۱
. قصهی ماه پنهان-۱۳۴۲
•پهلوان اکبر میمیرد-۱۳۴۲
•هشتمین سفر سندباد-۱۳۴۳
•دنیای مطبوعاتی آقای اسراری-۱۳۴۵
•سلطان مار-۱۳۴۵
•میراث و ضیافت-۱۳۴۶
•چهار صندوق-۱۳۴۶
•ساحل نجات-۱۳۴۷
•درحضورباد-۱۳۴۷
•دیوان بلخ-۱۳۴۷
•گمشدگان-۱۳۴۸
•راه طوفانی فرمان پسر فرمان از میان تاریکی-۱۳۴۹
•ندبه-۱۳۵۶
•نوشتههای دیواری-۱۳۵۷
•مرگ یزدگرد-۱۳۵۸
•خاطرات هنرپیشهی نقش دوم-۱۳۶۰
•فتحنامهی کلات-۱۳۶۱
•پردهخانه-۱۳۶۴
•جنگنامه غلامان-۱۳۶۷
•طربنامه-۱۳۷۳
•سهراب کشی-۱۳۷۳
•مجلس بساط برچیدن-۱۳۷۶
•افرا یا روز میگذرد-۱۳۷۶
•مجلس قربانی سنمار-۱۳۷۷
•گزارش اردوایراف-۱۳۷۸
•مجلس ضربت زدن-۱۳۷۹
•شب هزار و یکم-۱۳۸۲
•دیوان نمایش (جلد یک و دو)-۱۳۸۲
•مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین-۱۳۸۳
فیلمنامهها
•عمو سیبیلو (کوتاه)-۱۳۴۹(فیلم شدهی ۱۳۴۹)
•عیار تنها-۱۳۴۹
•رگبار-۱۳۴۹(فیلم شدهی ۱۳۵۰)
•سفر(کوتاه)-۱۳۵۱(فیلم شدهی ۱۳۵۱)
•غریبه و مه-۱۳۵۱(فیلم شدهی ۱۳۵۲)
•حقایق درباره لیلا دختر ادریس-۱۳۵۴
•چریکه تارا-۱۳۵۴(فیلم شدهی ۱۳۵۷)
•کلاغ-۱۳۵۵(فیلم شدهی ۱۳۵۵)
•چشمانداز-۱۳۵۵(بازنویسی-۱۳۷۵)
•آهو٬ سلندر٬ طلحک و دیگران-۱۳۴۹
•قصههای میر کفنپوش-۱۳۵۸
•شب سمور -۱۳۵۹
•اشغال-۱۳۵۹
•آینههای روبرو-۱۳۵۹
•روز واقعه -۱۳۶۱
•داستان باورنکردنی-۱۳۶۱
•زمین-۱۳۶۱
•عیارنامه-۱۳۶۳
•پرونده قدیمی پیر آباد-۱۳۶۳
•کفشهای مبارک-۱۳۶۳
•تاریخ سری سلطان در آبسکون-۱۳۶۳
•باشو غریبه کوچک-۱۳۶۴(فیلم شدهی ۱۳۶۴)
•قلعه کولاک -۱۳۶۴
•وقت دیگر شاید-۱۳۶۴(فیلم شدهی ۱۳۶۶ با نام شاید وقتی دیگر)
•طومار شیخ شرزین -۱۳۶۵
•گیلگمش -۱۳۶۵
•دیباچهی نوین شاهنامه -۱۳۶۵
•پردهی نئی-۱۳۶۵
•آقای لیر-۱۳۶۷
•برگی گمشده از اوراق هویت یک هموطن آینده-۱۳۶۷
•سفر به شب-۱۳۶۸
•مسافران-۱۳۶۸(فیلم شدهی ۱۳۷۰)
•فیلم در فیلم-۱۳۶۹
•چه کسی رییس را کشت؟-۱۳۷۱
•سگکشی-۱۳۶۸(فیلم شدهی ۱۳۷۹)
•یوانا یا نامهای به هیچکس -۱۳۷۱
•گبر گور یا گفتگو با خاک (کوتاه)-۱۳۷۲
•سیاوشخوانی (فیلمنامه/نمایشنامه)-۱۳۷۲
•آوازهای ننه آرسو-۱۳۷۳
•حورا در آینه-۱۳۷۴
•مقصد-۱۳۷۵
•اعتراض-۱۳۷۵
•گفتوگو با باد(کوتاه)-۱۳۷۷
•گفتوگو با آب(کوتاه)-۱۳۷۸
•گفتوگو با آتش(کوتاه)-۱۳۷۸
•ایستگاه سلجوق-۱۳۷۹
•اتفاق خودش نمیافتد-۱۳۸۱
•سند-۱۳۸۳
•ماهی-۱۳۸۳
•لبه پرتگاه-۱۳۸۵
•وقتی همه خوابیم-۱۳۸۶
روایتها
•سه برخوانی:
oاژدهاک-۱۳۳۶و۱۳۴۰
oآرش-۱۳۳۷و۱۳۴۲
Oکارنامهی بندار بیدخش-۱۳۳۸و۱۳۷۴
•حقیقت و مرد دانا-۱۳۴۹
پژوهشها
•نمایش در ژاپن -۱۳۴۳
•نمایش در ایران-۱۳۴۴
•نمایش در چین-۱۳۴۸
•نمایش در هند-۱۳۵۰
•ریشهیابی درخت کهن-۱۳۸۲
•هزار افسان کجاست؟-۱۳۸۴
جوایز
نامزد سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی (مسافران) (۱۳۷۰)
برنده سیمرغ بلورین جایزه ویژهی هیات داوران (مسافران) (۱۳۷۰)
نامزد سیمرغ بلورین بهترین تدوین (مسافران) (۱۳۷۰)
برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه (سگکشی) (۱۳۷۹)
نامزد تندیس زرین بهترین فیلمنامه در جشن خانه سینما (سگکشی) (۱۳۷۹)
نامزد سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی (سگکشی) (۱۳۷۹)
نامزد سیمرغ بلورین بهترین فیلم (سگکشی) (۱۳۷۹)
برنده تندیس زرین بهترین کارگردانی جشن خانه سینما (سگکشی) (۱۳۸۰)
نامزد تندیس زرین بهترین فیلم جشن خانه سینما (سگکشی) (۱۳۸۰)
نامزد تندیس زرین فیلم منتخب انجمن نویسندگان و منتقدان (سگکشی) (۱۳۸۰)
نامزد تندیس زرین بهترین تدوین جشن خانه سینما (سگکشی) (۱۳۸۰)
نامزد لوح زرین بهترین تدوین جشنواره فیلم فجر (شاید وقتی دیگر...) (۱۳۶۶)
نامزد سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه (روز واقعه) (۱۳۷۳)
کاندید تندیس زرین بهترین عنوانبندی جشن خانه سینما (سگکشی) (۱۳۸۰)
برنده مجسمه سپاس بهترین فیلمنامه (رگبار) [ دوره ۵ جشنواره سپاس (مسابقه)] (۱۳۵۱)
برنده سیمرغ بلورین بهترین تدوین برای فیلم وقتی همه خوابیم (۱۳۸۷)
نامزد سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی (وقتی همه خوابیم) (۱۳۸۷)
ارسال دیدگاه